رفتن به محتوای اصلی

طرح کلی تاریخ کار - بخش یازدهم

طرح کلی تاریخ کار - بخش یازدهم
انستیتو بین المللی تاریخ اجتماعی

چرا مناسبات کار تغییر می کنند؟ - ادامه
در چند دهۀ اخیر تحقیقات جدیدی با کیفیت عالی و با پوشش دهی معقولی به زمانها و مکانهای گوناگون انجام شده اند (من پیشتر به آنها ارجاع داده ام)، که روایت سه متفکر بزرگ نامبرده – آدام اسمیت، کارل مارکس و ماکس وبر – را به پرسش گذاشته و نظریه های جدیدی را به میان آورده اند. به نظر من این " تجدید نظر" به اعتباری یک انتقاد نسبتاً بدیهی از غول های اندیشه ورزی است که در زمان خود از هر آن منبعی که در دسترس شان بود بخوبی بهره گرفته بودند. با این حال، اگر ما بخواهیم بر دوش آنها بایستیم، موظف ایم الگوهای پیشین تکامل را در پرتو تمام یافته های جدیدی که در دسترس داریم، بازاندیشی کنیم.

تا آنجا که من می توانم ببینیم، این تحقیقات جدید، به سه یافتۀ نائل شده اند که برای شکل دادن به دیدگاه های ما در بارۀ تحول و تکامل مناسبات کار دارای اهمیت اند.

اولاً اقتصادهای بازار نه فقط یک بار، بلکه چندین بار در تاریخ و در نقاط مختلفی از دنیا ظهور کرده اند، و در بسیاری از موارد دوباره از بین رفته اند. از این قرار، تحولات عمیق مشابهی در مناسبات کار – به نحوی که اکثریت نیروی مولد یک جامعه، که نیاز اکیدی به کار برای تأمین قوت لایموت ندارد، سرانجام به کار برای بازار رو آورد - می توانند در نقاط مختلفی واقع شوند. این نکته در مورد فعالیت های تجاری و سرمایه گذاری نیز صادق است. از همین روست که وبر تا آن پایه بر "روحیۀ سرمایه دارانه" تأکید دارد.

ثانیاً به همان سان کار دستمزدی، کار بردگی و کار آزاد نیز چندین بار در جهان بروز یافته و غالباً هم مجدداً از بین رفته اند. سطح دستمزدها برای کار دستمزدی هم الزاماً متوجه تأمین معاش حداقل نبود، بلکه بین حداقل فیزیکی (قوت لایموت) و دو الی سه برابر آن در نوسان بود.

ثالثاً نوسان در دستمزدها هم نتیجۀ عملکرد کور نیروهای بازار نبود، یا دست کم فقط نتیجۀ آن نبود، بلکه نتیجۀ عمل فردی یا گروهی خود کارگران دستمزدی نیز بود.

پیشتر به چند نمونۀ متفاوت از ظهور اقتصادهای بازار اشاره داشته ام: بابیلونیا در درازای ششمین قرن قبل از میلاد، جهان کلاسیک یونانی، امپراتوری رم، چین مینگ/چینگ، و اروپای غربی از زمان "سفرهای دریائی بزرگ اکتشافی". اما چنان که نشان خواهم داد، بدیل های دیگری نیز ممکن اند. بدیل های نمونه های گفته شد غالباً جوامع خودکفائی بودند که شاخص شان کار متقابل یا اقتصادهای خراج گزارانه (یا باز توزیعی) بود.

حال ما می توانیم، در چارچوب تاریخ کار، در اقتصادهای بازار دست به یک تقسیم بندی بزنیم: از یک طرف آن بخش از جمعیت که برای تأمین معاش خود دست به فروش تولیدات اش می زند یا نیروی کارش را می فروشد، و از طرف دیگر آن بخش از نیروی کار که به زور به کار وادار می شود، بی آن که دستمزدی دریافت کند؛ یعنی کار ناآزاد یا بردگی. چنان که از بانک های اطلاعاتی، تک نگاری ها و مجلاتی که اخیراً انتشار یافته اند، پیداست، خوشبختانه از نظر کار تحقیقاتی این بخش دوم مورد توجه بیشتر و دائم التزایدی است. با این حال ما هنوز در بارۀ تحول کمی تولیدگنندگان مستقل و کارگران دستمزدی، خاصه در بیرون از اروپای غربی و قبل از قرون اخیر در تاریکی به سر می بریم. یک نقص مهم در این زمینه، فقدان منابع کتبی در بارۀ موضوعات "پیش پاافتاده ای" چون زندگی روزمره آنان است.

خوشبختانه منابع اطلاعات قابل توجهی، جز منابع کتبی، دارند در دسترس قرار می گیرند که اقدام به حل این معماها را ممکن می سازند. به نظر من، یک رویکرد امیدوارکننده بازسازی درجات کسب درآمد در اقتصادهای مختلف به کمک مسکوک شناسی (نومیسماتیک، numismatics) و باستان شناسی است. ایدۀ اصلی این نوع تحقیق و تحلیل ساده است. کارگران دستمزدی، چنان که خود این نام تداعی می کند، قاعدتاً بابت کارشان دستمزد می گیرند. همچنین، از آنجا که تولیدگران مستقل هم نمی توانند منتظر فروش محصولاتشان در بازار بمانند، وابسته به پیش پرداخت های نقدی مشتریان شان اند. حق الزحمۀ هم کارگران دستمزدی و هم تولیدگران مستقل می تواند با اجناس انجام شود، اما از بیش از 2500 سال پیش در بخش های بزرگی از اوراسیا از سکه به عنوان وسیلۀ معامله استفاده می شده است. تولید و گردش پول نقد خرد (که در اصطلاح حرفه ای به آن سکه ای شدن عمیق می گویند) حاکی از نیاز به استفادۀ روزمره دارد و بنابراین بر وجود حدودی کارگران دستمزدی و تولیدگران مستقل دلالت می کند، که برای بازار کار می کرده اند.

بر این پایه من وجود این دو نوع مناسبات کار در کنار کار ناآزاد را به عنوان پیمانه ای برای اندازه گیری افزایش و کاهش یا شدت وضعف جوهر تجاری یا تمدن پیشنهاد کرده ام. رواج سکه های خرد در یک جامعه می تواند مثل فسیل، نقشی از مناسبات کار در آن جامعه باشد. چنین متدی البته به کار امپراتوری نوین بابیلون نمی آید، زیرا سکه هائی که اخیراً در آسیای صغیر "کشف" شده اند، هنوز استفادۀ وسیعی در آن امپراتوری نداشتند. اما آن سه نمونۀ دیگر اقتصادهای بازار که نام بردم، "عمیقاً" سکه ای شده بودند. گام تحلیلی مهم این است که ما بتوانیم این فرضیه را بسط دهیم. آن جوامعی که عمیقاً سکه ای بودن شان، طبق یافته های مسکوک شناسی و باستان شناسی محرز شده است، اما اسناد کتبی ای در بارۀ روابط کار در آنها در دست نیست، به احتمال قوی زیست گاه جمعیت های بزرگ کارگران دستمزدی و تولیدگران مستقل بوده اند. در این صورت بیان فرضیه می تواند این باشد: جوامع عمیقاً سکه ای شده می بایست دارای اقتصاد بازار بوده، که در نولیدگران مستقل و کارگران دستمزدی دست بالا را می داشته اند.

دیدگاه‌ها

سایه

اینکه یک عده میگویندباوجودتکنولوژی کارگران بیکارمیشونددرست نیست چون کالاهایی که نیاززندگی هستندمانندتغذیه وپوشاک نیازمندکارگرساده هستندوکالاهایی که تکنولوژی پیچیده دارندماننددارویاصنایع الکترونیک نیازبه کارگرآموزش دیده دارندوهمینجایک نکته راچپ ها کاملا درادبیاتشان ندیده می گیرندکه اگرمعیارکارگرکسی است که نیروی کارخودرامیفروشدچه کارفکری وچه یدی طیف بسیاربزرگی درطبقه کارگرجامیگیرندازجمله حتی دانشمندان تکنسین هایی که فقط کارفکری خودرامیفروشندوهیچ لواژم تولیدندارندغیرازکارشان .من همین قسمت رامتوجه نمی شوم که چراچپ فقط کارگرصنعتی راکارگرمیشناسد.اگرآن تکنسین فلان شرکت اخراج شودغیرازمهارتش چه چیزدارد.پس روی سخن مابایدباهمه باشد.چراازکارگری که حقوق ثابت داردفرارمیکنیم مگرپرستاران نمی توانن جزوطبقه کارگرقرارگیرندیامعلمان .چرافقط قفل شده ایم روی کارگرمعدن.چراخودراازنیرویی بدین بزرگی معاف میکنیم .زمان مارکس کارفکری بدین حدگسترش نیافته بود.کارگرخدمات راکارگرمیدانیم ولی کارمندان حقوق بگیررا فاصله میگیریم .حتی همان معیارمارکس رابرای کارگربودن درنظربگیریم طبقه کارگربسیاربزرگتروگسترده تراست .کاش دراین نوشته صحبتی ازآن بشود.

پ., 14.05.2020 - 17:15 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید