رفتن به محتوای اصلی

نقدی بر 2 سند

نقدی بر 2 سند

راستاهای عمومی‌برنامه

1- جهت گيری های برنامه اقتصادی کاملا خط فاصل خودش و سوسياليسم را در اين مبحث کاملا روشن کرده بقولی آب پاکی را روی دست سوسياليستهای حزب جپ ريخته است. حالا اين به اعضای سوسياليست حزب چپ بستگی دارد که در چنين حزبی بمانند يا اينکه به احزاب سوسياليستی ديگر بپيوندند. اما اگر به حق دموکراتيک اعضای سوسياليست بخواهيم احترام بگذاريم می‌بايست اينها حذف شوند و برای يافتن راه ديگری در بيان اين موضوع تلاش شود. مثلاً می‌توان در اين قسمت تنها به يک جمله اول تکيه کرد: "ما بر تحقق و پيشبرد توسعه تاکيد داريم. برنامه ريزی بايد ناظر بر تقويت و نوسازی زير ساخت های اقتصادی و تامين کننده رفاه عمومی‌و عدالت اجتماعی باشد." و در باقی مطالب هم همين تصحيحات را انجام داد. وگرنه بدترين شکل حق کشی عليه سوسياليستهای حزب چپ.

2-به اين شکل تغيير يابد: دولت موظف است درآمد های حاصله را در کوتاه مدت بدانجايی رهنمون کند که از تکيه بر درآمد نفتی در تأمين بودجه کشور کلاً حذر کرد.

- در مورد فدراليسم و تبعيض زبانی «فدراليسم شکل مناسبی برای کشورمان نيست و امکانت لازم برای دموکراتيک بودن رابطه مرکز و پيرامون با شکل حاکميت مرکزی همممکن خواهد بود و از هرج و مرج اين ايده جلوگيری می‌کند انتخاب نوع يا شکل حاکميت سياسی کشوری يکی از با اهميتترين موضوعات می‌باشد اگر بخواهيم برای سهولت کارمان به 2 نوع مهم حاکميتها اشاره کنيم اين دو نوع يکی حاکميت مرکزی و ديگری حاکميت فدرال می‌باشد شايد بتوان با کمی‌اغماض باقی حاکميتها را بين اين دو نوع حاکميت سياسی بسته به اينکه تا چه حد قدرت در شکل مرکزی آن متمرکز است و يا تا چه حد قدرت مابين مناطق مختلف در دست حکام محلی پخش گرديده است توضيح داد. آمريکا اولين دولت فدرال دنيای جديد يا سرمايه دارانه است و ايالات در بدو پيدايش از قدرت محلی بسيار بالايی بر خوردار بودن تا آنجا که مثلا در ايالات جنوب برده داری ازاد اما در شمال ممنوع بود و تجارت خارجی ايالات بدون دخالت دولت مرکزی انجام می‌شد علت جنگ داخلی در جهت تمرکز قدرت بيشتر در دستان دولت مرکزی بود دليل اصلی آن هم اجبار دولت مرکزی که با شمال همراه بود به جنوب برای پرداخت ماليات برای ورود کالا های خارجی به داخل کشور بود که کالاهای صنعتی را در بر می‌گرفت که در ايالات شمالی توليد می‌گرديد جنوب از اين مطالبه سر باز زد و تهديد به جدايی کرد که بازار بورس نيويورک حاکم بلا منازع آن ايالت هم به طبعيت از جنوب تهديد به جدايی نمود زير پرچم اختلال دولت مرکزی در تجارت آزاد. البته برای استفاده از نيروی کار بردگان که در انحصار برده داران بود (دولت مرکزی) يا شمال که صنعتی بود و محتاج نيروی کار آزاد همچنين آزادی برده گان را هم در دستور کار خود و بر عليه جنوب قرار داد. جنگ داخلی پنج ساله آمريکا 65-1961 که ثمره آن ميلياردها دلار خسارت و از دست رفتن 2% از جمعييت 31 ميليونی آنزمان آمريکاست که 850000 در ميدان جنگ کشته شدن و همين تعداد بر اثر شيوع بيماريهای واگير دار در کمپها و و اسارت جنگی جان خود را از دست دادن و باقی جمعيت کشور وضعيت معيشتی و اقتصادی اسفباری را دچارش شدن. فدراليسم با پيروزی شمال به تمرکز بيشتر در دست دولت مرکزی انجاميد و از آن به بعد دولت مرکزی بر قدرت خود با ايجاد بانک فدرال ارتش فدرال طرحهای همه جانبه اقتصادی

فدرال بر نفوذ قدرت مرکزيت به پيرامون افزود. در نمونه عراق فدراليسم يعنی سپردن قدرت بر حسب تقسيمات مذهبی شيعه و سنی و همچنين زبانی منجر به فاجعه جنگ داخلی شد که هنوز هم که هنوز در تفرقه اين اتش می‌سوزند و محلی برای نزاع قوای محلی وبيگانه و امپرياليستی که تاکنون نيم ميليو جان خود را از دست دادهاند با همين تعداد مجروح National Geographic برای نمونه تعداد کشته شده گان را بالغ بر 1.2 ميليون می‌داند.بر اين فجايع بايد اشوب و در همريختگی زندگی مردم عراق بيکاری مشکلات و نارساييهای اقتصادی معيشتی مردم را هم افزود. -2013/10/131015/https://news.nationalgeographic.com/news 2013-iraq-war-deaths-survey/ و چون قدرت مرکزی نفوذ چندانی در اين تقسيمات مذهبی و ملی ندارد، هيچ پروژه ملی و همبسته و همدل به نفع کليه نقاط کشور ره به جايی مطلوب نمی‌برد و ائتلاف های حزبی به سختی به نفع کليت کشور ختم می‌شود. فدراليسم را شايد در تقسيم قدرت مختار به هر منطقه بالاترين فرم ايجاد دموکراسی خواند اما در کشور های هايی که دموکراسی مرکزی تجربه نشده مثل عراق دچار آشوب و نا بسامانی می‌شوند چون قوای واپسگرا ناگهانی قدرتی در سطح اداره کامل را بدست اورده و از همه قدرت به توهم جدای سری می‌رود و در همه پروژه های کشوری نقش بهتر و بزرگتری برای خود طلب می‌کند و منافع جميع مملکت مد نظرشان نيست. سخن کوتاه برای کشور ما که گروهای زبانی مختلف با جمعيتی قابل ملاحظه در پشت اينان، چيزی جز فاجعه جنگ داخلی را بهمراه ندارد و مردم تحت ستم سرمايه هيچ چيز به جز ويرانی و کشتار نصيبشان نخواهد شد.

-------------------------

سند سیاسی:

کل بند 7 می‌بایست حذف شود و کلا از این نگاه و سیاست می‌بایست دوری جست. این که بخشی یا فرد و افرادی از بدنه حکومت جدا شوند نباید ایده ایی شود که در سیاستهای کلی سازمانی جایی را به خود اختصاص دهد. اساسا اینکه بخش بیشتری از اینها از بدنه حاکمیت هم جدا شوند چیزی را در بطن این رزیم تغییر نمی‌دهد چیزی که این وسط می‌ماند علاقه مندی بی موردیست که بخشی اصرار در وجود ان در بد نامی‌باقی ما در نوعی اعتنا و دلبستگی به این جماعت را می‌خواهد در این حرکت نو جاودانه کند. باور کنید جدا شدن اینها اهمیتی در خور وجودشان در اولین سند کنگره یک حزب چپ ندارند. اصولا عنصر اصلاح طلب مثل اصولگرایان دیگر در جامعه مورد اهمیت نیستن و این سند بجای یک گام به پیش دو گام به پس از نگاه و اهمیت جامعه به اینها خواهد بود.

- پاراگراف اول:"جنبشهای دموکراتیک ملی و قومی" وجود خارجی ندارد چیزی که وجود دارد حرکتهاییست توسط اقلیتی در جهت تفرقه افکنی ملی. تبعیضی که در حوزه آموزش به زبان مادری را تبدیل به دشمنی آشتی ناپذیر و لاینحل میکند ما درش سهیم نباشیم و نفت بر این آتش نپاشیم جنبش چپ در شعلهور نگهداشتن این موضوع خیلی مقصر است لاقال از امروز بکوشیم این نباشیم تاکید غیر مسئولانه بر مسائل قومی‌توهم ایجاد کردن در مردمیست که فکر کنند بستگی به ایران و ایرانی ندارند و سبب مشکلات و مصیبتها برای این مردمان و به طبعه ان کلیت کشور شویم و به بیگانگان با بر دمیدن بر این فرقه سلاحی دهیم که مابین مان آتش افروزی کنند. بزرگترین خدمت ما تمرکز بر خواست آموزش به زبان ماذریست که در این سند پیشنهادی به کنگره به درستی به آن اشاره شده است. پرهیز از استفاده از وازگان غیر واقعی و توهم زا مانند "جنبشهای دموکراتیک ملی و قومی" دمیدن بر آتش تفرقه و جدایست که تنها تایید و دستمایه نیروهای قلیل تجزیه طلب و ایجاد توهمی‌از تایید شما بر این موضوع برای توده ه هاست که می‌تواند فاجعه آفرین باشد همانطوریکه که در تاریخ کشورمان بارها شاهد آن بوده ایم.

- پاراگراف سوم: "جمهوری اسلامی" بدون ولایت فقیه هم دارای ساختاری غیر سکولار و غیر دموکراتیک است اینجا در این پاراگراف فورمول " در گذار از جمهوری اسلامی، سمت اصلی مبارزهی ما علیه ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه است." صورت گرفته و این دلبستگی که " روندهای دموکراتیک و گامی‌به جلو" در این نظام هم احیانا ممکن است به شکلی مرموزانه همچون سایه ایی همراه متن خودنمایی می‌کند و در تضاد با خیلی از بخشهای دیگر این سند همانند بند 9 می‌باشد که تاکید دارد" ساختار سیاسی ــ حقوقی جمهوری اسلامی‌مغایر و متضاد با دمکراسی است." یا در همین بخش 8 می‌گوید" جمهوری اسلامی ‌وارد روند فروپاشی شده، با نارضایتی گسترده ی مردم و جنبش اعتراضی در اعماق جامعه مواجه است و قادر نیست بر بحران های چندگانه و درهم تنیده ی کنونی غلبه کند. کشور ما آبستن تغییرات است." حال سئوال این است با چنین وضعیتی باید صحبت از شرایط انتقالی و بیرون از حاکمیت کرد یا هم و غم ما نقد آن‌هایی که هنوز در توهم این حاکمیت هستند باشد؟ یا ما در روند فروپاشی این نظام قرار داریم یا نداریم اگر داریم عقلا و منطقا می‌بایست سیاستهای بیرون از اختلاف درونی حاکمیت مابین اصلاح طلب و اصولگرا موضوع و مسئله ما باشد؟!؟

اگرمی‌پذیریم روند فروپاشی نظام واقعیست باید کلاً سیاست نقد و اعتنا به اینها را کنار گذاشت و  همراه آن نیروهایی شد که در جهت این تغییرات نقش اصلی را ایفا می‌کنند. (مردم و به خصوص کارگران) قبول می‌کنید که نمی‌توان هر دو سیاست را همزمان داشت. دلبستگی به اختلافات در حال خاموشی درون رژیم یا شط خروشان چند لایه حرکات اعتراضی درون جامعه؟ یکی را انتخاب کنیم. باز هم اعتنا به اصلاح‌طلبان بد نامی‌فقط رفقا. در ضمن "سمت اصلی مبارزه " را تنها ساختار مبتنی بر ولایت فقیه دادن یعنی اصلاحطلبان حکومتی را یار خود ساختن آیا وقت آن نرسیده که کلیت نظام را نشانه رویم، همه می‌گویند و می‌دانند اینان تنها تدارکچی هستند؛ تا اصلاح طلبی فرسنگ‌ها فاصله است؛ با این وضعیت اینان کی می‌خواهیم از این سیاست عبور کنیم؟

– پاراگراف دوم:"ما آمادگی خود را برای گفت و گو و همکاری با همه ی نیروها، در راستای ایجاد ثقلی ازنیروهای جمهوریخواه سکولار و دمکرات اعلام می‌کنیم" " در عین حال، از گفتگو و دیالوگ با دیگر نیروهای اپوزیسیون استقبال می‌کنیم" منظور کیه؟ یعنی نیرو هاییکه که احیانا جمهرریخواه سکولار و دمکرات نیستن ؟!؟ این نیروها کدامند؟ سلطنت طلبان؟ بخشی از حاکمیتد؟ اصولا چه صحبتی با اینها می‌توان داشت به جز بد نامی‌برای ما؟

- حذف واژگان "حقوق ملی و قومی" :"جنبش‌های دموکراتیک ملی و قومی" در تمامی‌اسناد سازمانی به خاطر تفرقه افکنی و مفاهیم منفی و ضمنی که با این واژگان همراه است. بند یازده همه ان‌ چیزهایی که معضل و مسئله است را بدون این واژگان به خوبی بیان و مطالبه می‌کند.

Image removed.

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید