رفتن به محتوای اصلی

بی تو!

بی تو!
چهارشنبه, 17. فوریه 2021 - 08:54

بی تو،

 

گمان مبر در انتهای تاریکی

به تنهایی،

بی تو

عادت به ماندن دارم،

منهم روزی از باریکه راهی

که نور باریکی بر آن می تابد

خواهم آمد

و در سایه روشن

روزهای تلخ

چیزی که به آن خو گرفته ایم

خواهیم گذشت

 

حالا بیا،

بغلت کنم دوست من

تحمل شنیدن بویِ تو را

از راه دور ندارم

ما هر دو از یک تیره

از یک قبیله ایم

شبیخون زدند،

به خون کشیدند

پشیمان نشدیم از ادامه راه

شدیم..؟

 

تا به حال که بودیم

زین پس چیزی مقابلمان است

که همیشه می گفتی

دیدی..!

ما که از تعلق خویش

گذشتیم

پایِ آن چه می خواستیم

ایستادیم .

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید CAPTCHA ی تصویری
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.