رفتن به محتوای اصلی

هدیه به سرزمین

هدیه به سرزمین
سرزمین من است اینجا.
تبارم در کوه هایش جنگیده اند.
در دره هایش کاشته اند.
از چشمه هایش نوشیده اند.
عاشق شده اند، ترانه خوانده اند؛ و مرده اند.
بیگانه ام اما من در این خاک.
نیست مرا مجال نوازش چشمه،
لمس انارستان،
نیست رمقی برای عشق وترانه،
اما هست مرگ در کمین همه جا.
انچه می شناسم از این وادی،
بازاری است در پس،
بازاری است در پیش،
کوله باری بر قامت خمیده،
وگذرگاهی هولناک،
 که روزی می بلعد مرا،
می شناسیم، من کولبرم.
سهم من از وطنم، جا پایی است،
بر خاک،برگل، بر برف،
فقراتی تا خورده،زانویی لرزان،
چشمانی منتظر در خانه،
وگلوله ای که سرخ می کند برف را،
وجاری ام می کند در ابها،
بهار که امد هستم درآوند شقایق ها،
هدیه من به سرزمینم.
۱۳۹۹/۱۲/۸
س_خرم

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید