رفتن به محتوای اصلی

تاریخ شگفت انگیز نئولیبرالیسم- بخش هفتم و پایانی

تاریخ شگفت انگیز نئولیبرالیسم- بخش هفتم و پایانی

نئولیبرالیسم به عنوان "بازار- ساختارگرائی" – ادامه
تبعات نگاه بازار- ساختارگرا در درجۀ نخست متوجه مناسبات میان بازار و دولت می شود. در این نگاه، برخلاف نگاه طبیعت گرا (نگاه لیبرالی سنتی)، سیاست مشروعیت خود را از این که چقدر در محدود کردن خودش یا محدود کردن بازار موفق بوده است، کسب نمی کند؛ بلکه درست برعکس از آن کسب می کند که در بنا و استقرار بازار چقدر موفق بوده است. از این قرار مناسبات میان بازار و دولت درست بر کله قرار می گیرد. دولت این وظیفه را ندارد که مواظب بازار باشد، بلکه دقیقاً این وظیفه را دارد که بازار را تیمار کند. از این رو، این نگاه به بازار همچون معیاری برای ارزیابی آنچه دولتها انجام می دهند، می نگرد و دولت را خدمتگزار بازار تلقی می کند. به نظر من، همانا این انتقال نگاه - از نگاه طبیعت گرا به نگاه ساختارگرا به بازار - و تلقی از دولت به عنوان خدمتگزار بازار است که در اساس به نئولیبرالیسم شکل می دهد و آن را به یکی از اشکال بازار- بنیادگرائی تبدیل می کند.

بازار- ساختارگرائی از سالهای 70 قرن گذشته به این سو تاخت بزرگی برداشته است. این حرکت از آنچه جیمی پک (Jamie Peck) به آن عنوان "عقب راندن نئولیبرالیستی" را داده است، شروع می شود. این شروع مشخصاً با اجرای نظریات لیبرالی فریدمن رقم می خورد، که معتقد بود بازار را که امری طبیعی است، باید حتی الامکان آزاد گذاشت؛ کیفیتی که برای مثال و به طرزی نمونه وار، در سیاستهای ریگان و تاچر بروز یافت. اگرچه در این مرحله سیاست در واقع مدام بیشتر و بیشتر متوجه بازار شد، اما هنوز رسماً می شد آن را همان نوعی سیاست لیبرالی تیپ شناسی کرد. و اما سیاست بازار- ساختارگرائی در دورۀ بعدی، به تاخت و تاز دست زد که می توان آن را دورۀ گستراندن نئولیبرالیستی تیپ شناسی کرد. این دوره ای است که در آن انواع راه حلهای بازاربنیاد توسط دولتهای مختلف به اجرا گذاشته شدند و دولتها در زمینه های مختلفی دست به "بازارسپاری" زدند. برای نمونه می توان از سپردن وظایف دولت – همچون حمل و نقل عمومی، کاریابی، تیمار خانگی و آموزش – به بازار نام برد. زیر این عنوان اجرای سیستمهای بازارمانند یا "نیمه بازاربنیاد" در بخشهای دیگر، مثلاً در بخش بهداشت، نیز منظور اند. همچنین باید از برخی گرایشهای اخیر در استفاده از مشوق در سیاستهای دولتی نام برد؛ مثلاً در برنامه هائی برای پرهیز و گریز از راهبندان، که در آن رانندگان در صورت پرهیز از رانندگی در ساعات شلوغی از مشوقهای مالی برخوردار خواهند شد. شاید بهترین مثال از بازار- ساختارگرائی نئولیبرالی، اجرای سیستم خرید و فروش حق آلوده کردن محیط زیست باشد که اتحادیۀ اروپا آن را ابداع کرده است. این یک متد مفرط نئولیبرالی برای مبارزه با آلودگی محیط زیست است، زیرا روشی از سیاست گزاری است که تماماً بر ایدۀ برپا داشتن یک بازار استوار است.

