ریشه های تاریخی پوشش اجباری زنان

تقدیم به آنان که نمیخواهند جنس دوم باشند!
پوشش انسان، امری مرتبط با فرهنگ و سنن مختلف است که بسته به شرایط گوناگون و ازجمله متأثر از شرایط اقلیمی، اشکال متنوعی به خود میگیرد. در شرایط مختلف جوی، زنان و مردان معمولاً برای حفظ خود، از پوششی مناسب با مکانی که در آن بسر میبرند، استفاده میکنند. در بین بومیان بسیاری از مناطق گرمسیری جهان قبایلی دیده میشود که همچنان پایبند آداب و سنن پیشینیان خود باقیماندهاند، مثلاً، قبیله«اُرانی» بومیان اصیلی هستند که هماینک در جنگلهای آمازون به شیوهای ابتدایی زیست میکنند. یعنی به شیوهای که در عصر"نوسنگی" نیاکان ما میزیستهاند. ابزار شکار آنها، شیوه تهیه آتش و خوراک و یا پوشش تنشان و غیره، به نظر میرسد که در طی هزارهها تغییرنیافته است. مشابه چنین قبایلی را در مناطقی در اندونزی، استرالیا و یا آفریقا میتوان یافت. در بین پوشش تن مورداستفاده زنها و یا مردهای این قبایل نیز فرقی دیده نمیشود.
آرامگاه"توت عنخ آمون" در کشور مصر
در آثار باقیمانده از دوران باستان(1) و یا پیش از آن، تا آنجا که بتوان پوشش مردمان آن دوره را در آنها ملاحظه کرد، در بین پوشش زن و مرد در آن روزگار فرقی دیده نمیشده است. در تصویر بالا که متعلق به آرامگاه "توت عنخ آمون" در 1352 سال ق.م، است، میتوان بهوضوح پوشش تن زنان و مردانی را دید که اگر استفاده زنان از زیور و آلات را نادیده بگیریم در اساس فرقی بین البسه آنها دیده نمیشود.
پوشش زنان در عصر قاجار
باگذشت زمان در طی هزارهها و با افزایش شناخت و توان انسان برای تولید انبوه و ذخیرهسازی مازاد آن و پرورش حیوانات در عصر نوسنگی، اختلافات بر سر سلطه بر تولید اضافی و یا به عبارتی تسلط بر ثروت انباشت شده شروع میشود. زنان که تا آن موقع به همراه مردان مستقیماً در پروسۀ تولید دست داشته و از موقعیت و قدرت برابری با آنان برخوردار بودهاند، به دلیل اینکه رقیب بلامنازع مردان بشمار میرفتهاند، رفتهرفته از دایرۀ عرصه تولید کنار گذاشته شدند.
به اعتقاد«آرنولد هاوزر» (2)از زمان«تولید برای غیر» بود که، مرد بهتدریج حتی آن شاخههای کار یدی و هنری را که درگذشته به زنان اختصاص داشت- فرآوردههای سفالی و بافندگی را به عهده میگیرد. به گفته این محقق، «هرودت» بهتزده خاطرنشان میسازد که در مصر، مردان، یعنی کارگران اجباری، پشت دستگاه بافندگی مینشینند؛ به اعتقاد وی، این پدیده رفتهرفته به انحصار مردان درمیآید. بنابراین، با شروع دوران تولید برای غیر و یا به عبارتی آغاز «تولید انبوه» و تولید ارزش اضافی است که مردان با تسلط بر این رشتههای فنی و هُنری، رفتهرفته به لحاظ اقتصادی از موقعیت برتری نسبت به زنان برخوردار گردیده و آنان را که تا آن زمان به کارهای فنی و آفرینش هنری پرداخته بودند و در بین خانواده موقعیت برتری داشتند، منزوی میسازند.
زنان با از دست دادن سهمشان در پروسه تولید،(تولید سودآور) در گذر زمان موقعیت اجتماعی خود را نیز از دست دادند. در پی تولید ارزش اضافی و ذخیرهسازی مازاد تولید و انباشت ثروت در دست قلیلی از افراد جامعه، شرایطی تازه به وجود آمد که پدیدآورندۀ قشری نوظهور به نام "حاکم- کاهن" است. اگرچه این پدیدۀ تازه شکلگرفته، برای مدت مدیدی خود را در قالب حاکمان نشان میداد، اما با گذشت زمان و درنهایت، دو قدرت حاکم سیاسی و دینی در شمایل کاهنان و "خدا- شاه" از یکدیگر جدا گردیدند. این دو گروه، ضمن داشتن اختلافاتشان بر سر کسب سهم بیشتر از قدرت، ازاینپس، مالک تامالاختیار شهروندان گردیده و در عین داشتن اختلاف بر سر کسب قدرت بیشتر، نیازمند هم و تقویتکنندۀ یکدیگر بودند.
با شکلگیری نوعی ساختار اجتماعی سازمانیافته بود که، کاهنان با ساختن پرستشگاهها، هم به تحکیم پایههای سلطنت حُکام پرداختند و هم به هدایت امور دینی و معنوی شهروندان مشغول گردیدند. تقدس گرایی و مقدس شمردن "خدا- شاه" اولین گام در جهت شکل دادن به رفتار اجتماعی مردم بود و در همین دوره و توسط همین کاهنان، امور دینی و دنیوی به مردم تحمیل گردید. در مصر باستان، "فراعنه" برای دورهای چند هزارساله بهعنوان "خدا-شاه"، تنها خدای یگانه به شمار میرفتند. همین پدیدۀ"خدا- شاه"، بود که درگذر زمان، زمینهساز اولین ادیان تک خدائی آسمانی! گردید. اولین "دین" تک خدائی در نزدیک به سه هزار و دویست سال پیش توسط"موسی" بر بستر چنین زمینهای تولد و بسط یافت. بعدها با گذشت زمان، ادیان دیگر، همچون مسیحیت و اسلام که شدیداً متأثر از این دین بودند و بسیاری از احکام و فرمانها دینی آنها ریشه در آن داشت، ظهور یافتند. پس از پیدایش ادیان تک خدائی و یا به قول معتقدین دینی، ادیان آسمانی، تبعیض علیه زنان بهوسیله مباشرین دینی تئوریزه شده و در جوامع دینی، این تبعیض شکلی شرعی- قانونی به خود گرفت.
همانگونه که اشاره رفت، شرایط تازه پدید آمده و ثروت انباشت شده در دست قلیلی از مردمان، آحاد دیگر جامعه بهویژه زنان را که پیشتر دارای موقعیت برابر اجتماعی با مردان بودند را در موقعیت ضعیفتری نسبت به آنها قرارداد. زنان با از دست دادن امکانات اجتماعی که در طول تاریخ کسب کرده و در خانواده و جامعه از موقعیتی برابر با مردان قرار داشتند، ازاینپس از امکان رشد برابر با مردان در بسیاری از زمینههای اجتماعی و علمی محروم گشته و با از دست دادن قدرت برابر خود با مردان دچار نوعی سکون و درنهایت ناچار به تمکین در مقابل آنها گردیدند.
بدین ترتیب، با پدیداری ادیان آسمانی، زنان بهعنوان حلقۀ صدمه پذیرتر، که به دنبال تغییر فُرماسیون اجتماعی، یعنی گذر از پارینهسنگی بهسوی نوسنگی، موقعیت برابر خود با مردان را در سطح خانواده و جامعه، پیشازاین ازدستداده بودند، با نزول فرمانها دینی، عملاً به شهروند درجۀ دوم تبدیل شدند. آنها از منظر ادیان نوظهور، بهعنوان بخشی از مِلکِ مطلق مردان به شمار رفته و از انتخاب آزادانه در عرصههای مختلف زندگی و بهخصوص انتخاب آزاد پوشش منع گردیدند. با پیدایش ادیان آسمانی، پرستشگاهها ساختهشده و این اماکن مقدس شمرده شدند. بر اساس تکالیف مذهبی، ورود به این مراکز دینی مستلزم رعایت پوشش و رفتاری درخور از سوی زائرین بود. مقدس شمرده شدن نمادهای دینی، دستاویزی گردید که بهواسطۀ آن رهبران دینی، بخصوص زنان را مورد تبعیضی مضاعف قرار دهند. همچنان که هماینک ورود به کلیساها، کنیسهها و مساجد و غیره با لباسی که تن را نپوشانده باشد مجاز نیست و زیارت"کعبه" قبلۀ مسلمانان، از سوی مسلمین بایستی با لباسی پوشیده و متحدالشکل انجام پذیرد. بدین شکل برای پوشش تن انسان و بهخصوص زنان، رعایت ویژگیهایی در پوششِ تن الزامآور و"حجاب اجباری" در عمل باهدف تحقیر و خلع ید زنان در جوامع مردسالار- دینی، به زنان تحمیل گشته و با تکلیف خوانده شدن آن عمومیت یافت. استفاده از حجاب بهعنوان فریضه و تکلیف دینی، عملاً در راستای اطاعت و تمکین از مردان انجام یافت. این اقدام که بر اساس آن، زنان محکومبه رعایت حجاب شده بودند، درواقع چیزی نبود، جز لگام زدن به امیال جنسی مردان که بهویژه در این ادیان، آنها را تنها و تنها بهمنزلۀ موجودی برای رفع امیال جنسی خود میدیدند. چنین برخورد تحقیرآمیزی با زنان، کمابیش نزدیک به سه هزار سال است که در جوامع دینی بر آنها تحمیل میگردد. این نابرابری اجتماعی، در هر آنجا که متصدیان دین نسبت به حاکمان از قدرت فائقهای برخوردار بودهاند، به شکلی بارزتر به چشم میخورد. در اروپا، بهجز در مقاطعی، کلیسا در تعیین سیاست در دیکتۀ امور دینی و بهاصطلاح امور معنوی شهروندان تا قرن پانزدهم میلادی یعنی تا عصر پروتستانیسم(اعتراضات) که "مارتین لوتر" رفرمیست مسیحی طلایهدار آن بود، حرف اول را میزد.
ایران، در طی بیش از هزار سال گذشته، ما شاهد یکهتازیهای روحانیت و یا دستکم، کشمکش آنها با حاکمان وقت جهت دیکتۀ احکام دینی و اجرای احکام شرعی بودهایم. اشاره کردیم، که ادیان مسیحیت و اسلام، به شکلی غیرقابلانکار متأثر از دین یهودیت بودهاند. در ادیان دیگر هم، احکام مشابهی دیده میشوند و رعایت حجاب بهخصوص برای زنان، الزامآور است. مثلاً، بر اساس آنچه "تورات" آمده است، مسئله حجاب زنان یهودی تفاوت چندانی با پوشش اجباری زنان با دیگر ادیان آسمانی ندارد. زنان یهودی نیز همچون زنان مسلمان موظف به استفاده از حجاب در برابر نامحرمان هستند.
مسئلۀ حجاب اجباری و جمهوری اسلامی
مسئلۀ حجاب، یکی از مواردی است که در کتاب مسلمانان(قرآن) مکرراً از آن صحبت به میان آمده است. بهعنوانمثال؛ در آیه حجاب سوره 53، به مردان دستور دادهشده است که با همسران پیامبر از پشت پرده صحبت کنند. حجاب در قرآن به معنای مانع و حائل بهکاررفته است. اگر از این مسئله بگذریم که میگویند، "شأن نزول آیه حجاب مربوط به شایعۀ فساد میان عایشه و صفوان است"(3)، و اگر از اختلافات علمای دین بر سر چگونگی استفاده از حجاب در بین روحانیون شیعه و سنی و یا حتی در بین روحانیون شیعه هم بگذریم که پارهای با استناد به آیات قرآن معتقدند که تنها کف دست و صورت زنان میتواند فاقد پوشش باشد، اما اینها همه از اصل قضیه که در ادیان الهی، زنان شهروند درجه دوم بهحساب میآیند چیزی نمیکاهد.
از زمان حملۀ اعراب به ایران که منجر به پذیرش اسلام توسط ایرانیان گردید، تا زمان بر سرکار آمدن جمهوری اسلامی در چهل سال پیش، مسئله رعایت احکام شرعی در همۀ زمینهها و بهخصوص استفاده از حجاب توسط زنان، یکی از محلهای مورد مناقشه بین روحانیت و حکومتگران بوده است. این درگیری و مناقشه از زمانی به اوج خود رسید که رضاشاه در دیماه سال 1314 هجری شمسی دستور کشف حجاب داده بود. پس از کشف حجاب، اگر از درگیریهای جستهوگریخته بر سر این مسئله، مثلاً در خراسان(بستنشینی شیخ محمدتقی بهلول) بگذریم، اولین مخالفت کتبی نسبت به این موضوع از سوی آیتالله کاشانی و آنهم پس از سقوط رضاشاه در 17 مهرماه 1320 صورت گرفته است. او در نامهای در همین تاریخ به فروغی نخستوزیر وقت چنین مینویسد:
"...، ازجمله اموری که لازم است قبل از همهچیز توجه به آن شود فشار و ظلمی است که درباره زنهای بیچاره میشود. در کجای دنیا این ظلم و قساوت درباره لباس مردم میشده که در ایران با فشار معمول است چند روز است باز متعرض روی سریهای زنها میشوند و بیچاره که باکمال تهیدستی روی سری تهیه نموده از بین میرود کدام قانون ظالمانه این ظلم و ستم و سلب آزادی را روا داشته و جگر یکمشت بیچاره ضعیف را میگدازد و ...،"
چند سال پس از انتشار نامه"کاشانی"، خمینی در اولین واکُنش خود نسبت به کشف حجاب در سخنرانی که در 15 اردیبهشت سال 1323 در مسجد اعظم قُم انجام داد با صراحت با دستور"کشف حجاب" رضاشاه به مخالفت برخاسته و آن را خلاف دین خوانده بود. او در 11 آذرماه سال41 در همان مسجد، مجدداً ضمن تکرار موضع گذشتهاش، کشف حجاب را مفتضح خوانده و علاوه بر آن، ورود زنان به عرصه کار را موردانتقاد قرارداد. او در این سخنرانیاش گفت: ببینید، در هر ادارهای که وارد شدند(زنان) آن اداره فلج شد. خمینی در این دو سخنرانی، عامل بدبختی مردم و چیرگی ملل دیگر بر ملت ایران را همین کشف حجاب دانسته که همه در مقابلش سکوت کردهاند.(4)
او در روزهای پایانی حکومت شاه در روز سوم بهمنماه 1357در مصاحبهاش با خانم نوشابه امیری در "نوفل لوشاتو"ی فرانسه که از وی در رابطه با حجاب و آزادی احزاب و غیره میپرسد، زیرکانه از پاسخ صریح دادن طفره میرود و میگوید: اسلام این نیست که اینها می گویند ... .
پس از پیروزی انقلاب، خمینی درحالیکه تنها چند هفته از به قدرت رسیدنش گذشته بود، در شانزدهم اسفندماه سال 57 در مدرسۀ فیضیۀ قم، رسماً موضع خویش را در رابطه با حجاب زنان به این شکل اعلام کرد: الآن وزارتخانهها- این را میگویم كه به دولت برسد، آنطوری كه براى من نقل میکنند- باز همان صورت زمان طاغوت را دارد. وزارتخانه اسلامى نباید در آن معصیت بشود. در وزارتخانههاى اسلامى نباید زنهای (بیحجاب) بیایند، زنها بروند اما با حجاب باشند. مانعى ندارد بروند اما كار بكنند، لكن با حجاب شرعى باشند، با حفظ جهات شرعى باشند.(جلد6 ص329) درواقع خمینی که در ماههای پیش از انقلاب سعی کرده بود، از اظهارنظر صریح پیرامون حجاب و دیگر مسائل مناقشه برانگیز طفره برود، تنها، چند هفته پس از به قدرت رسیدنش، اولین فتوای شرعی خود در رابطه با زنان را صادر کرد. درواقع او بود که شعار"یا روسری یا توسری" را در اولین روزهای پس از انقلاب در سطح جامعه جاری ساخت.
یک روز پس از اعلام موضع خمینی بود که هزاران زن از اقشار مختلف اجتماعی در صبح روز چهارشنبه هفدهم اسفندماه به مناسبت روز جهانی زن در خیابانهای تهران علیه سیاست تبعیضآمیز تازه به قدرت رسیدههای حکومتی دست به تظاهرات زده و علیه دیکتاتوری شعار سر دادند. آنها شعار میدادند: «نه شرقی نه غربی، آزادی،آزادی» و «میجنگیم علیه حجاب اجباری» و «زن آزاده حجاب فطری دارد».آنها، در روز نوزدهم اسفندماه مجدداً در مقابل دادگستری تهران نیز دست به تجمع زدند. در هر دو حرکت اعتراضی، گروههای چماقدار حزب الهی به ضرب و شتم و توهین به زنان پرداختند. درحرکتهای حقطلبانه زنان دو نکته چشمگیر به چشم میخورد که اولی، اقدامات سازمانیافته اراذلواوباش علیه مخالفین حکومتی و بهویژه زنان بود و دومین نکته، عدم پشتیبانی فعالانه و متشکل نیروهای چپ و روشنفکر از تجمعات آزادیخواهانه آنان.
با به قدرت رسیدن حکومت اسلامی، تأکید بر استفاده از حجاب اسلامی، نهتنها از طرف خمینی، بلکه از جانب بسیاری از روحانیون معتدلتر نیز انجام گرفت. آیتالله طالقانی در تاریخ 20 اسفند 57 در مصاحبهای گفت:
«"حجاب اسلامی حجاب شخصیت و وقار است و هیچ اجباری هم در مورد آن در کار نیست...مسلماً نظر امام هم به مصلحت زنان ما و هم خواهران و دختران ماست و هم مطابق با موازین اصول دین مبین اسلام است... حجاب یک مسئلۀ سنتی و تاریخی است در عمق تاریخ ما و تاریخ شرق... اشتباه میکنند خانمهای ما که اگر یک روسری روی سرشان بگذارند اینها از حیثیت آنها کم خواهد شد... حجاب ساختهی من و فقیه و اینها هم نیست، نص صریح قرآن است. آیۀ حجاب برای شخصیت دادن به زنان است..."، آیتالله منتظری، اشراقی و بسیاری دیگر از روحانیون در هر کوچه و محلهای به دفاع از موضع خمینی پرداختند. تائید نظر خمینی نهتنها از سوی روحانیت بلکه از سوی برخی از روشنفکران هم صورت گرفت. خانم سیمین دانشور در 19 اسفندماه 57 دراینباره گفت: "ما هر وقت توانستیم این خانه ویران را آباد کنیم...، سر فرصت به سرووضع زنان بپردازیم (کیهان 19 اسفند 57)" خانم هُما ناطق از جانب کانون نویسندگان، طرح مسئله حجاب از سوی زنان را در آن برهه، انحرافی دانست و تأکید کرد که "میبایست همچون مجاهدین روسری"سر" کرد". بسیاری از فعالین سیاسی درون حکومتی همچون"اعظم طالقانی"، "زهرا رهنورد"، "امیر انتظام" سخنگوی دولت موقت و یا " ناصر تکمیل" عضو جبهه ملی ایران، یا استفاده از حجاب را امری فرعی قلمداد کردند و یا بیحجابی! را بدفرجامی زنان خواندند. اهانت خمینی به شخصیت زنان نهتنها از سوی بسیاری دیگر از روحانیت از جناحهای مختلف آن و چهرههای سیاسی فرهنگی کشور در آن زمان مورد پشتیبانی قرار گرفت. بلکه این امر با صدور اولین اطلاعیه رسمی بر لزوم رعایت حجاب اسلامی در 31 شهریور 58 به تهدیدی علنی و رسمی علیه زنان و دختران بدل گردید. حجتالاسلام خدائی، نماینده خمینی در مرودشت، در اطلاعیهای که صادر کرد، نوشت: "اگر دختران دانشآموز از روز اول مهرماه بدون حجاب به مدارس بروند از ورود آنها جلوگیری خواهد شد.(کیهان31 شهریور58)"
با تداوم اعتراضات زنان علیه حجاب اجباری برای اولین بار در تاریخ ایران در سال 1362 قانونی در شورای اسلامی به تصویب رسید که بر اساس مادۀ21 قانون تعزیرات آن، زنانی که بدون حجاب شرعی! در معابر و انظار عمومی ظاهر گردند، به هفتادوچهار ضربه شلاق محکوم خواهند گردید. در سال 65 تغییراتی در جهت تشدید این قانون اعمال گردید. در تبصره ماده 638 قانون مجازات اسلامی، آمده است: زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار عمومی ظاهر شوند به حبس از 10 روز تا دو ماه و یا از پنجاههزار تا پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم خواهند گردید.
حکومتگران اسلامی که پس از صفویان(880-1101هجری شمسی)، قرنها در رؤیای به قدرت رسیدن در ایران بسر برده بودند، با پیروزی انقلاب 57 و سقوط نظام سلطنتی، اینک به آرزوی دیرینه خود رسیده و در تلاش برای جایگزین ساختن حکومت مشروعیت بهجای مشروطیت، سعی به جاری ساختن احکام شرعی در جامعه ایران داشتند. این حکومت در نخستین گام، زنان را عمدهترین مانع بر سر راه جاری ساختن احکام شرعی میدید و بیدلیل نبود که کل حاکمیت اسلامی و در رأس آن خمینی در اولین روزهای پس از انقلاب، زنان را که تا پیشازاین به خاطر نقشی که در انقلاب ایفاء کرده بودند ستایش میکرد به باد انتقاد و حمله گرفت. او تلاش داشت تا از این طریق، همانگونه که درگذشته بارها گفته بود، زنان را به پستوی خانهها بازگرداند. رهبران دینی، با طرح حجاب اجباری، بر واقعیتهای جاری چشم بربسته و هزاران سال تجربۀ عملی را نادیده گرفتهاند. آنها بازهم نمیخواهند بپذیرند که سلامت اخلاقی جامعه نه حاصل پوشش اجباری زنان، که بر زمینهساز و کار مناسب اجتماعی و ارتقاء کیفی زندگی مردم و ارتقاء فرهنگی آنها وابسته است. اجبار به استفاده از حجاب نهتنها تضمینکنندۀ سلامت اخلاقی جامعه نمیتواند باشد، بلکه ناقض ابتداییترین حق زنان در انتخاب پوشش خود است. به نوشته اکرم میر حسینی، "در قلمرو حقوق بشر، عواملی همچون عرف، مذهب و سنت همواره بهانههایی هستند برای آنکه کاربُرد خشونت علیه زنان و پایمال کردن حقوق اساسیشان توجیه گردد. این عوامل، مجموعاً یک چارچوب ایدئولوژیک میسازند تا جامعه در برابر تغییرات مثبت به نفع برابری حقوق زنان با مردان، مقاومت بنماید..." (حکومت و مذهب،انجمن پژوهشگران1375)
حجاب اجباری و جریانات چپ و روشنفکری
پیشازاین اشاره شد، که پس از موضعگیری خمینی در شانزدهم اسفندماه 57 پیرامون استفاده زنان از حجاب، بسیاری از رهبران دینی، سیاسی، روشنفکران و یا جریانات سیاسی چپ، به دلایل گوناگون از آن پشتیبانی کرده و یا در مقابلش سکوت اختیار کردند. گفتیم که اگرچه در بین روحانیت و بهخصوص رهبران دینی بر سر چگونگی استفاده از حجاب اختلافنظر دیده میشود ولی ازآنجاکه آنها، این امر را یکی از احکام دینی میدانند، استفاده از حجاب و الزام زنان به حفظ آن را لازم دانسته و ازاینروی هم با تأکیداتی از خمینی پشتیبانی کردند.
اما در این راستا موضع روشنفکران غیردینی و سازمانهای سیاسی چپ از دو منظر قابلبررسی است. اول اینکه بیتوجهی آنان در استفادۀ اجباری زنان از حجاب، نشان داد که این شخصیتها و جریانات سیاسی، به دلایل گوناگون و ازجمله، حاکمیت نظامهای سلطنتی استبدادی، که بهواسطۀ آن، جامعه در محرومیت از دمکراسی بسر برده و روشنفکران ما نتوانسته بودند به رشد و آگاهی لازم دست یابند و برخلاف آنچه بیژن جزنی در کتاب « تاریخ سیساله» احتمال به قدرت رسیدن روحانیت را پیشبینی کرده بود، امکان به قدرت رسیدن نیروی ارتجاعی روحانیت را بعید دانسته و نسبت به ماهیت ارتجاعی این نیرو شناخت درست و کافی نداشتند. آنها بر بستر چنین زمینهای با اتکای به تئوریهای ناهماهنگ با شرایط اجتماعی ایران و جهان آن روز، به یغما رفتن انقلاب و دستاوردهای آن توسط روحانیتی که از قعر تاریخ ایران برخاسته بود را نمیتوانستد تصور کنند.
سعید پیوندی در معرفی کتاب" حجاب و روشنفکران، تهران1390" نوشته نوشین احمدی خراسانی به چگونگی شکلگیری روند اجباری شدن حجاب پرداخته و به نقل از وی مینویسد: بخش بزرگی از احزاب و سازمانها و روشنفکران نزديک به آنها که درگير مبارزه«ضد امپرياليستی»، «ضد سرمایهداری وابسته» و يا «ضدانقلاب» و «ملاکين» بودند در عمل مبارزه برای دفاع از آزادی پوشش و حجاب زنان را غیر عمده و حتی بیاهمیت تلقی میکردند... ، برای نوشين احمدی خراسانی دمکراسی در رأی دادن و روزنامه و رسانه خلاصه نمیشود. بدون به رسميت شناختن حريم خصوصی و حقوق زنان و مردان و استقلال اين حوزه از دولت چگونه میتوان از دمکراسی در يک کشور سخن به ميان آورد؟
به مواضع شخصیتها و جریانات چپ و روشنفکری پیرامون تحمیل حجاب به زنان از سوی حکومت اسلامی، به شکلی مختصر اشاره شد. تنها آنچه لازم است بر آن تأکید شود، این است که روشنفکران غیردینی و جریانات سیاسی چپ به دلایل مختلف از ایفای نقش خود در مقابل رژیم جمهوری اسلامی در بسیاری از زمینهها و ازجمله تحمیل حجاب به زنان بازمانده و وامدار تاریخ و زنان کشورند. اگرچه به لحاظ تاریخی بازگشت به گذشته امری غیرممکن است، ولی آنها میبایست ازنظر اخلاقی، مسئولیت خود در این زمینه را بپذیرند.
عفاف(سلامت اخلاقی) و مسئلۀ حجاب اجباری!
رهبران حکومتی، با اشاره و تأکید بر این مسئله که حجاب، زنان را در مقابل نامحرمان حفظ خواهد کرد نهتنها این امر را فریضهای دینی که بخشی از سنُن و فرهنگ خواندند. پیشازاین به دیدگاه طالقانی و تنی چند از روحانیون در این رابطه اشارهکردهایم.
با وقوع انقلاب صنعتی در نزدیک به دو قرن پیش، تحولی بزرگ در جوامع بشری رخ داد که دیگر امکان نادیده گرفتن زنان و حقوق حقه آنها متصور نیست. علیرغم تلاش منادیان دین و سرمایه، برای اعمال تبعیض و حذف زنان از سطح جامعه، آنها در سراسر جهان و بهویژه کشور ما دستاوردهای کمنظیری را از آن خود ساختهاند، آنها در طی این مدت ثابت کردهاند که با در اختیار داشتن فرصت و موقعیت برابر با مردان، نهتنها، چیزی از مردان کمتر ندارند، بلکه، جهان باوجود آنها بهتر از سلامت اخلاقی برخوردار گشته و بهتر در صلح و آرامش بسر خواهد بُرد. به قول اولاف پالمه نخستوزیر مقتول سوئد، تا زمانی که در جهان تبعیض وجود داشته باشد، جنگ نیز وجود خواهد داشت.
فلسفه ترویج شعار عقبماندۀ "یا روسری یا توسری" که جمهوری اسلامی از طریق آن تلاش کرد، زنان را وادار به اطاعت از مردان و حکومت مردسالار- دینی کند، نهتنها موجب حفظ عفاف و سلامت اخلاقی جامعه نگردید، بلکه درواقع چیزی جز توهین به نوع "مرد" نبود، چون بر اساس این نگرش، حجاب نامناسب زنان از دید این قشر واپسگرا، باعث بروز واکنشهای ناهنجار از سوی مردان میگردید. بدین ترتیب روحانیتی که خود با حرمت بشریت بیگانه است، بجای تلاش برای رفع نابسامانیهای اجتماعی، تمام تلاشش را در راه حذف زنان از جامعه بکار گرفت. در طی چهار دهه صدور و اجرای قوانین تبعیضآمیز و ناعادلانه و حکومتِ حاکمیتی بهغایت ارتجاعی و مستبد که ساختارش تماماً بر فساد و تبعیض بنا نهاد شده است، جامعۀ ایران، از جنبههای مختلف و بهویژه از منظر اخلاقی به یکی از جوامعی بدل گردید که بر اساس گزارشهای انتشاریافته از سوی سازمان ملل، از عقبماندهترین کشورهای جهان محسوب میشود. این امر نشان میدهد که این حاکمیت دینی، هیچگونه سنخیتی با شرایط کنونی و زمانۀ ما ندارد. پیشرفت اعجازانگیز زنان ما در رشتههای مختلف علمی، اجتماعی و هنری بهوضوح نشان میدهد که آنها مصمم به شکستن سد سنن، عقاید و باورهای خرافی و عقبمانده در سطح جامعهاند.
زنان کشور ما در طی یکی- دو قرون گذشته ثابت ساختهاند که هرگز در مقابل اینهمه اجحاف و بیعدالتی حکومتگران دینی- مردسالار، تن به تمکین به اربابان قدرت که خود از سلامت اخلاقی بیبهرهاند نخواهند داد. آنها مصمماند تا مبارزات مستقلشان را با پیوند زدن با دیگر جنبشهای اجتماعی گسترش داده و تنها راه رسیدن به برابر حقوقی بین خود و مردان را ساقط کردن این حکومت استبدادی قرونوسطایی میبینند. به راه افتادن جنبش دختران انقلاب، آغاز راهی است که به سقوط رژیم حاکم گره خواهد خورد. جنبش زنان"پاشنۀ آشیل" رژیم بهغایت عقبمانده و استبدادی جمهوری اسلامی است.
زیرنویسها:
1- دوران باستان که دربرگیرنده عصر کلاسیک نیز میگردد، در معنای وسیع، به میراث بزرگ ادبی و هنری مربوط به هر فرهنگی، و یا برجستهترین آثار متعلق به هر دورهای اطلاق میشود. بهطور خاص، بهعنوان دوره شکوفایی ادبیات و هنر یونانی است. ازلحاظ سبکشناسی دورۀ"کلاسیک" بین دورههای ارکاییک و هلنیستی قرار میگیرد.(دایره المعارف هنر، رویین پاکباز)
2- آرنولد هاوزر، جامعهشناس و هنرشناس مجارستانی
3- کتاب دین و دولت در عصر مشروطیت نوشته باقر مومنی
4- از مجموعه کتب خمینی(جلد اول)
5- مصاحبه نوشابه امیری با رادیو فردا در چهلمین سالگرد انقلاب