بار دیگر هول و هراس جنگی احتمالی با اسرائیل، و در هر حال ضربۀ سنگینی توسط این کشور به ایران، بر جان و روان ما ایرانیان مستولی شده است. این نخستین بار در دوران جمهوری اسلامی نیست که جامعۀ ما زندگی روزمره اش را با هول و هراس جنگ سپری می کند، و این بار فرساینده تر از همیشه و در موقعیتی شکننده تر از همیشه.
اما آیا الزاماً جنگی1 در راه است؟ به درستی گفته می شود که جنگ منطق مستقل خود را دارد و وقوع یا عدم وقوع آن تماماً توسط طرفهای متخاصم تعیین نمی شود. از سوئی، حتی خواست طرفهای متخاصم برای جنگ، الزاماً به جنگ نمی انجامد و از سوی دیگر حتی اگر طرفهای متخاصم هم خواهان جنگ نباشند، منتفی نیست که جنگ رخ بدهد. به این اعتبار است که نگارنده وقوع جنگ را منتفی نمی داند، اما معتقد است که نه جمهوری اسلامی و نه همین دولت کنونی اسرائیل، هیچ یک خواهان جنگ نیست. ما در موقعیتی هستیم که منطق مستقل جنگ می تواند بر خواستنها و نخواستنها غلبه کند و خود به کرسی بنشیند. پس جنگ منتفی نیست.
از نظر دور نیست که ارزیابی غالب این است که "نتانیاهو می خواهد پای جمهوری اسلامی و در نتیجه پای امریکا را به جنگ بکشاند و تا کنون در این باره موفق هم بوده است". اما چرا نتانیاهو می خواهد پای جمهوری اسلامی را به جنگ بکشاند؟ پاسخ رایج، دلیل را به نحوی از انحاء با "مسئلۀ فلسطین" توضیح می دهد و سه آکتور اسرائیل، جمهوری اسلامی و فلسطین - و هریک از این سه آکتور را با حامیان شان – رئوس این مسئله یا وضعیت اعلام می کند. هم جمهوری اسلامی و هم اسرائیل نیز علاقه مند اند وضعیت را درست همین گونه تعریف کنند، و سه آکتور گفته شده را ارکان یک وضعیت واحد اعلام کنند؛ یعنی همان "مسئلۀ فلسطین"! دست بالا این که جمهوری اسلامی علاقه مند است خود را جزئی از طرف فلسطینی معرفی کند و نه رکنی از وضعیت. اما رویکرد درست این است که در درون این وضعیت دو رابطۀ متمایز را تشخیص دهیم، و آن دو را از هم تفکیک کنیم: 1- رابطۀ اسرائیل و فلسطین، و 2- رابطۀ اسرائیل و ایران.
رابطۀ اسرائیل – فلسطین: گفتن ندارد که مسئلۀ فلسطین، بی گیومه، به عنوان منتجۀ رابطۀ اسرائیل – فلسطین سابقه ای رسمی نزدیک به 80 سال و دهه ها طولانیتر از رابطۀ جمهوری اسلامی – اسرائیل دارد. بنیان این رابطه بر حق و سلب حق استوار است و کارنامۀ آن مجموعاً، و به خونبارترین وجه در یک سال اخیر، با جنایت و تجاوز سنگین در ابعاد تاریخی اسرائیل نسبت به فلسطینیان، اشغال، توسعه طلبی و پایمال حقوق آنان، و بی التفاوتی کامل این کشور به حقوق بین المللی شناخته می شود. در این رابطه "دفاع از خود"، در مقابله با اقدام تروریستی حماس در سال گذشته، که دستمایۀ حامیان اسرائیل به ویژه امریکا نیز، برای کمکهای ضدانسانی آنان به جنایات اسرائیل بوده است، تنها یک بهانۀ ننگین است. اما یکی از نکات گرهی در رویکرد به مسئلۀ فلسطین این است که در این رابطه جمهوری اسلامی مطلقاً نه رکنی از این مسئلۀ است و نه حتی جزئی از آن. چنان که گفته شد، جمهوری اسلامی می خواهد که جزئی یا رکنی از مسئلۀ فلسطین تلقی شود.
رابطۀ جمهوری اسلامی – اسرائیل: روشن است که این رابطه همزاد جمهوری اسلامی است و بنیان آن استوار بر ایدئولوژی2 مسلط بر جمهوری اسلامی، که به دروغ زیر پوشش همبستگی با فلسطین و مسلمانان "اجرائی" می شود. جمهوری اسلامی در تعقیب این ایدئولوژی، با مسخ مفهوم "عمق استراتژیک"3، اتحادی از چند نیروی مسلمان را زیر نام محور مقاومت شکل داده است. این اتحاد، اگرچه پیشران سوداهای جمهوری اسلامی برای تبدیل به قدرت فائقۀ منطقه ای است، اما سمتگیری آن مقدمتاً علیه اسرائیل است.
هدفی که اسرائیل - خواه در قامت دولت فوق دست راستی نتانیاهو، خواه در دولتهای پیش از آن – در برابر خود نهاده بوده است، شکستن "محور مقاومت" است و نه جنگ با جمهوری اسلامی. در بارۀ وضع لحظۀ کنونی نیز به اختصار باید تأکید کرد که گشودن یک جبهۀ سوم توسط اسرائیل، در حالی که تکلیف دو جبهۀ دیگر، یعنی تجاوز به غزه و جنوب لبنان تماماً ناروشن و بی آینده است، شانس اندکی برای پیروزی آن باقی خواهد گذاشت. هرگاه اسرائیل در صدد جنگ با جمهوری اسلامی هم برآید، در لحطۀ کنونی چنین نخواهد کرد، اما این کشور مصمم است محور مقاومت را در هم شکند، ولو که کار به جنگ با ایران بیانجامد.
با چنین رویکردی است که می توان هم به عنوان اپوزیسیون سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی، مبتنی بر ایجاد و استمرار "محور مقاومت" و استقرار "عمق استراتژیک" در بیرون از مرزهای ایران، عمل کرد بی آن که در کنار دولت نتانیاهو و حامیان آن قرار گرفت، و هم به معارضه با جنایات جنگی و تجاوزات اسرائیل برخاست بی آن که با سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی و مؤلفه های درون و بیرون آن همآوا شد.
ظاهراً در چنین رویکردی، سوای همبستگی با فلسطین، دیگر موجبی برای مخالفت و معارضه با سیاست دولت اسرائیل برای درهم شکستن "محور مقاومت" وجود نداشته باشد. خیر، چنین نیست. پیشتر گفته شد که هدف نتانیاهو درهم شکستن محور مقاومت است ولو که کار به جنگ با جمهوری اسلامی بیانجامد. همین پتانسیل خطرناک خانمانسوز است که به "نه به جنگ" در خطاب به اسرائیل و در مخالفت با تعرضات آن نیز اعتبار می بخشد.
قطعاً رویدادهای جاری در مناسبات ایران، اسرائیل و فلسطین را باید در بافتاری وسیعتر، و مشخصاً در ارتباط با آیندۀ منطقه به طور کلی با آکتورهائی به مراتب متنوعتر نیز، بررسید؛ به ویژه از آن رو که این آینده محصول روندهائی خواهد بود که پاره ای شان در سیر خود بی بازگشت شده اند، و پاره ای شان – همچون جنگ احتمالی جمهوری اسلامی و اسرائیل – در صورت وقوع اثر عمیقی بر آن آینده خواهند داشت.
- در سراسر این نوشته، منظور از جنگ، جنگ متعارف همراه با لشکرکشی و مقابلۀ سنگری در زمین نیست. بلکه منظور اقدام سیستماتیک، متداوم و پردامنۀ نظامی برای غلبۀ قطعی بر طرف مقابل است.
- ایدئولوژی را نظام جامع، عقلانی شده و غایت نگر منافع مادی می دانم. بنابراین وقتی می نویسم بنیان این رابطه بر ایدئولوژی است، رابطۀ مورد نظر را به تقابل دستگاه های فکری تقلیل نمی دهم.
- عمق استراتژیک مفهومی است نظامی، که به ویژه از تجربۀ روسیه در برابر ناپلئون و اتحاد شوروی در برابر هیتلر استخراج شده است. منظور از آن حدود عقب نشینی نیروهای به ویژه نظامی یک کشور در برابر یک نیروی متجاوز در درون خاک خود است، چنان که هنوز امکان غلبه بر نیروی متجاوز را داشته باشند. ترکیه، جمهوری اسلامی و پاکستان سه کشوری اند که با مسخ این معنا، عمق استراتژیک شان را در بیرون از مرزهای کشور خود تعیین کرده اند.
افزودن دیدگاه جدید