این نوع تعبیه ها و مقررات به مراتب از صرف آزاد گذاشتن بازار فراتر می روند و دقیقاً تا برپا داشتن و ساختن بازار پیش می روند. این نمونه ها نشان می دهند که بازار- بنیادگرائی نئولیبرالیسم بر این واقعیت استوار است که دولتها بیشتر و بیشتر سرنخهای هدایت خود را به دست بازار می سپرند و همچنین بیشتر و بیشتر در خدمت به بازار عمل می کنند. از این قرار نگاه نئولیبرالیستی در خدمتگزاری خود به بازار به مراتب از سلف خود، لیبرالیسم کلاسیک، فراتر می رود و به پوچ کردن بیشتر کارکردهای دولت راه می برد. همانا این وجه بارار- ساختارگرائی است که در روایت از تاریخ نئولیبرالیسم مورد توجه کافی قرار نگرفته و به این منجر شده که نئولیبرالیسم تا مدتی چنان که باید ارزیابی نشده است.

با تکیه به این نتیجه که نئولیبرالیسم یک مشی سیاسی بازار- ساختارگرا است، می توان به بسیاری از سؤالاتی که در بارۀ آن و تاریخش مطرح اند، پاسخ گفت. نخستین درس این که نئولیبرالیسم صرفاً سیاستی مبتنی بر "بازار بیشتر و دولت کمتر" نیست. آنچه نئولیبرالیسم را از دیگر انواع لیبرالیسم متمایز می کند، همانا تأکید آن بر بازارهائی است که توسط دولت ایجاد، سازماندهی و هدایت می شوند. در این رویکرد پیوند بین بازار و دولت یکسره متفاوت از این پیوند در دیگر رویکردهای لیبرالی است. در رویکرد نئولیبرالی دولتها به عنوان گشایندۀ راه بازار عمل می کنند و نقش خود را تقریباً تنها در ترمهای بازاری خلاصه می بینند. تفسیر بازار-ساختارگرایانه از نئولیبرالیسم همچنین بر نقش اندیشکده های مختلف در گسترش آن روشنی می بخشد. نقش اندیشکده ها مقدمتاً گسترش یک اندیشۀ نئولیبرالی نبوده است، بلکه در درجۀ اول ابداع و تدبیر اندیشیدۀ ساختارهای جدید برای بازار بوده است. این اندیشکده ها با سیل پایان ناپذیر اخبار، گزارشها و یادداشتهای سیاستگزارانه شان نه یک ادعانامه برای نئولیبرالیسم، بلکه راه حلهای بازاربنیادی را که برای هر مسئلۀ سیاسی بایست ابداع می شدند، ارائه دادند.

سرانجام این که تفسیر بازار- ساختارگرا از نئولیبرالیسم دستمایه ای برای بازتفسیر تاریخ آن نیز فراهم می آورد. این تفسیر اهمیت اندیشه های پیشگامان اولیۀ آن، مثل اُردولیبرالها را می نمایاند و نقشی را که روایت مرسوم برای هایک و فریدمن قائل است، تخفیف می دهد. هایک را به دشواری می توان در مقام یک ساختارگرا تصویر کرد و فریدمن را باز هم دشوارتر. علاوه بر این، به عینه می بینیم که نقش نئولیبرالیسم در گذر زمان تغییر کرده و تدریجاً اشکال اکیدتر بازار- ساختارگراتری به خود گرفته است. جریانهای مختلفی از عبارت نئولیبرالیسم استقبال کرده اند که به درستی تشخیص داده اند نقش سیاسی بازار، زیر تأثیر اقتصاددانان، سیاستمداران و اندیشکده های مختلف تدریجاً محتوای لیبرالی خود را از دست داده و مدام محتوای ساختارگراتری یافته است. شاید همۀ این جریانها هم همیشه به درستی از پس بیان این روند بر نمی آمده اند.

امید من این است که با تشخیص نئولیبرالیسم به عنوان یک مشی سیاسی بازار- ساختارگرا بتوانیم به دید روشنتری از تاریخ آن و مهار محکمتری بر تأثیر آن روی سیاست امروزی نائل آئیم.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید