رفتن به محتوای اصلی

دارن از مملکت میرن!

دارن از مملکت میرن!

حاج اصغر ... آخه این که نشد زندگی؟

باز چی شده...آق اکبر؟ باز که داری غر میزنی...

کار ما از غر زدن دیگه گذشته...حاج اصغر... این صدای مرگه... میگن متخصص نداریم که عملت کنن. گفتم آخ مگه میشه یه مملکت هشتاد نود میلیونی توش یه متخصص پیدا نشه؟ اینا کجا یهو غیبشون زده؟ دکتره گفت... کجای کاری برادر... دارن یکی یکی از مملکت میرن... وقتی طب سنتی و شاش شتر هست... دیگه احتیاجی به من و متخصص نیست. آخرش گفت زیاد نگران نباش.. انشاالله یکی پیدا میشه... عمل دیسک کمر کار متخصص است نه جراح عمومی.

خلاصه حاج اصغر... دست از پا درازتر با یه نسخه دکتر از بیمارستان زدیم بیرون.

آره آق اکبر... مردم از هر دسته ای میخوان که به حساب بیان و با هاشون مثه گوسفند رفتار نشه... اونای که میتونن برن که نمی مونن... اونایی هم که می مونن مثه من و تو... پای رفتن ندارن... والا زودتر از همه رفته بودن... در ثانی ... اینا از خوداشونه که این آدامای با سواد از این مملکت بزنن بیرون... اینا فقط به یه مشت لات و لوت و کار چاق کن لازم دارن... نمونه اش این یارو سردار حسین همدانی که یه مشت لات و لوت بی همه چیز رو سال ۸۸ انداخت به جون مردم و عده ای را کشتند... حالا آقا زاده این بی همه چیز شده رئیس هيئت رئیسه یکی از این بانک ها... دستخوشی که بخاطر آدم کشی باباش بهش دادن... تازه فامیلیش رو هم عوض کرده ... گذاشته متقی نیا... چه آدم پاک دامنی... آدم مونده که چی بگه...خودت خوب میدونی آق اکبر... بعضی ها هم یه مظنه ای دارن... براش فرق نمی کنه... تاج سرت باشه یا عمامه...

ما که دیگه کف کردیم...حاج اصغر... برم از قهوه خونه دوتا چایی بیگرم بیارم... گلومون خشک شد...

جمعه یازده شهریور ۱۴۰۱

۲ سپتامبر

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید