رفتن به محتوای اصلی

حمزه را هرگز فراموش نخواهم کرد!

حمزه را هرگز فراموش نخواهم کرد!

از دو روز پیش خبرداشتم حالش وخیم است. شنیده بودم که امید نمی‌رود بتواند این یکی یورش مرگ را هم پشت سرنهد و دیگربار و چون همیشه، تا چشمش بر دوست بیفتد آتش درونش شعله بکشد. او را به گشاده رویی می‌شناختیم، به شوخ بودن و شوخی کردن و سربه سر دوست گذاشتن. با اینهمه اکنون که پرکشیده و رفته است، باز نمی‌توانم بپذیرم که او دیگر میان ما نیست. مگر می‌شود قبول کرد که حمزه فراهتی دل نازک، دیگر نیست تا غمخوار بسیارانی شود؟ نازنین دوستی که امکان نداشت کسی از او کمک بخواهد و وی دریغ بورزد. به وفاداری در رفاقت شهرت داشت. دوستی، مرام وی بود.

کمتر کسی از دست اندرکاران سیاسی دهه‌های چهل و پنجاه و شصت را می‌توان سراغ گرفت که حمزه فراهتی را به نام نشناسد. اما هر که از نزدیک او را دیده و با او چند سالی حتی چند روزی زیسته بود، خوب می‌دانست که چه قلب مهربانی در سینه او می‌تپد. با دیدن اشگ بر گونه کودکی بی پناه، منقلب می‌شد و از اینکه کبوتری دارد پرپر آخرش را می‌زند اشگ در چشمانش حلقه می‌بست. این را خودم به چشم خود دیدم. اصطلاح "آدم خاکی" برازنده‌اش بود. فقط وقتی پیش می‌آمد تا از تخصص خود که دامپزشکی بود بهره بگیرد، تازه آن زمان اطرافیانش می‌فهمیدند او یک متخصص دانشگاه دیده است.

من و حمزه مدتی را با هم گذراندیم. دستم آمده بود که سپردن هر کار سخت به او بسیار آسان است؛ بلافاصله می‌پذیرد و خود را از هر نظر وقف آن می‌کند. ولی تا صحبت از دادن رده حزبی پیش می‌آمد می‌دیدم نوعی مقاومت پنهان از خود نشان می‌دهد. ته صف را بیشتر دوست داشت تا جلودار شدن را! زندگی سیاسی‌ حمزه بگونه‌ای بود و یا دقیق‌تر، خود آن را طوری می‌خواست که در رهبری قرار نگیرد! وقتی هم مجبور می‌شد در جایگاه مسئولیت بنشیند وقتش بیشتر در بدنه می‌گذشت. این خصوصیت به او این توانایی را می‌داد که از درون جنگل تک درخت‌ها را ببیند که بدون دیدن این منفردها، نگاه چه بسا کلی می‌ماند. خصوصیت اومانیستی در حمزه قوی بود و معیار او انسان و آدمیت و نه آئین و مقررات. یکبار به شوخی او را گفتم تو مدیر آنارشیستی هستی! خندید و گفت دومی که هستم!

حمزه سخت گریزان بود از اینکه نامش بر زبان‌ها افتد. ولی گردش زمانه در پرتو انتخاب اجتماعی و سیاسی که خود در پیش گرفته بود، او را در کوران حوادثی قرار داد که نامش در سپهر گسترده‌ای بر سر زبان‌‌ها افتد. حتی به تصادف در معرض آزمونی سخت قرار گرفت و جفای بسیار بر او رفت. اما بخاطر آنچه خود مصالح جنبش می‌شناخت، به از خودگذشتگی بزرگی تن داد. او به یگانگی و پاکباختگی خود باور بی پایان داشت. از زمان وام گرفت و از خویشتن خویش مایه گذاشت و سرانجام سرفراز چهره نمود.

به سارا می‌اندیشم که نسبت به حمزه فداکار، حتی فداکارتر از خود او بود. من ارزش این را می‌دانم. حمزه پدر بسیار مهربان و دلسوزی بود و در حق بهزاد و بهروزه و مهناز از هیچ چیزی که در توش و توان داشت مضایقه نجست؛ آنان را پدری کرد. اکنون این عزیزان بهمراه رضا جوشنی عزیز به سوگ حمزه نشسته‌اند و سهیلا و من نیز خود را کنار آنها می‌بینیم.

همدردی من اما تنها با این بازماندگان و نیز هر عضو دیگر خانواده فراهتی و جوشنی حمزه از دست رفته نیست، با خیل کسانی است که حمزه را در دوستی و رفاقت آزمودند. همه آنانی که، در برهه‌ای از زمان با او بودند و در گذرگاه هشتاد سال زندگی این انسان دوست داشتنی، از وی دوستی و دلسوزی دیدند. از تبریز، تهران، ارتش، دانشگاه، کانون‌های ادبی و موسیقی، محافل مبارزاتی، زندان‌ها، کردستان پسا انقلاب، مهاجرت، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و نیز هر محفلی‌ بعد کناره‌گیری‌اش از کار تشکیلاتی همانند "یاران دیدار" و باز هم به ویژه کانون خانوادگی بجا مانده از او‌. حمزه فراهتی دنیایی دوست برای خود فراهم آورده بود همگی حاصل مهربانی‌های خویش. حمزه را هرگز فراموش نخواهم کرد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید