رفتن به محتوای اصلی

ضرورت گفتگو میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی

ضرورت گفتگو میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی

حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، در «برنامه سیاسی» تصویب شده در کنگره دوم این حزب، در باره گفتگو میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی سیاست خود را اعلام کرده است. این سیاست در برنامه سیاسی حزب چپ ایران بدین صورت منعکس شده است : «گفتگو با نیروهای سیاسی منتقد و مخالف جمهوری اسلامی پرنسیپ ما است.» در ادامه اهداف گفتگو با نیروهای سیاسی منتقد و مخالف بشرح زیر ذکر شده است: « شناخت متقابل از مواضع یکدیگر، بررسی موانع همکاری نیروها و راهکارهای غلبه بر آن ها، یافتن نکات اشتراک و همکاری». دامنه شمول گفتگو در میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی و نیز اشکال متنوع گفتگو و شاید موضوعات دیگر ناگفته مانده اند تا فعالیت ها درآینده، اینها را روشن سازند. با این وجود، این سیاست در باره گفتگو ، برای یک حزب سیاسی چپ ایرانی و بخصوص حزبی عدالت خواه، جمهوریخواه و دموکراسی خواه با آرمان سوسیالیسم دموکراتیک، سیاستی کم سابقه است.

قصد در این مقاله این است که اهمیت تبادل اندیشه و گفتگو میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی، بشکل فشرده تشریح شود. ممکن است پرسیده شود مگر گفتگو و اهمیت آن مورد تردید است، که این مقاله نوشته شده است؟ پاسخ متاسفانه آری است. آری، بسیاری از تشکل ها و فعالین سیاسی گفتگو نکردن با دیگری را تصمیم گیری می کنند. چنین روشی، رواج گسترده دارد. این روش معنایی ندارد جزقطع کردن عمدی تلاش مشترک برای حل و فصل مسائل و معضلات مربوط به مبارزه و سرنوشت کشورو مردم ایران. بنابراین، در اینجا، ضرورت گفتگو میان منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی از سه نقطه نظر تئوریک، سیاسی و تجربه تاریخ نشان داده می شود.

ضرورت گفتگو از نگرشی تئوریک

1-همه منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی از عقلانیت در سیاست دفاع و سیاستی عقلانی را برای کشور هدف خویش معرفی می کنند. اما پارادوکس این است که نمی توان هم خواستار سیاستی عقلانی برای کشور بود و هم طرفدار سیاست قطع گفتگو با دیگر یا دیگران.

آنجا که در مناسبات و همزیستی اجتماعی، خردمندی، راهبر نیست، چه چیز جز احساس، شور، هیجان، هراس و دیگر وجوه روحی و روانی تا خشم و خشونت جای آن را می گیرد به این یا به آن شکل مکتبی و یا مذهبی؟ احساس، شور، هیجان و هراس و امثالهم تا وجوه خشم و خشونت، غالب و حاکم بر مناسبات و نیروهای اجتماعی می شوند. در چنین شرایطی، در هنگام تفاوت ها، تناقضات و اعتراضات اجتماعی، راهیابی عقلانی ناممکن و کار به خشونت و در موارد حاد به جنایت کشیده می شود. تجارب تاریخی نشان می دهند با ایدئولوژی و راهبرد دولت مذهبی، ناسیونالیسم افراطی، فاشیستی و سوسیالیسم دستوری، جوامع مختلفی از خشونت و جنایت آکنده بوده اند. پس راهبردن بر پایه عقلانیت برای برخوردار شدن جامعه از دموکراسی و احترام به حقوق انسان، شرط تعیین کننده ای است. بنابراین، پرسش مهمی که نمایان می شود این است که عقلانیت چیست و چگونه در حل و فصل تناقضات و اعتراضات اجتماعی به خشونت و جنایت کشیده نمی شود؟ عقلانیت، حل و فصل مسائل اجتماعی است با استدلال، حجت و روشن بینی. اما، این، تنها با عقل افراد نخبه و برگزیده در پشت میز اتاق های کارشان حاصل نمی شود. خردمندی، محصولی ذهنی مبتنی بر روشی فردی نیست. نتایج عقلانی، تنها با روشی جمعی و اجتماعی می توانند حاصل شود. هر فردی حامل پیش فرض هایی است که در اندیشه های او نقش خود را بازی می کنند بی ان که او بر آن ها نقد و یا سنجش را لازم شمرد. پیش فرض ها، برای انسان، مثل بدیهیات هستند. این خصلت پیش فرض و پیشداوریهاست که ما هریک تعدادی از آن ها را در خود داریم. رسیدن به یک نظریه یا فرضیه توسط فرد، ممکن است ولی این نظریه، تحت تاثیر پیش فرض های نقد نشده و نسنجیده و بدیهی برای او، قرار می گیرد و نتیجتا می تواند آغشته به تناقض ها درونی باشد و یا با واقعیت بیرونی در ناسازگاری قرار گیرد. تعصب و پا فشاری افراد بر نظراتشان واقعیتی است که نه می توان آن را منکر شد، نه می توان کسی را بابت آن محکوم کرد و بالاخره نه می توان کسانی را مبرا از آن دانست. پس برای رفع تناقضات نظریه های افراد باید راهی جدای از آن افراد صاحب نظریه وجود داشته باشد. تناقض درونی نظریه یا فرضیه یک فرد، از طریق نقد و سنجش آن توسط افراد دیگر و تناقض با واقعیت بیرونی نیز از طریق تجربه آن نظریه توسط هر فردی که بتواند آن را بیازماید، صورت می گیرد. بنابراین، خردمندانه و عقلی بودن امور، نه به روشی فردی بلکه به روشی جمعی و با نقد و سنجش است که تحقق می یابد. نقد و سنجش جز از طریق آزمون و خطا و تبادل اندیشه، یعنی دیالوگ و گفتگو میان افراد، عملی نمی شود. اصل بر این است که هر نظری قابل نقد و سنجش است. عینیت و واقعیت هر نظری جز این معنایی ندارد که انتقاد از طرف هر کس رواست. گفتگو و تبادل اندیشه و نهادهای لازم برای اینها، از این منظر نقش مهمی در راهبر شدن عقل گرایی در جامعه و بر این پایه، در دفاع از حقوق انسان دارد. گفتگو میان انسان ها و آحاد اجتماعی، بدین معناست که هر طرف می پذیرد که راه رسیدن به توافق را طی می کند، امکان اشتباه و اصلاح پذیرفته می شود و هر انسان، آماده است بپذیرد ممکن است نظرش درست نباشد، ولی با گفتگو می توان راهی یافت. بنابراین بر ظرفیت خردورزی همدیگر تاکید می شود که نهایتاً بتوان توافقی برای حل مسئله ای مشترک یافت. اندیشه ورزی شالوده یگانگی بشر است که با گفتگوی معقولانه و مسئولانه مجسم می شود. در فصل های 23 و 24 «جامعه باز و دشمنان آن»، کارل پوپر، نظرات خود را در باره روش اجتماعی علم و روش اجتماعی موضع عقلانی، تشریح و توضیح داده است، که برای علاقمندان مفید می باشد.این اثر را عزت اله فولادوند بفارسی ترجمه کرده است.

نتیجه تا اینجا، گفتگو نکردن بهر دلیلی با این یا آن بخش از منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی، مانع ایجاد کردن است در روش جمعی دستیابی به موضع عقلانی. بعبارت گفتگو در خدمت عقلانی شدن سیاست در جامعه ماست.

2- دموکراسی، ظرفی است برای گفت و شنود همگانی و با تکیه بر این گفت و شنود، نهایتاً اتخاذ تصمیم بر اساس رای همگانی. پارادوکس این است هم دموکراسی را خواست و هم گفتگو نکردن با دیگر یا دیگران را.

رابطه گفتگو با دموکراسی چنان است که نظراتی دایر بر تقسیم وضعیت به دوره پیشا دموکراسی و دوره مبارزه برای دموکراسی به بارآورده است. پیشا دموکراسی را با سهم خواهی و با مونولوگ، و ورود به روند مبارزه برای دموکراسی را با توافق بر آماج جمعی و با دیالوگ میان افراد و احاد فعال سیاسی مشخص و تعریف می کنند. پیشادموکراسی باید پشت سرگذاشته شود تا وارد روند مبارزه برای دموکراسی شد که در آن دیالوگ و گفتگو دامن می گیرد. چرا روند مبارزه برای دموکراسی مستلزم دیالوگ و گفتگو است؟ مختصات راه رسیدن به دموکراسی از مفهوم و معنای دموکراسی چون یک مقصد جدا نیست. نمیتوان از راهی غیر از راه شهری نظیرآبادان، به آبادان رفت. راه آبادان از ویژگی های آبادان مثلا از آب و هوای آبادان جدا نیست. نمیتوان در مسیری به آبادان رفت و از آب و هوای گرمسیری آن معاف ماند. دموکراسی نیز با راه رسیدن به آن بیگانه نیست بلکه یگانگی دارد. دموکراسی، ظرفی است محل حضور همگان. همگان دارای حق و حقوق سیاسی و مدنی برابر. همگان برای توافق در باره مسائل مشترکشان، گفتگو می کنند. این گفتگوها در مرحله ای به تصمیم گیری گذاشته شده و به قانون و یا انتخاب تبدیل می شوند. راه رسیدن به دموکراسی، نیز چنین است. اگر راهی همگانی نباشد، به سر منزل نمی رسد. این امر اهمیت اساسی دارد. دموکراسی را با شعار و با "زنده باد" و "مرده باد" نمی توان مستقر کرد، همانطوری که علیرغم تلاش ها قریب یک قرن و نیم اخیر، هنوز در کشور ما دموکراسی مستقر نشده است. راه دموکراسی مثل خود آن همگانی است یعنی توافق یا وفاق همگانی به دموکراسی راه می برد.اگر هر کس برای خود راهی برود، اگر حق و حقوق همدیگر در این راه شناخته نشود و اگر گفتگو و توافق هایی در این راه صورت نگیرد، این راه، به هر کجا که برسد، به دموکراسی نمی رسد. چون وفاق و همپذیری و احترام به حق و حقوق دیگران راه دموکراسی است، پس دموکراسی مستلزم دیالوگ و گفتگو است، معطوف به همپذیری و شناخت، قبول و رواج بازی دموکراسی و قواعد آن.

نتیجه بگیریم که مبارزه برای دموکراسی مستلزم گفتگوی نیروهای منتقد و مخالف جمهوری اسلامی است.

ضرورت گفتگو در سیاست ورزی

عدالت خواهی، جمهوریخواهی و دموکراسی خواهی سه هدف برای جایگزینی جمهوری اسلامی هستند. یک گروه، سازمان یا حزب سیاسی میتواند هر سه هدف را مطالبه و موضوع مبارزه کند ولی نیروهایی هم وجود دارند که به دلیل باورها و اعتقادات یا بنا به مصلحت ها و منافع خود و یا هر عامل دیگر، فقط بخشی از این مطالبات را خواهان هستند. ممکن است نیرویی از عدالت خواهی حمایت کند، بی آن که دموکراسی را بخواهد، نیرویی دیگر ممکن است از دموکراسی حمایت کند بی آن که جمهوری را بخواهد و حالات دیگر. این مواضع می توانند مورد نقادی قرار بگیرند، و باید نقد شوند. ولی تفاوت های میان نیروهای سیاسی نافی اشتراکات آن ها نیستند. مبارزه مشترک با این اشتراکات شکل می گیرد. یه زانو در آوردن باندهای حاکم فاسد و غارتگر، نظام ایدئولوژیک اسلامی، و استبداد دینی، نیرو می خواهد. هم عدالت خواهان، هم جمهوریخواهان و هم دموکراسی خواهان باید بسیج شوند و برآمد کنند تا از هم سویی، هم صدایی، همراهی، همکاری و همبستگی های ممکن و مطلوب، جنبشی بزرگ برای عدالت، جمهوری و دموکراسی دامن گستراند.

آیا حزب و سازمان سیاسی، برای بسیج نیرو، می تواند بدون گفتگو با نیروها، فعالیت کند و از این بدتر، اعلام کند یا با هر سه مطالبه همراهید و "با مائید یا بر مائید"؟ بدون گفتگو مسائل نیروهای منتقد و مخالف رژم اسلامی برای مبارزه مشترک، راهجویی نمی شوند. نیروهای سیاسی کشورمان، هم اشتراک دارند و هم اختلاف. اتحاد، اتحاد و انتقاد، و انتقاد سه رابطه مختلف است که نیروها، بنا به اهداف و روش هایشان، می توانند میان هم برقرار کنند. در این میان مهم است که با گفتگو، اختلافات بی پایه و ساخته و بافته ذهنیت ها و سوء تفاهم ها ، رفع و به جای آن ها اشتراکات نمایان شوند. گفتگو محدود به نیروها و گروه ها و محافلی نیست که با آن ها خویشاوندی و اتحاد همه جانبه و نزدیکی داریم. گفتگو شامل همه منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی می باشد. این البته جسارت می خواهد. داوری ها و قضاوت هایی تاریخا شکل گرفته، دیوارهای بلندی را در سر ها و اذهان ساخته تا شکاف ها را دائمی نماید. جسارت پل زدن بر روی شکاف هایی که در شرایطی و زمانهای گذشته ساخته شده است، روی میز و در دسترس نیست. این فضیلت در دسترس نیست تا در داوری ها و قضاوت ها نسبت به دیگران، از سهل انگاری خود داری شود. هیچ استراتژ واقع بینی نمی تواند بنا به پیش داوری هایی غیر مستند و نا نوشته و غیر مستدل "باید" و "نباید" اعلام کند. همه می دانند که این باید و نبایدها بسیارند. از دهه پیش تا کنون، هر جمع سیاسی در اپوزیسیون ایرانی، از طرف تعدادی از گروه ها و سازمان ها بایکوت، و این بایکوت کننده ها به نوبه خود، توسط تعدادی دیگر همینطور و این بازی ادامه دارد، گویی بی انتها و بدون استراحتی. این روشی غیر خردمندانه، و غیر قابل نقد و سنجش است و برخوردی احساسی است با ارزیابی از دیگر آحاد سیاسی مردم ایران. وجود هر گرایش مثبت حتی ناچیز برای هر یک از اهداف سه گانه عدالت خواهی، جمهوریخواهی و دموکراسی خواهی در هر جمع و فرد باید مورد پذیرش و دوستی قرار گرفته و به آن احترام گذاشته شود. گفتگو و برخورد مسئولانه با مواضع نیروهای مختلف منتقد و مخالف جمهوری اسلامی، در هر شرایطی یک امر غیر قابل چشم پوشی است. اما این امر، در شرایطی که کشور ما هم اکنون در آن بسر میبرد، از اهمیت دو چندان برخوردار میشود.

درست است که جمهوری اسلامی و ولایت فقیه روز بروز منزوی تر می شوند. با این وجود دو خطر را نباید فراموش کرد. اول، جمهوری اسلامی تا بن دندان مسلح و مهاجم بیرحم به مردم معترض و به اعتراضات خشونت پرهیز می تواند در مقابل جنبش مطالباتی ملت ایران، مقاومتی خارج از انتظار داشته باشد. مبارزه با این خشونت بی حد، و کاهش زیان های آن، بسیج حداکثری نیروهای منتقد و مخالف را ضروری می سازد. اما از این گذشته، خطر دوم رو می نماید. گرایشی در جامعه تحت عنوان های تازه و نه چندان تازه، در حال نشو و نما ست، که هنوز با تئوکراسی تعیین و تکلیف شفاف و قطعی نکرده است. این گرایش، که لشکری از رانده شدگان از جمهوری اسلامی را تشکیل می دهد، در آینده، می تواند افراد متدین محترم و دمکرات منش و خواهان سکولاریسم را در خود حل کند. این گرایشی متناقض است که اگر نیروی دموکراسی از تمامی توان خود بهره نگیرد، می تواند به نوع دیگری از شیعه سالاری در کشور منجر شود. درچنین شرایطی، برخورد حذفی با هر نیروی میهن دوست با برچسب های غیر واقعی نظیر سلطنت طلب، آن هم با روش احساسی و بدون استدلال مستند قابل نقد و سنجش، بنحو مضاعف برخوردی غیر مسئولانه است که به دشمنان دموکراسی کمک می نماید. گفتگو با تمامی نیروهای منتقد و مخالف و شناخت و درک امکانات مطلوب و یا مواضع نامطلوب همدیگر، روشی دموکراتیک و غیر قابل چشم پوشی است. گفتگو هدف دارد و تنها برای گفتگو نیست. هر قدمی که برای شناخت، و گشودن راه همراهی، همصدایی و همکاری به پیش برداشته شود، در خدمت گذار از جمهوری اسلامی و رهایی کشور و مردم ایران قرار می گیرد. برای رفع هر گونه سو تفاهمی، تاکید کنیم که منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی، در قلمرو کشور ایران و در پیوند با مبارزات سیاسی خود بنیاد مردم ایران معنا دارند و با هر گونه دخالت قدرت های خارجی در تعیین سرنوشت کشور مخالف اند.

ضرورت گفتگو در تجربه تاریخی

فعالین سیاسی بعد از 28 مرداد، ناخواسته و نا مقصود، به دو نیمه جدا از هم در داخل و خارج کشورتقسیم شدند. محصلین و دانشجویان که در هنگام کودتا تحت تاثیر اندیشه های مصدق و جبهه ملی و حزب توده بودند، با سقوط دولت ملی مصدق و بقدرت برگشتن شاه، دوره ای صبر و انتظار، و سپس مدتی یاس و پراکندگی را از سر گذراندند. بالاخره، بمرور به میدان آمدند و جنبش سیاسی در داخل و در خارج کشور را شکل دادند. این فعالیت ها در خارج کشور به سازمان های خارج کشور مربوط به جبهه ملی و حزب توده و منشعبین از این ها و به کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی فراروئیدند، که یک نیمه از جنبش سیاسی دموکراتیک و لائیک آن زمانه را مجسم می کردند. نیمه دیگر این جنبش، در داخل کشور با غلبه جنبش مسلحانه بر گفتمان آن زمان، جنبش فدائیان و مجاهدین، بعنوان اپوزیسیون رزمنده در تحت استبداد فردی خشن شاه اعلام شد. این دو نیمه، علیرغم پشتیبانی همه جانبه بخصوص پشتیبانی کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی از جنبش داخل کشور، از هم جدا ماندند. با شکافی جغرافیایی، فعالینی با گرایش دموکراتیک، لائیک و میهن دوست دو تکه می شوند. ناگفته پیداست که این شکاف، تنها شکاف میان آن فعالین نبود. اما شکاف داخل کشوری و خارج کشوری تاثیر خاص و عمده ای داشت. تلاش برای رفع این شکاف، جز در ابعاد محدود و در نهایت بی اثر صورت نگرفت. اما چه چیزی مانع شد که پیوند و همبستگی ایندو نیمه، بموقع، مطلوب شناخته و ممکن شود؟ این دو نیمه از همدیگر شناخت نداشتند، با هم گفتگو هم نداشتند و شکاف ناشی از داوری های ساخته و بافته یک طرفه، صدمه ای تاریخی را سبب شد. در آن سال ها، گفتگو هم در داخل کشور و هم در خارج کشور میان فعالین سیاسی یک باور همگانی نبود. کشاکش های فکری و سیاسی نه تنها میان ملیون و چپ، بلکه حتی میان چپ ها جمع ها را شخم می زد و شکاف بر شکاف می افزود. در چنین شرایطی، راه گفتگو میان داخل و خارج بطور مضاعفی بسته بود. هر کس با "تنها قاضی رفتن"، مانع از شناخت واقعی از دیگری و مانع دامن گرفتن برادری و خواهری و برابری میان این نیرو شد. راه فائق آمدن بر این معضل و مشکل و جدایی، گفتگو بود، که اگر با باورهای زمانه در آن روزگار، امکان نداشت، امروز که شرایط تغییر کرده، خوب است که جایگاه و اهمیتش را دریافت. برای علاقمندان به مطالعه تاریخ جنبش سیاسی 1357-1332 در خارج کشور و کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایران، مصاحبه با خسرو شاکری در مجموعه مصاحبه های تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد به کوشش حبیب لاجوردی، مفید می باشد.

داوری و ساخته ها و بافته های یک طرفه از یکدیگر میان منتقدان و مخالفان رژیم جمهوری اسلامی، امری است واقعی. این داوری ها، به شکاف و اختلاف میان افراد و احاد سیاسی می انجامد. مصلحت فعالیت مشترک مستلزم جلوگیری از شکاف و اختلافات بی پایه و اساس است. رفع داوری های ساخته و بافته ذهنی و غیر واقعی، جز گفتگو راهی ندارد. بنابراین گفتگو در خدمت پیوند و همبستگی منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی است.

* * *

عقلانی شدن امور در کشور، گذر از پیشادموکراسی به مبارزه همگانی برای دموکراسی، همبستگی و اتحاد فعالین عدالت جو، جمهوریخواه و دموکراسی خواه، بسیج حداکثری، مقابله با رشد گرایشات ضد دموکراتیک در کشور، زدودن پیشداوری های ذهنی و شناخت واقع بینانه وتامین همبستگی با تکیه به گفتگو نیرومند می شوند.

شاید تکراری باشد که بگویم گفتگو نکردن نشانه نیرومندی و حقانیت یک طرف و حقارت و ضعف طرف دیگر نیست. بر عکس خود بزرگ بینی و تحقیر دیگری، خلاف شعور و سلوک مساوات طلبانه و آزادیخواهانه است. گفتگو نکردن این یا آن گروه سیاسی با گروه های مختلف دیگر، نشانه ضعف و یاس است از توانایی برای یافتن اشتراکات و انجام مبارزه مشترک. گفتگونکردن احساسی و بدون دلیل و برهان و استدلال و سند که قابل نقد و سنجش باشد، قطع تلاش برای راهجویی خردمندانه و خردورزانه مسائل مشترک است، خلاف روش جمعی خردورزی است و شایسته افراد و آحادی نیست که خود را عدالت خواه، جمهوریخواه و دموکراسی خواه می دانند.

دیدگاه‌ها

راد منش

اتحاد وهمبستگی؛تنها راه گذر از حکومت اسلامی جهل وجنایت وتنها راه رسیدن به زندگی سعادت مند میباشد....زنده باد آزادی ,دمکراسی,عدالت اجتماعی,صلح,محیط زیست سالم,امنیت ,رفاه وآسایش وآرامش,لغو سانسور وشکنجه واعدام, آزادی احزاب ورسانه ها واندیشه وبیان.....زنده باد جمهوری(ملی_مدرن_سکولار_دمکراتیک_فدرال) ایران

ی., 12.12.2021 - 14:54 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید