انقلاب مضمونا رنسانسی نوین ایران، آبستن "دوقلویی" بود که نخستینِ آن، ایراندختی بنام(ژینا) نامیده شد. لیوانِ پر شده از ستمها و جنایات رژیم ملایان، برای سرریز شدن، به قطرهی آخرینی نیاز داشت که آنرا خونِ رنگینِ ژینایی، آنچنان با سحری به همهی پیرامونِ گستردهی کشور پاشاند که خیابانها و کوچه های شهر را فرا گرفت و مردم کشور از پیر و جوان، زن و مرد،حتا کودکان مدرسه ای، از دختران ۱۳ ساله تا جوانان ۲۳ ساله، ازهر تیره و تبار و ملیتی، با شور و هلهلهی تمام، به پیشواز آن رفته، جان خود را در جنگی با رژیم خونخوار برای دفاع ازمرگ ژینای عزیز به چوبه های دار سپردند.
امّا چنین بهنظر می رسد که برای زایمانِ دوقلوی دوم انقلاب، محل زایمانِ آن سخت متلاطم است و زهر آگین. آسمانش پوشیده از آن چنان ابرهای تیره و تاری است که راهیابی به آنرا را سخت دشوار نموده است و خبر از آنچنان سرنوشت تیره و تاری برای همهی کشور دارد که در دل همگان، اندوهی سخت در انداخته است.
حاکمیتِ ملّایانِ دون، درجمعهی نخستینِ زاهدان، ظرف یک ساعت، بیش از یکسد تن از مردم دست خالی را در اعتراضی آرام، از پشت بامها و با هلیکوپتر، بهخاک و خون کشید و بیش از ۳۰۰ تن را زخمی نمود. سپس بدون پاسخگویی به این کشتار دهشتناک تاریخی، باز درهفته دوم و سوم:
۱۸ تن را در شهرستان خاش بهقتل رساند. در هفته های بعد، باز هم پس از اعتراض های پیهم، هیئتی را برای پاسخگویی به استان گسیل می دارد تا با تهدید و تطمیع مالی، پیشنماز پر نفوذ استان، جناب عبدالحمید اسماییلزهی را مجبور سازد تا خانواده های جانبخشان، را از شکایت کردن باز دارد.
هنگامیکه جناب عبدالحمید پاسخ منفی داده می گوید از توان چنین کاری عاجز است، هیئت سفیران ملّا، برای دلجویی و دستِ خالی برنگشتن، تعدادی اندکی از ۷۰۰ تن زندانی و دستگیر شدگان را آنهم مشروط، آزاد می سازد و دست خالی، بدون گرفتن نتیجه و پاسخگویی عادلانه ای در محکوم کردن جنایتکاران نظامی اش، باز میگردند.
تظاهرات مردم پس از آن، در هر نماز جمعه که شمارشان اینک از ۱۷ هفته در مگذرد، همچنان کوهی سنگین بر دل و جان و تنِ ملایان، سنگینی می کند.
خامنه ای و سپاه، برای مهار کردن این آتش گُر گرفته، آنچنان در گل مانده اند که راه پس و پیشی برای خلاصی از آن نمی بینند.
هنگامیکه آتشِ ظاهرا رو به خاموش شدهی این انقلاب، در شهرهای مرکزی ظاهرا کاهش می یابد و شعلهی تظاهرات هفتگیِ ۱۷ گانهی زاهدان و مردم خشمناک بلوچ، با اراده ای انقلابی می خواهد زایش دوقلوی دوم را مانندِ نخستینِ آن، به دروازهی پیروزی نزدیکتر کند، حکومتِ دینی حاکم، برای مهار کردنِ آتش آن، بگیر و ببندهای خود را در این ناحیه هر روز گسترش داده به رهبری آن، جنابِ عبدالحمید اسماییلزهی فشار مستقیم وارد کرده تا راهپیمایی های رو به گسترش جمعه های زاهدان را در نشستی با امنیتی هایش، بصورتِ "تهدید به مرگ و یا بی آبرو" کردن جناب عبدالحمید، ببندد. نشانه های چنین ارادهی شومی را عملا با این اقداماتِ آخرین از سوی حکومت دینی، می توان دید:
۲
۱ ـ دستگیر کردنِ یکی از پر نفوذترین پیشنمازان طرفدار جناب عبدالحمید، آنهم به شیوهی ربودنِ وی بدون هیچ فراخوانی دولتی و قانونی.
۲ ـ یورش بردن به رییس دفتر و مشاور جناب عبدالحمید و شماری از شاگردان مدرسهی دینی وی، دستگیریهای گسترده یکسد هشتاد و اندی دیگر از نیروهای تظاهرکنندگان روزهای جمعه.
با چنین تهاجمات گسترده ای، بسیار نزدیک است که می روَد تا جناب عبدالحمید را از برقراری نمازهای جمعهی زاهدان و مسجد مکّی، ممنوع کرده یا در حبس خانگی به بند در کشد.
با توجه به وضعیتِ بلوچستان به لحاظ تاریخی و تجارب گذشته اگر چنین شود، جنگهای داخلی يومی و مذهبی از جمله " زابلی های شیعه و بلوچ های سنّی"، علنا در کشور جنگ خانگی و داخلی بر قرار ساخته، هم انقلاب و هم کشور را به نابودی کشانده موجب تقویت روحیهی جدایی طلبان بلوچ، ناآگاهان سیاسی و دخالتهای بیگانگان در مسائل ملیِ تحریک آمیز گردد.
۳ ـ چنین وضعیتی، آنهم در میان مردمی که مادرزادی مسلّح اند و سِلاح را در ادبیات شان "برادر دوقلوی"خویش می دانند و هیچ دولتی درین سد سال و تا کنون، قادربه خلع سِلاح کردنِ آن نبوده اند، فاجعه ای بزرگ خواهد بود.
