جهانی شدن بیرونی
بخش عمده ای از روند جهانی شدن بیرونی ممکن است به عنوان 'متعارف' دیده شود، چرا که سرمایه در حال گسترش در راه، و به دلایلی است که هاروی در پسامدرنیته تجزیه و تحلیل می کند. همان طور که او می گوید، بحران های انباشت بیش از حد پایتخت غربی ... می تواند تا حدی، به عنوان آخرین گزینه برای رسیدگی به مشکل اَبَرانباشت تفسیر شود. تا وقتیکه این سیستم های تولید فوردیستی به بلوغ برسند، آنها تبدیل به مراکز جدید انباشت سرمایه می شوند. رقابت مکانی بین سیستم های فوردیست با تمایز جغرافیایی شدت گرفت، با کارآمدترین رژیم ها (مانند ژاپنی ها) و رژیم های با هزینه دستمزد پایین تر (مانند رژیم هایی که در [جهان سوم] یافت می شدند ...) مراکز دیگر را از طریق غیرصناعی شدن به بحران کاهش ارزش می رانند. رقابت مکانی به ویژه پس از سال ۱۹۷۳ شدت گرفت، چرا که ظرفیت حل مشکل انباشت بیش از حد از طریق جابجایی جغرافیایی تمام شد.
جهانی شدن معاصر به طور جدی زمانی آغاز شد که اثرات مقررات زدایی "اجماع واشنگنتنی" سازمان جهانی تجارت در اواسط تا اواخر دهه ۱۹۸۰ احساس شد. 'جابجایی جغرافیایی' هاروی حداقل یک دهه قبل از این زمان در جریان بود، به طوری که موج اول کشورهای تازه صنعتی شده مانند هنگ کنگ، کره جنوبی، سنگاپور و تایوان بیشتر سرمایه انباشته از کشورهای توسعه یافته در قالب سرمایه گذاری مستقیم خارجی (FDI) را جذب کردند. چنین گسترشی لزوماً ناهموار است، با بی ثباتی سیاسی، ارتباط با امپراتوری های سنتی، ملاحظات ژئواستراتژیک، و فرصت کسب و کار همراه است و همه در تصمیم گیری در مورد این که سرمایه در کجا و چه زمانی به کار گرفته شود، نقش ایفا می کنند.
ورود سرمایه به این موج اول از کشورهای تازه صنعتی شده و همچنین به موج دوم که در دهه ۱۹۸۰ در مکزیک، برزیل، چین، هند، مالزی، فیلیپین، تایلند و ترکیه پا گرفت نیز از نظر صادرات ارزش های سیاسی غرب مانند دموکراسی ناهموار بود. در دهه ۱۹۹۰ برای رهبران کشورهایی از سنگاپور تا مالزی و از هند تا چین روشن بود که ورود بازارهای نئولیبرال به معنای واردات ارزش های لیبرال دموکراتیک نیست. لی کوآن یو از سنگاپور، و ماهاتیر محمد از مالزی، به عنوان مثال، مایل به گرفتن سرمایه گذاری غربی بودند، اما بر تامین 'ارزش های آسیایی' به عنوان شکل هدایت کننده برنامه های مدرنیزه سازی خود اصرار داشتند. در سال ۱۹۶۶ نشریه 'بررسی پکن' با تایید رسمی حزب کمونیست چین می نویسد 'توجه داشته باشید که مدل غربی تنها راه برای مدرنیزه شدن نیست'. از دیدگاه امروز اما روشن است که در چین و هند، بعنوان مهمترین نمونه ها، لیبرال دموکراسی غربی کشش کمی به دست آورده است. چین با نظام تک حزبی خود آشکارا با لیبرالیسم خصومت دارد در حالی که به جذب سرمایه گذاری غرب ادامه می دهد؛ و هند، به اصطلاح 'بزرگترین دموکراسی جهان'، با شور و شوق سرمایه گذاری غرب را طلب می کند، در حالی که به طور همزمان در حال ساخت یک ناسیونالیسم تحت سلطه هندوها یا 'هندوتوا' است که هیچ چیزغربی یا لیبرال در چشم انداز سیاسی آن دیده نمی شود. موج سوم کشورهای تازه صنعتی شده NIC مانند میانمار، پاکستان، بنگلادش، سریلانکا و ویتنام نیز سرمایه گذاری را هر زمانی که بتوانند دریافت می کنند، اما بیش از حرف زدن در بارۀ حقوق بشر، استراتژی های ضد فساد، و هنجارها و ارزش های دموکراتیک غربی و غیره، هیچ کاری انجام نمی دهند.
این ناهمواری در توسعه اقتصادی و سیاسی به طور فزاینده ای از طریق وابستگی های متقابل ترکیب می شود که از طریق شبکه های فناوری اطلاعات که باعث انعطاف پذیری پسا فوردیست است، امکان پذیر می شود. سرمایه داری های آسیایی، اروپایی و آمریکای شمالی، سایت های اصلی تمرکز سرمایه، عمیقاً از طریق زنجیره های عرضه در تولید که زمین، دریا و هوا را به هم متصل می کنند، یکپارچه شده اند. این زنجیره های عرضه، که از دهه ۱۹۷۰ آغاز به شکل گیری کردند، در تولید سیستم های کاملا سازمان یافته و پیچیده ای از زمان بندی تحویل "سرِموقع" (JIT) تولید و توزیع را تشکیل داده اند که در سراسر جهان، طی ۲۴ ساعت عمل می کنند. آن ها زمان و مکان را برای سرمایه در یک فرایند دیجیتال کوتاه می کنند که هر روز عمیق تر از پیش با سرعت و تراکم ارتباطات دیجیتال و اتصال شبکه ای به هم می پیوندند. این شبکه سازی تا حد زیادی در زیرساخت سازی و تعمیر و نگهداری خود خودکار است و با منطق ضروریات غالب نئولیبرال پیش رانده و شکل می گیرد. مدلی که در ابتدا توسط تویوتا در ژاپن به عنوان یک سیستم تولید خودرو طرح شد که سطح مورد نیاز انبار را به حداقل می رساند، آزاد کردن فضای انبارداری، و سرعت فرایند تولید به طور کلی، "سرِموقع" تبدیل به استعاره ای برای سیستم اقتصادی به عنوان یک اصل شده است. این هسته دیجیتالی-محور کنترل شرکت ها بر زمان و مکان جهانی است. کسب و کارها، اقتصادها و افراد از نظر اقتصادی، فرهنگی و روانی با منطق آن گره خورده اند تا جایی که ما اکنون انتظار داریم مزایای کوچک شدن زمان-مکانی آن 'کارایی' در بسیاری از جنبه های زندگی روزمره، مانند رساندن آووکادو در ماه ژانویه از مزارع فیجی به سوپرمارکت های فرانسوی با هواپیما است. اما در پشت سراب کاراییِ آزاد از برونسازی، هزینه ایدئولوژیک برای سازماندهی "سرِموقع" JIT و نوع دنیای امکان پذیر آن وجود دارد.
افزودن دیدگاه جدید