رفتن به محتوای اصلی

دنیا در لبه پرتگاه بحران

دنیا در لبه پرتگاه بحران

بحران جهانی

 بیست ماه از ریاست جمهور آقای ترامپ در امریکا می گذرد. در این مدت سیاست های ترامپ دنیا را با بحرانی روبروکرده که دیر یا زود سرباز می کند. آقای تر امپ تمامی قواعد بازی بین المللی را که در پنجاه سال گذشته – پس از چانه زدنهای فراوان و تدبیرهای صلح آمیز– به دست آمده بودند یکباره کنار گذاشته است. درست است که این تدابیر کمابیش یکسویه بودند ولی لااقل جهان ما توانسته بود که از جنگهای جهانی احتراز کند.

امروزه خطر جنگ تجاری بین امریکا و از طرف دیگر چین، اتحادیه اروپا و روسیه  تشدید شده است.  تنش های نظامی و سیاسی بیشتر شده اند و به نوبه خود خطربحران اقتصادی جهان را تشدید می کند.  ولی مهمترین بحران اینست که هیچ کس قواعد بازی جدید را نمی داند. ترامپ همه اصولی را که در این سالها تکوین و تکمیل شده اند به چالش کشیده است.

بسیاری قرارها بین دو یا چند کشور گذاشته شده بودند و برخی از این قرارها در سازمان ملل گذاشته شدند و تدریجا مبنا ی قوانین بین المللی را ساختند. اکنون تمامی این قواعد بین المللی مورد سئوال قرار گرفته اند. همه کشورها باید بیشتر از گذشته به منافع خود – منافع عریان و بی رودربایستی خودی- فکر و عمل کنند. آقای ترامپ به تمام رهبرانی که از او اطاعت می کنند چراغ سبز نشان داده است که هر کاری می خواهند بکنند.

آقای ترامپ بسیاری قراردادهای بین المللی را – علیرغم امضای امریکا – لغو کرده است. کشورهای عضو ناتو را به بیرون کشیدن نظامی امریکا تهدید کرده است.

توافق پاریس را در زمینه محیط زیست لغو کرده است.

از توافق تجاری بین کشورهای ساحلی اقیانوس آرام بیرون کشیده است.

توافق نفتا را به هم زده است (در این مورد توافق جدیدی به دست آورده که کانادا و مکزیک با اکراه امضا کرده اند).

قرار بین المللی برجام را – علیرغم امضای پنج کشور دیگر و علیرغم تایید شورای امنیت – لغو کرده است.

اینها تنها نمونه هائی از سیاستهای ترامپ هستند. ایشان فی الواقع همه دنیا را به "خشم و آتش" تهدید کرده است. سیاستهای امریکا کشورهای مختلف را به دنبال پیدا کردن متحد می اندازد.

روسیه و چین با هم نزدیکتر شده اند و به نظر می رسد نوعی اتحاد نظامی جدید  برقرار کرده اند.

ترکیه که عضو پابرجای ناتو بوده اکنون به روسیه نزدیک می شود و حتی سیستم دفاع هوائی روسی را خریده است.حتی آلمان مرکل و ترکیه اردوغان با هم نزدیک شده اند.

اتحادیه اروپا در پی یافتن راههای قابل عرضه در نزدیکی به چین و روسیه شده است.

باز هم باید توجه داشت که اینها بخشی از عواقب ریاست جمهوری امریکا توسط ترامپ است.

قیمت نفت از مرز 85 دلار در بشکه (برنت) عبور کرده است. بعضی از ناظران بین المللی پیش بینی کرده اند که اگر روند کنونی ادامه یابد قیمت نفت از سقف 100 دلار در بشکه عبور خواهد کرد.

قرارداد جدید نفتا

تنها موردی که آقای ترامپ فرصت یافته در زمینه قرارهای بین المللی ادعای موفقیت کند قرارداد جدید نفتا ( امریکا- کانادا -مکزیک) است. آقای ترامپ مدعی بود که قرار قبلی به ضرر امریکاست و هشدارداده بود که این قرارداد را بصورت یک طرفه لغو می کند.

این موضوع درزمانی اتفاق افتاد که آخرین فرصت برای رئیس جمهور دست راستی مکزیک بود که به برنده انتخابات – املو، جناح چپ – ضرب شستی نشان دهد. او این قراردا جدید را بصورت دو طرفه – امریکا و مکزیک – امضا کرد ( بدین ترتیب کانادا کنار گذاشته شده بود).

متن تازه قرارداد در زمینه تولید قطعات اتومبیل و تولیدات لبنیاتی با قرار قبلی (نفتا) متفاوت است. آقای ترامپ می گفت تولیدات اتومبیل با استفاده از کارگران ارزان (تقریبا ساعتی چهار دلار) مکزیکی، مزیت یک طرفه ای بدست می آورند. در قرار تازه  گفته شده است که فقط اتومبیلهائی که 60% از کارگران مربوطه اقلا 15 یا 16 دلار مزد بگیرند مشمول امتیازات قرار جدید می شوند. بدین ترتیب دست رئیس جمهور جدید ( چپ گرا) مکزیک را که به رای کارگران تکیه دارد در پوست گردو گذاشتند.

کانادا هم که در گوشه قرار گرفته و نگران بود که از این تفاهم تجاری  کنار گذاشته شود، علیرغم مقاومت شدیدی که علیه تغییرات در نفتا نشان  داد سرانجام تسلیم قرارداد جدید شد. هنوز این قرارداد توسط پارلمان مکزیک و کانادا ( و امریکا ) تصویب نشده است ولی می توان انتظار داشت که به تصویب نهائی برسد.

این پروسه نشان داد که اگرامریکا بتواند  یک کشور و یا یک موضوع را ایزوله کند هنوز قدرت خواهد داشت که زورگوئیش را به دیگران حقنه کند. اما این نکته را دیگر کشورها هم می فهمند و نزدیک شدن آنها به یک دیگر از نگرانیشان به سیاستهای ترامپ سرچشمه می گیرد.

در عرصه ملی امریکا،  مسئله بیکاری به شدت کاهش پیدا کرده است. آخرین آمار مربوطه نشان می دهند که نرخ بیکاری در امریکا به پائین ترین سطح خود در پنجاه سال گذشته کاهش یافته است.

 باید این موضوع را دلیل اصلی قدرت ترامپ در پیش بردن سیاستهایش بدانیم. آقای ترامپ مالیات ثروتمندان را بشدت کاهش داده و در عین حال سیاستهای دست و پاگیر از نظر موسسات بازرگانی را کاهش داده است.

آقای ترامپ محدودیتهای قوانین مربوط به حفظ محیط زیست خصوصا فاضلاب تولیدات صنعتی کارخانجات تولیدی امریکا را، که در کاهش سود سرمایه نقشی دارند، به کنار زده است. در همین روال سوخت ذغال سنگ هم از تحریم بیرون آمد .

همه این عوامل در توسعه فعالیتهای صنعتی و ایجاد اشتغال، نقش داشتند ولی دیر یا زود همه دنیا باید جریمه این بی پروائی ترامپ را بپردازد. طرفه آنکه تا زمانی که کارگران امریکائی از این وضعیت سود می برند، باید انتظار داشت که آقای ترامپ از پشتیبانی وسیع برخوردار باشند.

خاور میانه

 طرح استراتژیک ترامپ، تغییر تمرکز قوا و جهت دادن امریکابسوی مهار کردن چین است ولی امریکا در خاورمیانه منافع استراتژیک دارد که می باید قبل از عطف توجه به چین، نظمی مطابق میل امریکا مستقر کند ( این نکته مسلما مورد علاقه اسرائیل و شیوخ عرب هم بوده است و نمی توان تاثیر آنها در این تعویق انداختن طرح استراتژیک را دست کم گرفت).

در هر صورت تحت فشار قراردادن ایران وبالابردن شمشیر داموکلس، حمله نظامی به ایران (تحت عنوان "هیچ گزینه ای را کنار نمی گذاریم" ) محور حرفهای ترامپ بوده است.

جنگ و حمله نظامی به ایران

 در طول برگذاری مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک، نکاتی طی سخنرانیهای سران و در جلسات حاشیه مطرح شدند که احتمال حمله نظامی امریکا را تشدید می کردند.

خطر اینگونه واقعه فاجعه باری هرگز از بین نمی رود. جنگ برنامه ریزی نشده ( لااقل از سوی طراحان امریکائی) کاملا محتمل است. با تمام اینها دست امریکا در خاورمیانه چندان باز نیست. در عین حال تجربه بیست ماه گذشته نشان می دهند که  علیرغم سخنرانی های آتشین، آقای ترامپ چندان علاقه ای به گزینه نظامی ندارد.

هم اکنون گرفتاری های امریکا در عراق هنوز ادامه دارند. هفده سال پس از حمله امریکا به افغانستان، وضعیت امریکا در این کشور بدتر شده است . این امکان را نمی شود دست کم بگیریم که نیروهای نظامی امریکا با سرافکندگی مجبور به تخلیه افغانستان شوند. جنگ یمن هم هیچ سناریوی پایانی مطابق میل امریکا را نشان نمی دهد.

مسئله فلسطین هم برای آقای ترامپ دردسر دیگریست. ترامپ دائما تکرار کرده که در مورد فلسطین به "معامله قرن" دست می یابد. به زعم او، در این راه او اورشلیم (قدس) را رسما به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخته و در عین حال -برای هشدار به رهبران فلسطین – تقریبا تمامی کمکهای مالی به موسسات آموزشی و درمانی مهاجرین فلسطین  (تعهدات امریکا به فلسطینی ها در پنجاه سال گذشته ) را لغو کرده است. ممکن است ترامپ بتواند فلسطینی ها را مجبور به تسلیم کند ولی این راه دستیابی به صلح نیست و ترامپ هرگز نمی تواند تسلیم شدن آنها را به جای صلح به دنیا عرضه کند.

شاید بزرگترین و مسلما عاجلترین نگرانی امریکا در مورد سوریه است. روشن است که اردوی غرب در سوریه شکست خورده است ولی امریکا به دنبال راه حلی آبرومندانه است. بعضی ناظران خاورمیانه، فشار اخیر امریکا به ایرا ن را به این معضل ربط می دهند. توان نظامی ایران هم با افغانستان و عراق متفاوت است. با در نظر گرفتن این فاکتورها بعید به نظر می رسد که طراحان سیاست امریکا به راحتی برای جنگ با ایران چراغ سبز نشان دهند.

محملترین گزینه امریکا ادامه  تشدید تحریمهای اقتصادی است که در عین حال با آمادگیهای نظامی همراه خواهد بود.

محور اصلی برنامه های امریکا در خاورمیانه بر مبنای نفوذ عربستان گذاشته شده است. مثلث امریکا، اسرائیل و عربستان سعودی می باید به گونه ای هماهنگ در زمینه های سیاسی، تبلیغاتی و امنیتی، به نحوی عمل کنند که حداکثر فشار را به ایران وارد کنند و بالنهایه باید تمامی کشورهای منطقه به وضعیتی گرفتار شوند که امکان مقاومت موثر از آنها گرفته شود ( به وضعیت کنونی عراق و سوریه توجه کنید ).

در همین روال طرح "ناتوی عربی" برنامه ریزی شده بود (معادل ناتو در اروپا). در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل (در اواسط سپتامبر)، به دعوت آقای پمپئو (وزیر امور خارجه امریکا) جلسه ای از وزرای خارجه کشورهای عربی برگذار شد که همین طرح "ناتوی عربی" را بررسی کنند. این اولین   بار در دو سال اخیر بود که وزرای خارجه عربستان و قطر در جلسه واحدی با هم شرکت می کردند. به نظر می رسید که ترامپ از ادامه دردسرهای عربستان بی حوصله شده و تصمیم دارد بجای رهبری از پشت پرده، خودش سکان برنامه خاورمیانه را در دست بگیرد.

جنایت در استانبول

ناپدید شدن یک تبعه عربستان سعودی آخرین پیچ بحران زای ما بوده است. در روز دوم اکتبر آقای جمال خاشقجی که یک خبرنگار مستقل بود وقبلا روابط نزدیکی با خاندان سلطنتی عربستان داشت و – مهمتر از آن – هیچ زمانی رادیکال و انقلابی نبود وارد کنسولگری عربستان در ترکیه شد و پس از آن ناپدید گشت. لزومی به تکرار وقایع وحشیانه آن روز نمی بینم. ولی نمی شود از رفتار دست و پا چلفتی دستگاه امنیتی عر بستان یاد نکرد. پانزده نفر – منجمله چند نفر از گارد محافظ محمد بن سلطان، مسئول امنیتی سفارت عربستان در لندن و کارشناس پلیس عربستان در ردیابی قتل– در یک هواپیمای خصوصی در همان روزی که آقای خاشقجی قرار ملاقات با کنسولگری داشته، وارد استانبول شده، مستقیما به کنسولگری استانبول می روند، و چند ساعت بعد هم همین افراد با همان هواپیما بر می گردند. جناب محمد بن سلمان برای کشتن یک تبعه میانسال عربستان یک گردان متخصص فرستاده است. اگر خود این واقعه آن همه وحشیانه نبود، این واقعه می توانست مایه متلکها و جوکهای فراوان باشد.

مسئولین امنیتی ترکیه جزئیات دقیق آن جنایت را با قطره چکان درز می دهند و برای ناظران امور این شبهه یه وجود آمده که ترکیه در پشت پرده با عربستان (و امریکا) مشغول چانه زدن است و امتیازات مالی و سیاسی فراوانی طلب می کند.

باید منتظر وقایع روزهای آتی باقی بمانیم. هیچ کس نمی تواند نتایج و نهایت این جنایت را پیش بینی کند ولی این جنایت مسلما در روابط عربستان با بقیه دنیا – منجمله هواداران بین المللی آن – تاثیر می گذارد. ترامپ مجبور می شود که محمد بن سلمان را مهار بزند و چراغ سبزهای گذشته اش را پس بگیرد.

این واقعه برای سران جمهوری اسلامی کمی فرصت تنفس به وجود آورده و در نوع برنامه های فشار به ایران تحولاتی به وجود می آورد. امریکا نمی تواند عربستان را زیر فشار سنگینی بگذارد. آقای ترامپ گفته که معامله فروش صد و ده میلیارد دلار اسلحه به عربستان را به خطر نمی اندازد. نکته ای که او ابراز نکرد نقش عربستان در تحریم نفت ایران است. امریکا امیدوار بوده که عربستان بتواند جای خالی ازان را پر کند وقتی که تحریمهای جدی نوامبر شروع می شوند. ولی اگر عربستان نتواند یا نخواهد نفت ایران را در بازار تقاضای نفت پر کند برنامه ترامپ در این زمینه شکست خواهد خورد.

علاوه بر آن ، این سئوال باقی می ماند که با توجه به تبعات این جنایت، طرح استفاده از عربستان (و اسرائیل) برای فشار به ایران تا چه حد موثر  مفید خواهد بود.

نکته اصلی این واقعه، ابعاد سنگینی است که به خود گرفته است. در دنیای پرتنش ترامپ لازم نیست که جرقه جدید در صحنه های آشنا بدرخشد. وقایع غیر منتظره در جهان امروزی ما می توانند - تقریبا به صورتی غیر منتظره -شالوده برنامه های یک قدرت جهانی را از هم بپاشانند.

بر چنین زمینه ای از سیاست های بین المللی دولت امریکا اشاره ای به یک نکته را در پایان لازم می دانم.  از میان مخالفین جمهوری اسلامی، سیاستهای دو گروه قابل توجه هستند، سازمان مجاهدین خلق ایران و اردوگاه سلطنت طلبان (منجمله گروه فرشگرد که با اولین اعلامیه خود محبوب رسانه های غربی شده است). این دو گروه در مورد سیاستهای امریکا کاملا سکوت می کنند. آنها فقط به جنبه ضدیت امریکا با جمهوری اسلامی اشاره می کنند. امروز روشن است که برنامه امریکا به مراتب وسیعتر و دراز مدت تر از جمهوری اسلامی است. هر گروهی که این واقعیت را نبیند می تواند به منافع ایران خیانت کند.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید