رفتن به محتوای اصلی

جنبش ۶۸ در ایران

جنبش ۶۸ در ایران

آمستردام اول ژوئن
دوستمان جهان که ساکن آمستردام هست به ما پیشنهاد کرد حالا که در مرکز شهر گشت می‌زنیم، سری هم به مرکز فرهنگی شهر بزنیم. ساختمان و معماری این مرکز شبیه "چشم" است و به همین دلیل "موزه چشم" نام گرفته است اما اساسا در این موزه تاریخ سینما به نمایش گذاشته می شود.
به محض آنکه از در وارد شدیم چشم من به عکس های بزرگی که روی دیوار روبرو بود، میخکوب شد. عکس بزرگی از چه گوارا و در کنار آن عکس های کوچکتری از چهره های برجسته جنبش ماه می ۶٨ نظیر جان بوئز، دوشکه، آنتونیو نگری، مارکوزه و... تمام دیوارهای سالن بزرگ این مرکز از عکس ها و جملاتی از چهره های برجسته این جنبش پوشیده شده بود. عکس هایی از تظاهرات، سخنرانی ها، درگیری با پلیس و چهره های شناخته شده. بیش از دو ساعت در سالن ماندم و تک تک عکس ها را نگاه کردم. عکس ها و حالت هایی که همه آشنا و مشابه همان دوران کشورمان بودند. دخترهایی با لباس و چهره‌هایی مصمم، ساده و آرایش نکرده. پسرهایی لاغر با موها و سر و وضع ژولیده و چهره هایی جنگنده. تنها تفاوت در رنگ موها بود و اینکه بخش بزرگی از پسرها در دوران ما سبیل داشتند و در اروپا و آمریکا ریش.
در برلین از ماهها قبل اطلاعیه های برنامه های متعددی در بررسی و بزرگداشت "پنجاه سالگی ماه می ۶٨" بر دیوارهای شهر به چشم می‌خورد. سایر شهرهای بزرگ اروپا هم کم و بیش مشابه آمستردام و برلین بودند. تلویزیون آرته (تلویزیون مشترک فرانسه - آلمان) در دو رپرتاژ پنج ساعته به بررسی جنبه های مختلف و تاثیرات این جنبش پرداخت. بررسی این جنبش یکی از تم‌های مورد توجه تمام نشریات جدی گردید.
سایت ها و نشریات ایرانی را جستجو کردم. تنها تعداد محدودی مقاله در این رابطه یافتم. تقریبا تمامی آنان ترجمه هایی است از تحلیلگران اروپایی. من هیج نوشته جدی که به شاخه ایرانی این جنبش یا حتی به تاثیر این جنبش در کشور ما پرداخته باشد، ندیدم. به نظر می رسد برای تحلیلگران کشورما جنبش ۶٨ واقعه ایست که در آن دورها در کشورهای اروپایی رخ داده و ارتباطی با ما نداشته و یا ارزش مهمی برای ما ندارد. در بهترین حالت بخشی از تاریخ جهان است و از این زاویه نگاه به مباحث مطرح در آن زمان برای ما هم ارزش نظری دارد. حتی فعالان کنفدراسیون دانشجویی که مستقیما شاخه ای از این جنبش بودند با این سکوت همصدایی کردند.
بعد از یک جلسه چند ساعته در جمعی از رفقایی که همه به جریان چپ و فدایی تعلق داشته اند می نشینم. کسانی که اگر از سیاست صحبت شود، از جوانی خود نادم نیستند و به دفاع از ارزشهای جنبش چپ می‌پردازند. صحبت از یادآوری خاطرات است و شوخی کردن و آواز خواندن. صحبت از دوران جوانی می شود. یک ساعت به رفتار و اقدامات تند و کودکانه ی آن دوران پرداخته می‌شود و همه می‌خندند. همه حرف‌ها و خاطراتی که گفته می‌شود واقعی است و جنبه هایی از افراط گرایی اعتراضات روشنفکران و جوانان آن روز ایران را نشان می‌دهد و با تفکر و رفتار امروز آن جوانان چهل پنجاه سال مسن تر شده تمایز دارد ولی آیا در اروپا هم روشنفکران در یادآوری خاطرات جوانی خود آنگاه که می‌خواستند دنیا را دگرگون کنند و دنیای انسانی تری بسازند همین گونه سخن می‌گویند؟

مه ۶٨ و ایران
گفته می شود این روشنفکران ایران بودند که تند بودند، ایده های چپ رادیکال داشتند، خشونت را با خشونت پاسخ می‌دادند، به سرو وضع خود بها نمی‌دادند، دخترها آرایش کردن را بد می‌دانستند، نسبت به سکس تفکری محافظه کارانه داشتند و از همه مهمتر با مخالفت تندشان با یک حکومت مدرن، به قدرت گرفتن محافظه کاران مذهبی در ایران یاری رساندند. ولی مگر تناقضات یک جنبش اعتراضی در جنبش روشنفکری و جوانان اروپا و آمریکا محدودتر است؟ مگر تحلیل گران راست افراطی در اروپا این جنبش را منشا همه مشکلات امروز نمی‌دانند. جنبشی که مواد مخدر را نهادینه کرد، جنبشی که با تایید خشونت انقلابی منشا توجیه تروریزم امروز در جهان گردید، جنبشی که فمینیست های پرخاشگر درون آن به روند طبیعی برابر حقوقی صدمه زدند. کسانی که در بی توجهی به سرو وضع خود و بد دانستن آرایش از ایرانی‌ها هم تندتر بودند. جنبشی که سخن از آزادی فرد و رهایی می‌گفت ولی حاملین آن با مخالفین فکری خود خشن ترین برخوردها را داشتند. بایکوت و بعد اخراج استادان غیر هم نظر در فرانکفورت توسط بخشی از بزرگترین متفکرین این جنبش که هنوز هم قابل احترامند از برجسته ترین نمونه های آن افراطی گری بود. و...
تحلیل گرانی که در همه این سال‌ها به بررسی این جنبش پرداخته اند کوشیده اند که جنبه های مختلف آن را مورد توجه قراردهند و ازجمله به نقاط ضعف و جنبه های منفی آن پرداخته اند. بجز تحلیل گران وابسته به جریان‌های راست و محافظه کار افراطی کمتر کسی کلیت این جنبش را زیر سوال برده است. برعکس تاکید بر دستاوردهای آن به عنوان حرکتی که یک ضرورت در غلبه بر محافظه کاری ‌و مشکلات جامعه آن روز بود، دارند. جنبشی که علیه جریان غالب فرهنگی، اجتماعی- سیاسی آن روز بپا خاسته و می‌خواست دنیای دیگری بسازد؛ جنبشی که قبل از همه چیز ثروت را به عنوان منبع اصلی همه ارزش‌ها زیر سوال برد و علیه امتیازات اجتماعی ناشی از ثروت و یا بازمانده از دوران اشرافیت پیشین شورید. جنبشی که با زیر سوال بردن مناسبات سلسله‌مراتبی (هیرارشیک) در خانواده و مدرسه و کارگاه و در کل جامعه در لیبرالیزه و دمکراتیزه کردن مناسبات نقشی تعیین کننده داشت، جنبشی که با تابوشکنی و تاکید بر حقوق اقلیت ها از مهاجران گرفته تا همجنس گرایان و با وزن و اعتباربخشیدن به جنبش‌های مدنی و مبارزات خارج از پارلمان نقشی مهمی در تقویت جامعه مدنی و دمکراسی داشت. جنبشی که در سال‌های بعد در جنبش های محیط زیست، مبارزات ضدجنگ، جنبش های فمینیستی و سایر جنبش های برابری طلبانه تداوم یافت. آنچه رهبران و متفکران این جنبش از دنیای فردا تصویر می‌کردند ساخته نشد و نمی‌توانست ساخته شود ولی آنچه آنها زیر سوال برده بودند دچار تحول شد و این جنبش در این تحول نقش داشت.
جنبش روشنفکری جوانان منحصر به اروپا و آمریکا نبود. سال های پایانی دهه شصت و دهه هفتاد میلادی دوران غلبه این جنبش در آمریکای لاتین، ترکیه و ایران با ویژگی‌های خاص هر کشور بود. اگر در اروپا و امریکا مبارزه و مخالفت با دیکتاتوری در اساس مخالفت با دیکتاتورهایی نظیر شاه و نظامیان ترک و آمریکایی و مقابله با دولت های خودی در دفاع از این دیکتاتورهاست در کشورهای فوق مبارزه علیه دیکتاتوری مرکزی ترین وجه این مبارزه است. فراموش نکنیم که مبدا شکل گیری جریان‌های مسلح در آلمان سرکوب خشن تظاهرات دانشجویان آلمانی و ایرانی در اعتراض به سفر شاه به آلمان توسط پلیس بود. اگر زیرسوال بردن نحوه تلقی محافظه کارانه جامعه اروپا و آمریکا در رابطه با سکس یکی از مرکزی ترین جنبه های مبارزه فرهنگی در اروپا و آمریکاست، در این کشورها این مبارزه یا بی اهمیت تلقی شد یا حتی خود نیروهای شرکت کننده در این جنبش در این عرصه محافظه کاربودند. اگر در اروپا و آمریکا مصرف مواد مخدر بالاخص ماری جوانا یکی از اجزا جنبش و همه گیر است، در این کشورها مصرف این مواد با مخالفت تند روبروست. اگر در ایران رد مهریه، نقش خانواده و تصمیم آنان برای ازدواج، عرضه ثروت و به اصطلاح چشم هم چشمی، خرافات و محافظه کاری مذهبی از عرصه های اصلی مورد توجه روشنفکران و جوانان آن روز است، اروپایی ها و آمریکایی ها با این عرصه ها کمتر مواجه اند و این خواسته ها در حرکت آنها به این شکل جا ندارد.

علیرغم این تمایزات ناشی از شرایط مشخص کشورها، جنبش اعتراضی روشنفکری جوانان آن زمان با تکیه بر اصول و راستاهای واحد در فکر و نظر روشنفکران و جوانان اروپا و آمریکا، آمریکای لاتین و ایران و ترکیه غلبه دارد. (در مورد شرایط آن زمان کره و ژاپن اطلاعات کافی ندارم). جنبشی که وجه مشخصه آن در همه جهان رمانتیسم و رادیکالیسم است. جنبش هایی که می‌خواهند نه فقط قدرت های سیاسی را بزیر کشند بلکه می‌کوشند فرهنگ و روابط اجتماعی را دگرگون سازند. سمبل "چوخ بختیار" به عنوان چهره منعکس کننده و تسلیم شده به فرهنگ زمانه را ایرانی‌ها از ترک‌ها به عاریت می‌گیرند و سمبل ماهی سیاه کوچولو، جوانی که می‌خواهد آزاد باشد، می‌خواهد از روابط امروز اجتماعی فراتر رفته و به دریا برسد، دریایی که می‌توان در آن بدون ترس از ساواک و نظامیان آمریکای لاتینی حرکت کرد، آزادانه حرف زد و زندگی کرد، سمبلی است که نه فقط در ایران بلکه در همه این کشورها با عنوان های مختلف وجود دارد. چه گوارا چهره محبوب نه فقط آمریکای لاتینی ها بلکه ایرانی ها، ترک‌ها، اروپایی‌ها و آمریکایی‌هاست. این جنبش در اروپا و آمریکا نتوانست جهان را دگرگون سازد ولی موفق شد روابط اجتماعی درون جامعه را متحول سازد. در آمریکای لاتین علاوه بر این، مبارزه نیروهای این جنبش علیه دیکتاتوری های نظامی و موفقیت این جوامع به دست یابی دمکراسی سیاسی از جنبه های مثبت این جنبش تلقی می‌شود.
در ایران ولی حوادث به گونه دیگری رقم خورد. جنبش ماه می ایرانی در روز بیست و دوم بهمن با شکست مطلق مواجه شد. شکستی که طلیعه آن از نماز عید فطر مردادماه ۵۷ و هفدهم شهریور آشکار شد و در بیست و دوم بهمن قطعیت یافت. در ایران نیروی معترض دیگری که در سال‌های سرکوب آزادی عمل داشت، سر بر آورد و در شرایط فروپاشی رژیم پیشین به تفوق مطلق دست یافت که از لحاظ ارزش های مورد اعتقاد، در نقطه مقابل جنبش روشنفکری ایران قرار داشت. بیست و دوم بهمن و کسب کامل قدرت سیاسی، روز شکست مطلق این جنبش بود. همه نیروهای سیاسی وابسته به این جنبش چه آن‌هایی‌که مستقیما در برابر نیروی فائق به مقاومت برخواستند و چه آنهایی‌که تصور کردند که تغییر از درون این نیرو عملی است سرکوب شدند. نیرویی فائق شد که نه تنها مخالفین سیاسی را تحمل نمی‌کرد بلکه فرهنگ و رفتاری متفاوت با آنچه خود می پنداشت را سرکوب می‌کرد و در این راه، از حمایت توده ای وسیع برخوردار بود.
شکست سالهای دهه شصت تنها یک شکست سیاسی نبود. سرکوب این سال ها تنها سرکوب مبارزین و فعالان سیاسی نبود. در آن سال‌ها جنبش روشنفکری جوانان ایران نه فقط از نظر سیاسی بلکه از لحاظ فرهنگی-اجتماعی سرکوب شد و تلاش شد فرهنگی غلبه نماید که در مقابل تلاشهای روشنفکران دهه پنجاه ایران بود. آنچه را که جنبش ۶٨ ایرانی زیر سوال می برد، در ابعاد گسترده تری بازسازی شد. ثروت به عنوان مبنای ارزش و احترام وزن بیشتری یافت، فساد گسترش یافت، محافظه کاری های دوران اولیه سرمایه داری ابعاد وسیعتری یافت و... روشنفکران ایران شکست خوردند و سرکوب شدند و در دهه های بعد مورد شماتت قرار گرفتند که چرا به شرایط آن روز "نه" گفتند و در نتیجه به انقلاب یاری رساندند.
نتایج این شکست، زیر سوال رفتن تلاشهای روشنفکران و "نه" گفتن آن روز آنان نه فقط توسط نیروهای محافظه کار و راستگرا بلکه توسط بخش بزرگی از کسانی است که خود در این تلاش‌ها شرکت داشتند. ایران تنها کشوریست که جنبش ماه ۶٨ و روشنفکران متعلق به آن تا این حد مورد بی مهری قرار دارند و این بی مهری تا حدی گسترده است که پنجاه سالگی این جنبش با بی اعتنایی مطلق مواجه می شود.
زمانی که یوشکا فیشر یکی از فعالان جنبش ۶٨ وزیر خارجه آلمان بود عکس هایی از وی بدست آمد که نشان میداد او و چند تن دیگر یک پلیس را تا حد کشت مضروب کرده اند. انتشار این عکس ها به یک جنجال سیاسی بدل شد. وی از این عمل و مضروب کردن پلیس انتقاد کرده و از او معذرت خواست ولی در برابر تمام فشارها، حاضر نشد یک کلمه در نفی آن جنبش و جوانی خود سخن گوید. من یک مصاحبه و یا بهتر بگویم هاردتاکی با خانم دیلما روسف در زمانی که رییس جمهور برزیل بود مشاهده کردم. وی در برابر حملاتی که به وی در رابطه با شرکت در جنبش چریکی و مشارکت در سرقت مسلحانه بانک می شد، با چند جمله انتقادی در این عرصه پاسخ داد و سپس مفصل به نقش مثبت روشنفکران و مبارزان آن روز پرداخته و از موسیقی، ادبیات و فرهنگی که با "نه" گفتن رادیکال به ضعف های جامعه، در غلبه بر ضعف های آن دوران و سلطه نظامی ها نقش تعیین کننده داشتند صحبت کرد. در اوروگوئه خوزه موخیکا از رهبران توپوماروها که بمراتب ضد آمریکایی تر و نظامی تر از چریک‌های ایرانی بودند هشت سال ریاست جمهوری کشور را عهده دار می شود و امروز به دلیل رفتارش محبوب ترین چهره سیاسی کل آمریکای لاتین در دهه های اخیر است.
جنبش ۶٨ در ایران شکست خورد. "نه" آن روز سرکوب شد. نقش ثروت به عنوان مبنای همه ارزشها در حدی گسترش یافته که امروز کسب آن به هر وسیله مشروع تلقی می شود. هر چند در فساد امروز جامعه ایران نقش سیاست های حاکم پراهمیت است ولی گسترش توده ای آن تنها یک مساله سیاسی نیست و یکی از عوامل اصلی آن شکست "نه" روشنفکران ایران و زیر سوال رفتن ارزشهای موردنظر آنان در چهل سال قبل است. اگر قبل از انقلاب ما با یک سرمایه داری تازه پا روبرو بودیم و "نه" آن روز محافظه کاری ها و نارسایی‌های چنین مرحله ای را در بر می‌گرفت، امروز در کشور ما یک سرمایه داری پیچیده غالب است ولی محافظه کاری‌ها و نارسایی‌های آن دوران در ابعاد وسیعتر بازسازی شده و حتی تقدیس می‌شود. اگر آن روز امتیازات اجتماعی و بازمانده اشرافیت و یا به بیان ساده "نفش پارتی" مورد سوال جنبش اعتراضی بود و برابری شانس‌های اجتماعی طلب می‌شد امروز فساد ناشی از نقش شاهزاده ها و دربار و اطرافیانشان در قامت آقازاده ها ابعاد وسیعتری یافته.
"نه" پنجاه سال قبل جوانان و روشنفکران ایران و جهان در ایران امروز ضرورت خود را از دست نداده است. بی اعتنایی به جنبش ایرانی روشنفکری مه ۶٨ اهمیت تاکید بر این جنبش و تلاشهای روشنفکران آن زمان را افزایش میدهد. جامعه ما کماکان به تداوم آن جنبش نیاز دارد.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید