تئوریک

آته ایست ها بر این باورند که دین احساسی غریزی نیست بلکه محصول خیالپردازی ناشی از نادانی و هراس از پدیدهها و ظواهر طبیعی و بی عدالتی های اجتماعی است. مورخین تاریخ سیر اندیشه اشاره میکنند که در مرحله آگاهی گله وار انسان اولیه دین وجود نداشت بلکه آن در مراحل پیشرفته تر زندگی انسان های اولیه بهوجود آمد و نه در مرحله زندگی متکی به شکار و گردآوری مواد غذایی انسان گله ای.

نخستین کوشش انقلاب کارگری، کمون پاریس در سال ۱۸۷۱ بود. هدف اصلی انقلابات بورژوایی، سرنگونی فئودالیسم و تشکیل دولت بورژوایی و سازمانهای اصناف بود. انواع مهم انقلابات عبارتند از انقلاب بورژوا-دموکراتیک، انقلاب ملی، و انقلاب سوسیالیستی. تشکیل امپریالیسم، شفق سرخ انقلاب سوسیالیستی بود، که مهمترین نوع انقلاب و آخرین آنست. اشکال انقلابات سوسیالیستی تاکنون کمون پاریس در سال ۱۸۷۱، انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷، و انقلاب خلق دموکراتیک در اروپا و در آسیا بودند. هدف انقلاب سوسیالیستی کنار زدن نظام استثمارگر کاپیتالیستی و حاکمیت طبقه کارگر است که خود مقدمه جامعه بی طبقه کمونیستی خواهد بود

هونت مفهوم «آزادی اجتماعی» را مبنای تجزیه و تحلیل سوسیالیسم قرار میدهد، مفهومی که بر این باور استوار است که انسانها نمیتوانند آزادی فردی خود را بهتنهایی بهدست آورند. این آزادی متکی به روابط آزاد بینا-ذهنیتی در جماعتهای مبتنی بر همبستگی است که در آن اعضا نه تنها «با» یکدیگر، بلکه «برای یکدیگر» فعالیت میکنند. بر این اساس سوسیالیسم همیشه بیش از آن که صرفاً یک نظام عادلانهی توزیع باشد، بر پایهی تصوری از یک زندگی جماعت-محور استوار بوده است. مفهوم «آزادی اجتماعی» هم با جمعباوری و هم با فردباوری

در شمارهی دوم نشریهی «سپهر اندیشه» این مقالهها را میخوانید: بخش اول، «ترس، کارکردهای اجتماعی آن و چیرگی بر آن» با این مقالهها: / فرهاد خسروخاور، سعید پیوندی، محسن متقی: دیالکتیکِ ترس، ترسزدایی و ترسِ مضاعف در جنبشهای اجتماعی / علی میرسپاسی: برباد رفتن امید اجتماعی و پدیدهیِ ترسِ همگانی؛ نگاهی جامعهشناختی به ترس همچون پدیداری سیاسی / کاظم کردوانی: ترس، کارکردهایِ آن، چیرگی بر ترس...

از نظر جغرافیایی و تاریخی، فرایند پرولتریزاسیون ارتباط نزدیکی با شهرنشینی دارد زیرا اغلب این فرایند با مهاجرت دهقانان بدون زمین و یا با زمینِ فقیر در مناطق روستایی به شهرها در جستجوی کار مزدی همراه بوده است. ازاینرو قدمت این فرایند به دورههای اولیهی صنعتیشدن برمیگردد و امروزه نیز در تمامی کشورهای سرمایهداری، بهویژه در سرمایهداریهای روبهرشد و کشورهایی که در مسیر رشد غیر سرمایهداری قدم برداشتهاند، قابل رؤیت است.

آیا موتور کوچک ما به تدریج تودهها را به قیام کشاند و آنان به ندای پیشاهنگ مسلح خود پاسخ دادند؟ یا تودههای شهری که به تصور این رفقا «تجربه انقلاب بورژوائی را هم دور زده و از آن عبور کرده بودند» بدنبال بنیادگرائی شیعی و ولایت فقیه رفتند؟ و آیا جامعهای که به قول این رفقا شرایط عینی انقلاب در آن وجود داشت، همین جامعهای بود که با رأی بالای ۹٥درصد به دنبال جمهوری اسلامی و ولایت فقیه افتاد؟

کمون پاریس از آغاز، بحث داغی در جدلهای نظری رهبران مختلف سوسیالیستهای روسیه بود. همانطور که قبلاً اشاره شد، لنین مجموعه مکاتبات مارکس با کوگلمان را در ۱۹۰۷ با مقدمهای منتشر و از آن بر علیه پلخانف استفاده کرد. پلخانف با عطف به اولین برخورد مارکس نسبت به هشدار او به انقلابیون فرانسه که نباید بر علیه دولت موقت دست به اسلحه برند، بر سیاستهای رفرمیستی خود تأکید میکرد، و لنین با تکیه به انتقاد بعدی مارکس به کموناردها که به ورسای حمله نکردند، سیاستهای انقلابی خود را پیش میبرد.

از نظر رهبران کمون، این نهاد یک پارلمان نبود که خود را به قانونگذاری محدود کند و از امورِ مجریه جدا باشد. قرار بود چیزی شبیهِ ارگانهای انقلابی دوران انقلاب کبیر باشد، و سه وظیفهی بحث، فرمان و اجرا را با هم ترکیب کند. اما این امر در عمل با مشکلات فراوانی روبرو بود، و نمیتوانست عملی شود. در ۲۹ مارس کمون یک «کمیسیون اجرايی» متشکل از هفت مردِ ژاکوبن، بلانکیست، و اعضای بینالملل برای «اجرای دستورات و فرمانها» و عملاً رهبریِ کمون ایجاد کرد.

مطالعه، بررسی و ارزیابی این رویداد عظیم و این نقطه عطفِ مهمِ تاریخِ چپ جهانی را میتوان و باید از چند زاویه و در چند سطح مختلف مورد سنجش قرار داد؛ یکی آنچه که کموناردها میخواستند، یکی آنچه که میتوانستند بهدست آورند، و دیگر آنچه که انجام دادند. سطح اول، یک سطح آرمانی است با خواستهای کلی و مشخص در رابطه با آرزویِ رهایی و خودگردانیِ انسان؛ سطح دوم، به محدودیتهای زمانی، عینی و ذهنیای که با آن مواجه بودند مربوط میشود، محدودیتهایی که در آن شرایط زمانی - مکانی مشخص، مانع تحقق خواستها و آرمانهای آنها میشد؛ و سطح سوم به دستاوردها و خطاهای ذهنیِ آنها در قالب همان محدودیتها ربط پیدا میکند.

در تاریخ ۲ تا ۴ دسامبر سال ۲۰۲۰، کنفرانس مشترک بینالمللی «تکوینِ نونامی» از سوی انستیتو توسعهی صنعتی ویته، دانشگاه مسکو، دانشگاه لومونوسُف، جامعهی اقتصاد آزاد روسیه، و کنگرهی کارکنان آموزشی، علوم و تکنولوژی، در سن پترزبورگ برگزار شد. در سه روز این کنفرانس که بهخاطر کرونا به شکل مجازی برگزار میشد، بیش از ۵۰ مقاله ارائه شد. متأسفانه بهخاطر مسائل فنی تعدادی ازجمله من نتوانستیم به کنفرانس وصل شویم، اما پارهای اطلاعات مربوط به کنفرانس و مخصوصاً نوشتههای بودرونُف را دریافت کردیم که موضوع این مرور مختصر است.

تضمین کننده اصلی توسعه اقتصادی با سمتگیری سوسیالیستی حضور تشکل های قدرتمند صنفی سیاسی زحمتکشان از یک طرف و حضور قدرتمند و تعیین کننده آنها در قدرت سیاسی است. اگر در کشورهای سرمایه داری احزاب سیاسی مختلف سرمایه داری با همدیگر به رقابت میپردازند، بگذار در جوامع با سمتگیری توسعه اقتصادی سوسیالیستی نیر، این احزاب مختلف چپ و سوسیالیستی باشند که با همدیگر جهت بدست گرفتن قدرت سیاسی به رقابت بپردازند.

صل اساسی در اثبات غلبهی شیوهی تولید سرمایهداری بهعنوان راهنما در این بررسی این است که این شیوهی تولید با دو معیار عمده از اسلاف خود متمایز میشود. معیار اول، سطحی از تولید کالایی است که در آن نه تنها محصولات کار انسان، بلکه خود نیروی کار وی نیز به کالا تبدیل میشود. معیار دوم سرمایهداری، تولید کار اضافی در شکل ارزش اضافی است. شاخصهای عمدهی غلبهی شیوهی تولید سرمایهداری که در این مقاله بررسی میشود، عبارت است از: گسترش میزان کارِ مزدبگیری و توسعهی صفوف طبقهی کارگر، افزایش چشمگیر جمعیت صنعتی همراه با کاهش جمعیت کشاورزی، شکلگیری جمعیت اضافی نسبی و مهاجرت وسیع از روستاها به شهر، گسترش بازار داخلی و انباشت سرمایهی خصوصی و دولتی.

بیستوهشتم نوامبر ۲۰۲۰، (هشتم آذر ۱۳۹۹) سالروز تولد دویست سالگی فریدریش انگلس، نخستین و برجستهترین مارکسیستِ تاریخ، و نزدیکترین دوست و همکار کارل مارکس است؛ مردی که خود در پایهگذاری و توسعهی جهانبینی «مارکسیستی» و درک مادی تاریخ سهمِ غولآسایی دارد.[1] نقش انگلس در زندگی مارکس آنچنان بزرگ است که بیتردید میتوان گفت، بدون او مارکس بهسبب انبوه مسائلی که با آنها مواجه بود ، نمیتوانست نقش عظیم تاریخی خود را در عرصههای تفکر و مبارزهی رهایی انسان ایفا کند.

بخش حاضر، پایانبخش رسالهی «اقتصاد سیاسی طبقه و دولت در کشورهای سرمایهداری درحالتوسعه» است. این بخشها در ارتباطاتی متقابل با یکدیگر، شالوده و چارچوبی عمومی برای بررسی جنبهی اقتصادی ساختار طبقاتی و کمیّسازی تقریبی آن در یک جامعهی مشخص سرمایهداری، در مقطع زمانی خاص و نیز در طول زمان ارائه میکند.

مهمترین بسترپیشروی برای سکولاریزه کردن جامعه و پژمرده ساختن نفوذ دین و نهادهای دینی و غیرسیاسی کردن آن ها، پس از خلع ید از قدرت و تثبیت این جدائی با استفاده از شیوه هائی است که ضمن تضعیف نفوذ آن به آزادی های سیاسی و حقوق دموکراتیک و پایه ای احادشهروندان خدشه ای واردنسازد [تجویزدارو برای درمان اگر بجای از بین بردن سلوهای معیوب، سیستم ایمنی بدن را هدف بگیرد، به خطری بزرگتر از خودبیماری تبدیل می شود].

در بخش حاضر بر نقش دولت در ساختار طبقاتی و تحول آن در سطح میانجی انتزاع و در سطح کشورهای سرمایهداری درحالتوسعه تمرکز میکنیم. براساس مباحث روششناسانه-هستیشناسانهی بخشهای قبلی در سطوح مختلف انتزاع-انضمام، بخش پایانی این رساله (بخش پنج) به بررسی ترکیب طبقات در ساختار سرمایهداری در کشورهای درحالتوسعه در سطح انضمامیتر میپردازد.

«شوراهای کارگری» که در شرایط بحرانی بهطور موقت در اروپا و در دیگر نقاط از جمله در کشور خودمان ایران – با عمری طولانی تر از شوراهای تورین و آلمان – بهوجود آمدند، یا بهسرعت از بین رفتند، یا در کشورهایی نظیر یوگسلاوی، الجزایر، و ونزوئلا تحت حمایت نظام سیاسیِ حاکم، عمر نسبتاً طولانیتری داشتند، و یا (در اروپا) با نامهای گوناگونِ به «شورای کار» که به معنای حضور بسیار محدود نمایندگان کارگران در پارهای تصمیمات مدیریت بوده، تبدیل شدند.

سوسیالیسم نه متکی به ثروت های انباشته ثروتمندان، نه بر قدرت ارتش های آنسوی مرزها، سوسیالیسم نه بر قدرت های مافیائی باندهای غارتگر، بلکه بر اراده منسجم و آگاهانه توده های عظیم میلیونی متکی است که خواهان بدست گرفتن کنترل قدرت سیاسی، سرمایه و ثروت کشوری بوده و میخواهند آن را از طریق مدیریت دموکراتیک نمایندگان دلسوز و واقعی خویش و از طریق خودگردانی مدنی در راه ترقی، رفاه و سعادت عمومی به کار گیرند.

منتقدین مارکسیستی نظریه وابستگی را "ارتدوکسال" مینامند، چونکه انها حقیقت ابراستثمار و "مبادله نابرابر" را با استفاده از نقل و قولهایی از کتاب "سرمایه" نفی میکنند، که در صورت خواندن سطحی، گویا نظر انها را تائید مینماید. مارکس فصل کوتاهی را به "تفاوت ملی دستمزدها" اختصاص داده است. مارکس در این فصل به این نتیجه میرسد: اگرچه کارگران انگلیسی دستمزدی بمراتب بیشتری نسبت به کارگران آلمانی یا روس دریافت میکنند، میزان استثمار انها نیز میتواند بالاتر باشد.

در عصر ازدیاد عرضه، شرکتها امکان افزایش سود بدون سرمایه گذاری اساسی را ندارند. بدینخاطر، باید وحشیانه در پی منابع جدید افزایش اثربخش باشند. شگفت اور نیست، که هدف اصلی تلاش انها بر کارنهفته است، که بخش عمده ان شامل هزینه تولید در کشورهای توسعه یافته میشود. از این روی، پراکتیک انتقال تولید، که به همت ان فراورده ها را دستان کارگران نسبتا ارزان در کشورهای توسعه نیافته ایجاد می کنند، به تاکتیک عمده بقای این شرکتها در کشورهای توسعه یافته تبدیل شده است

خودگردانی و خود مدیریتی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نه تنها جوهر نظام جایگزین سوسیالیستی است، بلکه میتواند "دموکراسی" را به مفهوم واقعی کلمه، نه به مفهوم تهی از مضمون سرمایه دارانه آن در جامعه پیاده نماید. خودگردانی میتواند از کوچکترین اندام های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و ورزشی و غیره آغاز شده و به نهادهای کلان تر مشابه گسترش داده شود.

امروزه لوکاچ را یکی از نمایندگان مهم "مارکسیسم غربی یا نئومارکسیسم" میدانند که با نگاهی غیردگماتیک به مارکسیسم مینگریست. او بعد از جنگ جهانی دوم در کلاسهای درس خود به انتقاد از استالینیسم و دگماتیسم میان احزاب کمونیست پرداخت.

یکی از جنبه های مهمی که چپ نو را از چپ سنتی متمایز می کند، مسئله قدرت است؛ تا قبل از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم دولتی، چپ کلاسیک یا سنتی بر اصل کسب قدرت دولتی از طریق قیام تاکید می کرد. اما در پروسه چالش درونی چپ در سطح جهانی مفهوم قدرت اشکال پیچیده تری بخود گرفت، چنانچه در سالهای پس از جنگ جهانی دوم احزاب کمونیست در کشورهای اروپائی در نظام بورژوائی این کشورها ادغام شدند و این امر به تدریج به رها کردن اصل کسب قدرت دولتی از طریق قیام انجامید.

اشاره: به دنبال بررسی جنبهی روششناختی تعیّن دیالکتیکی و سطوح انتزاع در بخش نخست این سلسله مقالات و سطح نخست انتزاع، و جنبهی اقتصادی ساختار طبقاتی در ساختار اقتصادی سرمایهداری ناب در بخش دوم، اکنون بر جنبههای مهم اقتصادی – اجتماعی نظام سرمایهداری و طبقات اجتماعی همپای آن در سطح میانجیِ انتزاع متمرکز میشویم.

در نخستین بخش این سلسلهگفتارها دربارهی جنبهی روششناختی تعیّن دیالکتیکی و سطوح انتزاع سخن گفتیم. براساس این دو ابزار نظری، در بخش حاضر بهعنوان نخستین گام در تقریبِ جهان واقعی انضمامی، به تشریح نخستین سطح انتزاع و جنبهی اقتصادی ساختار طبقاتی در سرمایهداری ناب میپردازیم.

برای شناخت نئولیبرالیسم باید نخست نظریه لیبرالی را فراگرفت. تفسیر ایدهآلیستی مبتنی بر نظریه لیبرالیسم بود که بر یک بینش اتوپیایی از جهانی است با آزادیهای فردی و آزادی همگان که ضامن آن اقتصادی بر پایهی حقوق مالکیت خصوصی، بازار آزاد خودتنظیمگر و تجارت آزاد بود. هدف این مدل اقتصاد ترویج پیشرفت تکنولوژیکی و افزایش بهرهوری نیروی کار است در جهت برآوردن خواستها و نیازهای همگان.

تاریخ و تجربه دولت های جدید نشانگر این است كه مرحله اول شكل گیری این دولت ها در چارچوب دولت مطلقه و تمركزگرا پدیدار گشته است. در واقع می توان توجه داد كه قدرت این نوع از دولت به سوی یكپارچگی، تقسیم ناپذیری و نفوذ در عمق سرزمین و اجتماعات دور افتاده خود سیر می كرده است.

در واقع تفكیك حقوق خصوصی از حقوق عمومی كه مقدمه تفكیك حوزه حقوق فردی از حقوق عمومی و دولتی است ریشه در جمهوری رُم دارد. اگر یونان باستان میراث اندیشه های سیاسی غرب را فراهم آورد، جمهوری رُم میراثی عینی تر و كاربردی تر، برای زندگی سیاسی غرب فراهم ساخت.

برای چگونگی فهم و شناخت فرایند تشكیل دولت مدرن مناسب است كه پیش از هر موضوعی به پروسه شكل گیری آن توجه لازم صورت گیرد. اروپا در دوره های گذشته قبل از آغاز دوران مدرن، در بی ثباتی سیاسی و عدم تمركز قدرت بسر می برد. امپراتوری روم از ویژگی های یكپارچگی سرزمین و تمركز اداری برخوردار نبود و شیوه تولید بر روابط فئودالی مبتنی بود. برگشت به آن دوران تاریخی جهت بررسی نظام فئودالی و نیز برای درك بهتر پدیده دولت مدرن، از اهمیت اساسی و ضروری برخوردار است.

رابطه روشنفکران چپ با احزاب و سازمانهای سیاسی و مدنی در طی یک و نیم قرن گذشته دچار دگرگونیهای زیادی گشته است. در اولین دوره بین نظریهپردازان و احزاب و اتحادیههای کارگری رابطه تنگاتگی وجود داشت و رهبران احزاب و اتحادیههای کارگری خود نظریهپردازان آن جنبشها نیز بودند. بعد از شکست انقلاب نوامبر آلمان در دهه ۱۹۲۰، این ارتباط کمکم سست شد به طوری که مارکسیستهای غربی یا اصلاً عضو احزاب چپ نبودند و یا آنکه مسئولیت قابل توجهی در انها نداشتند.