۴ ـ مردم بلوچ، به ویژه سنّی های افراطی، با ممنوعیت و خانه نشین کردن جناب عبدالحمید، در شرایطی که او پشتیبانی همهی روشنفکران بلوچ از جمله همهی نیروهای انقلابی کشور را دارد، چنین اردهی شومی از سوی حکومت دینی، استان و آن منطقه را به آشوب می کشد و آنچه مسلم است درین آشوب:
دخالتِ حمایتی" طالبانهای سُنّی افغانی" از شورشی در بلوچستان است که رنگی مذهبی گرفته و حتمی خواهد بود و این یعنی:
جنگی مسلّحانه و تمام عیار که به اقدامات انتحاری نیز منجر شده، مراکز شهری خراسان،، کرمان و شیراز و اصفهان را در بر خواهد گرفت.
۵ـ شورش های چندین جانبهی بلوچستان، با توجه به موقعیت جغرافیای ویژهی آن که "دشتی، کوهستانی و گرمی هواست، آنهم با مرزهایی گشاده و دریایی"، گاه غیر قابل کنترل می شوند.
مبارزات مسلّحانه در دوره های گوناگون، چه در دورهی قاجاریه و پهلویها و چه در همین دوره، نشان داده اند که بسیار جنجالی و حادثه آفرین بوده اند مانند:
شورش ۱۴ سالهی دادشاه با دو برادرانش و نیز مبارزات سردارانی چون:
"عبدی خان سردارزهی، و موساخان مبارکی در دورهی شاه و مبارزات سردار محمد خان میرلاشاری و خلع سلاح چندین پاسگاه از سوی وی درین این دوره، نیز رواج و عصیان کسانی چون ریگی وده ها کَس از این نمونه ها،" همه و همه، نشانگر آنند که این منطقه شدیدا دچار آشوبی بس بزرگ است. بویژه در دورهی حاکمیت ملایان سنّی طالبانی درین مرز.
امیدوارم که حزب و دیگر نیروهای سیاسی، به هرطریق و شیوه ای که می شود چه با تفهیم یا تهدید، حاکمیت دینی را بفهمانند تا دست به ممنوعیت و خانه نشین کردن جناب عبدالحمید نزند.
۳
هم اکنون در زاهدان، چهار جریان تاثیر گذار موجود است:
۱ ـ مسجد مکّی و دفتر رهبری عبدالحمید و مدرسهی دینی و طالبانش
۲ ـ شورای شهر زاهدان
۳ ـ تشکیلاتی نوین بنام "کنشگران"
۴ ـ نیروهای اندک روشنفکری تاثیر گذار که منقد دینی و جناب عبدالحمید می باشند.
دو جریانِ کنشگران و روشنفکران منفرد،، در اینجا و آنجا در برخی از مسائل سیاسی، با رهبری مسجد مکّی و مولوی عبدالحمید، دچار اختالافات موقتی نیز می شوند. از میان آنها، نیروی روشنفکری منتقد تر است، زیرا آنها نمی خواهند که رهبری سیاسی جامعه را به ملایان واگذار کنند.
آنها گاه مولوی را آنچنان در تنگنا و زیر مهمیز نقد می گیرند تا مجبور شود بگوید که او" در سیاست دخالت نکرده و به پیشنمازی در مسجدش خواهد پرداخت."
در پایان، باید در نظر گرفت که با دستگیری مشاور مولوی و دستگیری و زندان کردن مولوی تندرو تری بنام گرگیج که طرفدار مولوی نیز هست، افزون بر دستگیری یکسد و اندی جوان و با توجه به تهدیدات بسیار آشکاری که صریحا می گوید:
"جمع کنید! ما از طالقانی، منتظری و شریعتمداریها و رفسنجانی ها گذشته ایم.
شما کی باشید!"
تاکید دارم ، با توجه به اینگونه تهدیدات، اگر گامی به جلوتر بردارد و "به دستگیری و ممنوعیت و خانه نشین کردن مولوی عبالحمید نیز بپردازد در نگاه من، آن می شود که نباید بشود و بهگفته ای باید:
علاج واقعه پیش و وقوع باید کرد.!"
یادآور می شوم که مبارزات نیروهای مترقی بلوچ برای رفع ستم های گوناگون در میان این بخش از مردم کشور، با بستن نخستین سازمان سیاسی بلوچ بنام "سازمان دمکراتیک مردم بلوچستان ایران" و ترور رهبر آن، دکتر حسین بُر و اعدام بیش از ۵۰ شصت تن از نخستین فرزندان انقلابی و دموکراتیک بلوچستان در سال ۶۰ تا ۶۱، دو باره دارد زیر مهمیز استبداد دینی، مورد تهاجم قرار می گیرد.
حاکمیت ملایان دینی، با وجود فریادهای هفتگی جناب عبدالحمید و فریادهای غوغایی هزاران در هزار مردم بلوچ که :از زاهدان تا کردستان جانم فدای ایران" تبلیغ دروغین و زهرآگین تجزیه را راه می اندازد. امّا انقلاب ژینایی، همهی آنرا خاکستر کرد و به دامان حاکمیت استبداد دینی پاشید. اما باوجودِ این پیروزیها، باید بسیار هوشیار باشیم تا ترفندهای ۱۴۰۰ سالهی ملّایانِ شیعی دون، را از ریشه نابود سازیم.
زنده باد انقلاب ملی دموکراتیک، سکولار و فدرال ایران .
ازیز دادیار ۲ فبرواری ۲۰۲۳
افزودن دیدگاه جدید