پیروزی تاریخی چپ در کلمبیا

شاید چپ امریکا دوران خوشی را نمیگذراند ولی در جنوب قاره، تصویری کمابیش روشنتر پدید آمدهاست. در دور دوم انتخابات – در همین آخر هفته – گوستاوو پترو رقیب خود -رودولفو هرناندس را در انتخابات ریاست جمهوری کلمبیا شکست داد. او ۵۰% ا آرا را در مقابل ۴۷% هرناندس بدست آورد. بدین ترتیب او اولین رئیس جمهور چپ در تاریخ کلمبیا شد. پیروزی پترو بر مبنای پلاتفرم انتخاباتیای بود که سه مولفه عمدهاش بسط و توسعه برنامههای خدمات اجتماعی، دور شدن از سوختهای فسیلی، و کنار آمدن با همسایه اش ونزوئلا، بودند. این پیروزی درست بعد از پیروزی – در دسامبر گذشته – گابریل بوریس- در شیلی اتفاق افتاد که به همراه شماری از وقایع مشابه، به آنها اصطلاحا «موج صورتی رنگ» گفته میشود.
ریاست جمهور شدن پترو چند نتیجه برجسته در تمامی این منطقه – شامل ایالات متحده – دارد. من برای بحث روی این موضوع – برای درج درهفته نامه کنونیمان - به دیوید آدلر تلفن کردم. او هماهنگ کننده کلی سازمان «بین الملل مترقی» است. سازمانی که در سال۲۰۲۰برای بسیج نیروهای چپگرا و مترقی جهانی برای مقابله با راست جهانی که در سطح فزایندهای بین المللی شده ، به وجود آمده است.( پتروعضو شورای مشورتی این سازمان است، به همراه جرمی کوربون، یانیس واروفاکیس، نئومی کلاین و بسیاری چهرههای بین المللی. همچنین، دیوید مشاور سیاست خارجی برنی ساندرز در انتخابات۲۰۲۰ بود. در حال حاضر او روابط نزدیکی با اتحادیه ها، احزاب سیاسی و جنبشهای اجتماعی ای دارد که ملیونها نفر را در سرتاسر جهان و علی الخصوص در امریکای لاتن نمایندگی میکنند. مصاحبه ما – از نظر طول بحث و روانی مبحث ویرایش شدهاست.
دیوید کلیون
متن مصاحبه
دیوید کلیون: شما در دور اول انتخابات در کلمبیا بودید. در کلمبیا چه میکردید و چه دیدید؟
دیوید آدلر: یکی از برنامه های عمده پروگرسیو اینترنشنال (سازمان » بین الملل مترقی» ) نقش ناظر است که به دعوت نیروهای محلی و مترقی و برای دفاع از سلامت و شفافیت پروسهی انتخابات به نقاط مختلف سفر میکنیم. من به عنوان بخشی از هیات نظار به کلمبیا رفتم. کوشش کردم که در مواردی که تقلب انتخاباتی – در نواحی هوادار پترو – انجام میگرفت،- از قبیل خریدن رای و یا علامت زدن روی آرای داده شده – توجه جهانیان را بدانها جلب کنم. در حدودا یک دوجین از مناطق انتخاباتی شبه نظامیان دست راستی خیابانها را بستند - برای ارعاب رای دهندگان محلی. از متحدین خود در سراسر کشور شنیدیم که نظارت بین المللی موفق شد کوششهای بعضا خشونتآمیز دست راستیها را خنثی کرده و انتخابات نسبتا آزاد و سالم را تضمین کند.
این پیروزی با انتخابات مجلس مقننه در ماه مارس شروع شد که به پیروزی یک ائتلاف دست چپیها به نام ال پاکتو هیستوریکو ( ائتلاف تاریخی) به انجام رسید . این ائتلاف نیروهای مترقی موفق شدهبود که کمونیستها و تروتسکیستها و لیبرالها و حتی بعضی محافظه کاران را به دور هم جمع کند که حرکتی قانون گذاریای برای خدمات اجتماعی، و به سود زیست بومی را رهبری نماید. بهخصوص دو رهبر در آن پیروزی تاریخی ظهور کردند. یکی گوستاوو پترو، سابقا شهردار بوگوتا بود و قبل از آن یک چریک شهری ام -۱۹ بود که برای یک قانون اساسی واقعا دموکراتیک مبارزه میکرد. دیگری معاون او، فرانسیس مارکیز، ِیک زن فمینیست افریقائی کلمبیائی، سوسیالیست و مدافع حقوق زمینداران (صاحبان کوچک زمین که اکثرا بومی هستند) سرمشق بسیاری در سرتاسر کلمبیا که به نحوی شجاعانه – و بدون واهمه از مرگ- که از محیط زیست در مقابل صنایع استخراجی دفاع میکرد .
دور اول انتخابات ریاست جمهوری در ماه مه بود که سه بلوک عمده ظهور کردند. اولین بلوک ال پاکتو هیستوریکو بود. دومی بلوک اوریبیستاس بود که به نام رئیس جمهور سابق، الوارو اوریبا، نامگذاری شده بود که در واقع گروه محافظه کاران وابسته به مراکز قدرت را نمایندگی میکرد. این بلوک هوادارخشونت افراطی، وتاریخا تروریستی بود که به ترور رهبران بومیان و رهبران جنبشهای اجتماعی میپرداخت. کاندیدای آنها فیکو گوتیرز بود که نتوانست به دور دوم راه بیابد. ّدر نتیجه جناح راست به دور نیروی سومی جمع شدند که رهبرش رودلفو هرناندز بود. شغل او بساز و بفروش بود، قبلا شهردار شهر کوچکی بهنام بوکارامانگا بود. او قبلا چهره شناخته شده ای نبود. برنامه او – آنطور که خودش اعلام میکرد، علیه فساد بود. او از شرکت در مصاحبهها و مناظره (با رقبا) و یا حضور در تلویزیون خود داری میکرد. به جای آنها فقط از طریق «تیک تاک» تبلیغ میکرد و سازمان انتخاباتی او هم به شکل حرکتی پوپولیستی دست راستی بود.
برای هیچ کسی غیر قابل انتظار نبود که در شب دور اول انتخابات، ا ائتلافی بین دستگاه محافظه کاران و هرناندز به وقوع پیوست. در نتیجه آن، دور دوم آرای بسیار نزدیک به هم و انتخاباتی همراه اسکاندالهای فراوان و جر و بحثهائی پرسر و صدا به وقوع پیوست. در این دور ما شاهد بودیم که نیروهای مترقی، علیرغم خشونتها و ارعاب موجود، رای دهندگان مناطقی را که به شدت به حاشیه رانده شده بودند و شامل کلمبیائیهای از تبارافریقائی بودند، بسیج میکردند.
د. ک. : آیا میشود رقابت بین پترو و هرناندز را مشابه رقابت بین برنی ساندرز و ترامپ دانست؟
د.ا. : من معمولا مرددم که برچسپ امریکائی ترامپ را در چارچوب مناطق جنوبی آمریکا به کاربرم. اما هرناندز به طرز عجیبی مشابه ترامپ هم در ازخود ستائی و هم در کاریر شغلی مشابه ترامپ بود. بهطور مثال پتروهرگز یک شغل معمولی نداشت و شغل او کار سیاسی بود ولی او (هرناندز) یک غول بسازوبفروش بود که درآمدش از شغل خودش بود در حالی که او به یارانههای دولتی وابسته بود. درست مثل ترامپ. او(هرناندز) قول میداد که باتلاق را خشک کند ولی در واقع قایق نجات دم و دستگاه محافظه کار بود. این مقایسه (ترامپ و هرناندز) یک مقایسه معقول است و مقایسه پترو و ساندرز هم چندان دور نیست. پترو در سه محور کار میکرد. دوباره زنده کردن پروسه صلح «داخلی با گروههای مسلح» که رئیس جمهور جاری، ایوان دوک، رها کرده بود، فاصله گرفتن از استخراج مواد سوختی فسیلی به سود صنایعی که از نظر اکولوژیک پایدار باشند و برخی برنامه های سرمایهگذاری در خدمات اجتماعی مثلا کمک به خانوادههای کارگران مسن و یا کمک و تسهیل آموزش دانشگاهی. اما باید در نظر داشت که این دو کشور، چارچوبی کاملا متفاوت دارند. اول از همه در نظر داشته باشیم که کلمبیا تنها اخیرا از یک جنگ داخلی بین نیروهای جنگ چریکی و دستگاه دولتی محافظه کار – که چند دهه طول کشیدهاست - بیرون آمده . خود پترو هم در یکی از این گروههای چریک شهری بود. اما بزرگترین گروه چریکی فارک (نیروهای مسلح کلمبیا) یک سازمان چپگرای چریکی بود که ادعا داشت برای آزادی کلمبیائیهای برون شهری (روستائی) مبارزه میکند . آنها جنگ خونینی با دولتیها داشتند که بالاخره طی یک پروسه مصالحه در۲۰۱۶ به اتمام جنگ رسید و فارک به یک نیروی به اصطلاح «قانونی » تبدیل شد . هر چند که این تحول معمولا به یک پروسه موفقیت آمیز صلح تعبیر میشود، میتوان گفت که به عبارتی اوضاع خرابتر شد چرا که به شبه نظامیان فرصت داد به نواحی بیشتری دست یافته و اهالی بومی را تحت ترور قرار دهند. این ترور با فارک شروع نشده بود و همراه انحلال فارک هم به اتمام نرسید.
بدون اغراق میتوان گفت که خشونت در تاروپود سیاست در کلمبیا بافته شدهاست. فقط در سال ۲۰۲۲ ما شاهد ترور۵۰ نفرازرهبران جنبشهای اجتماعی در سراسر کلمبیا بودهایم. سه سال پیش، فرانسیا مارکز هدف ترور بود و چهار سال پیش هم، پترو هدف قرار گرفتهبود. در تمام دوره انتخاباتی تهدید به خطر از طرف عقابهای سیاه و سایر گروههای شبه نظامی وجود داشت. ضروری نبوده که هیچ سیاستمدار آمریکائی این درجه از شجاعت را از خود بروز دهد.
تفاوت مهم دیگر در ایناست که برای مدتی بسیار طولانی، کلمبیا در تحت فشار و حاکمیت ایالات متحده قرار داشته. پس از اینکه بیل کلینتون در۱۹۹۹ سیاست «برنامه کلمبیا» را اتخاذ کرد، آمریکا بلیونها دلار را به کلمبیا سراریز کرد که شبه نظامیان را برای جنگیدن با فارک مسلح کند که در عمل یارانه عملیات تروریستی و تولید کوکائین بود. وقتی که ما با فعالین حقوق بشر صحبت کردیم درخواست عمدهشان این بود که ما با دولت امریکا صحبت کنیم زیرا واشنگتن دقیقا میداند که کوکائین در کجا تولید میشود، به کجا صادر میشود، چه کسی دارای اسلحه هست، چه کسی فروشنده اسلحه هست و چه کسی خریدار و به کار برنده اسلحه. در این مرحله است که قیاس کلمبیا و امریکا معنای خود را از دست میدهد.
د.ک.: آقای دیوید فروم در نشریه در آتلانتیک به نحوی نوشته بود که رئیس جمهور کنونی، دوکو، یک قهرمان میانهروان است که این نقش او مورد توجه قرار نگرفته. اگر ممکن است کمی بیشتر توضیح بدهید که چگونه در این انتخابات جناح میانه به حناح راست کمک کرد.
د.ا. : در شب پیروزی پترو من به شوخی گفتم که حتی در بوگوتا میشود صدای آنهائی را شنید که در امریکا از همکاریهای درخشان دوکو ستایش میکنند و نسبت به پترو هشدار میدهند. برخورد خشم زائیست ولی غیر منتظره نیست.کارنامه دوکو را در نظر داشته باشید . او وارث اوریبیسمو است که در مشارکت با امریکا، برخوردی – در برونشهرها و در مقابله با چریکها - همچون مشت آهنین، نسبت به نظم و قانون داشت.
در سال ۲۰۲۱ یک اعتصاب ملی در کلمبیا – به وسیله نیروهای بومی و اتحادیه های کارگری - به وقوع پیوست که علیه سوئ مدیریت دوکو بود. دوکو برای سرراست کردن مسائل مالی کلمبیا و راضی کردن طلبکاران خارجیش، بودجه اقتصادی ای تضییقی به مردم تحمیل میکرد. ملیونها کلمبیائی، مخصوصا جوانان، به خیابانها سرازیر شدند و خواستار خاتمه دولت دوکو شدند. دوکو خشونت پلیسی – یکی از خشونت آمیزترین -بیرحمانهای را که در این قاره شاهد بودیم، بهکار برد و در عین حال ترور حساب شدهای علیه رهبران شجاع این حرکت به کار گرفت. یک شعار معروف کلمبیا میگوید «رهبر حرکتی اجتماعی بودن جرم نیست»، این شعار نباید زیاد تند به گوش آید ولی با توجه به سطح خشونت دولتی، شعار قدرتمندی است.
به این ترتیب، البته دوکو پشتیبانان زیادی – علاوه بر دیوید فروم – در واشنگتن دارد. او پشتیبانی انتلکتوالهای سیاست در واشنگتن را خریده است. پس از دور اول انتخابات، دولت بایدن قرارداد نظامی ای با کلمبیا امضا کرد و قول داد که به کلمبیا موضع متحد بزرگ غیر ناتو اعطا کند. دوکو و نزدیکانش به واشنگتن پرواز کردند که دویست سال دوستی امریکا و کلمبیا را جشن بگیرند. تو گوئی این پیام را میدادند که لازم است امریکا از منافع تجاری در مقابل چپ گراهای نافرمان دفاع کند. از دید من ، این نوع جشن و سرور درباره همکاری نظامی، دخالت (خارجیها)ست ، و به جای خود به پترو میگوید روابطی را دستکاری نکند که برای چندین دهه در حفظ اصول دکترین مونرو اهمیت کلیدی داشته اند.
. د.ک. : بطور کلی، چه نتایجی بر روابط درون قاره ای امریکا دارند؟
د.ا. : کلمبیا جواهر امپراطوری امریکا در نیم قاره است وتا کنون هرگز جکومتی مترقی نداشته که رابطه اش با امریکا را زیر سئوال ببرد. امریکا کلمبیا را فقط بهخاطر منابعاش به کار نبرده بلکه از کلمبیا استفاده کرده که چوب لای چرخ هر پروژه ای بیاندازد که برای همبستگی منطقهای و به چالش کشیدن هژمونی امریکا فعال بوده است. ریاست جمهوری پترو توان امریکا در خنثی کردن هرگونه مقاومت بلیویاری را به خطر انداخته. ما باید منتظر کوششهای پترو برای ایجاد همبستگی جدی منطقه و افزایش روابط تجاری با همسایگانش باشیم.
پترو بازسازی روابط سیاسی با ونزوئلا را قول داده و پروسهاش را از هم الان به راه انداخته است. این دو کشور مرز مشترک طویلی دارند و بسیاری از مهاجرین در سالهای اخیر از آن عبور کردهاند. اما داشتن هرگونه روابط دیپلماتیک برای اوریبیستا مطلقا یک خط قرمز بود. خط قرمزی به اشاره امریکا، که امیدوار بود هرگونه انقلاب هوگو چاوز در ونزوئلا را در نطفه خفه کند.
با تمام اینها فکر نمیکنم که پترو چندان خطر بلاواسطه ای برای امپراطوری امریکا باشد. اولا او رای اکثریت را ندارد که بتواند اصلاحات عمیقی داشته باشد. او باید ائتلافهای فراوان داشته باشد. این پروژه ای انقلابی نخواهد بود. پترو هرگز موضعی شدیدا ضد امریکا نگرفته. در دوره انتخاباتی او مکررا تویت میکرد که «بانک امریکا» و «کردیت سویس» نکات مثبتی در مورد برنامه های او دارند. سیستم فاینانس بین المللی دارای قدرتیاست که میتواند کمر هر حکومتی را در «جنوب جهانی» بشکند و بنابراین موضع پتروبرایم قابل فهم است. پترو زیر فشار سنگینی قرار گرفت که اعلام کند مایملک هیچ کس مصادره نخواهد شد. صاحبان صنایع و سرمایهگذاران مختلف در واقع کنترات بسته بودند که اگر پترو پیروز شود، آنها کشور را رها میکنند. او تا همین جا هم در مقابل تهدید به اعتصاب سرمایه گذاران و فرار سرمایهها ، امتیازات فراوانی داده. بنابراین ما باید انتظارتمان را – در مورد کاری که پترو میتواند انجام دهد – تعدیل کنیم و آنهائی که سرپرشوری دارند باید دریابند که او نمیتواند در مدت کوتاهی امور نیم قاره راتغییر دهد.
د.ک.: این «موج صورتی رنگ» چه توانی دارد و در حال حاضر چارچوب کلیتر چپ در امریکای لاتین چیست؟
د.ا. : از یک طرف نباید اهمیت تاریخی- همین الان - چرخش به چپ را دست کم بگیریم. این پیروزی فرصتی برای تغییرات ساختاری عمیقی را که قبلا درباره شان صحبت کردم فراهم کرده است. این پروژه ای هیجانانگیز است که هم اکنون به راه افتاده و مردی به نام لولو دو سیلواهست که تقریبا یقینا در اکتبر امسال به ریاست جمهوری برزیل مجددا دست می یابد.
در عین حال نباید درمورد قدرت واقعی این رهبران گزافهگوئی کنم. اولا تقریبا همه آنان فقط اقلیتی از آرای مقننه را کنترل میکنند. این تذکر در مورد پترو وارد است. در مورد لولا هم همینطور. و همینطور در مورد بوریس در شیلی و مسلما همینطور در مورد پدرو کاستیلو در پرو (که اصلا قرار نبود برنده شود) و هوادارانش (در مجلس) آنقدر اندک هستند که برنامه هایش عملا منجمد شدهاند. شرایط ساختاری «موج صورتی رنگ » نوین نمیتوانست بدتر از این باشد. فدرال رزرو آمریکا (بانک مرکزی آمریکا) اعلام خطر کرده است که بالا رفتن نرخ بهره میتواند دهه نوینی از بحرانهای مالی در سرتاسر امریکای لاتین به راه بیاندازد و میتواند بسیاری از حکومتهای محلی را به سقوط بکشاند. همچنین، این منطقه دارای دست راستیهای پوپولیستی هستند که دوباره جان گرفته اند، شبیه حزب جمهوریخواه امریکا، که تاکتیکهای زیرکانهای برای خراب کردن نیروهای مترقی دارند. منجمله از دادگستری بهعنوان حربهای استفاده کردن، همچنان که دیوان عالی هم اکنون در امریکا عمل میکند.
هم اکنون امریکا دو گزینه دارد، یکی رفتار دوستانه و همکاری با امریکای لاتین و یا اصرار در برخورد تاریخیاش برای سلطه. انقیاد و سرکوب با تکیه بر بازیگران استبدادی منطقه، افرادی مثل گیلرمو لاسو در اکوادور که اکنون به مقابله با شورش سراسری در کشور خود پرداخته. یا شبیه دوکو که نزدیک به دولت بایدن است یا هائیر بولسوناروی برزیل که بسیار نزدیک به ترامپ است ولی روابط خوبی با بایدن را هم حفظ کرده است.
همه این موضوعات، حجم عظیمی از عدم اطمینان نسبت به چرخش به چپ در منطقه به وجود آورده است. با تمام اینها ما باید امیدوارباشیم که این دولتها بتوانند دست به هم داده و چارچوبه ساختاریای فراهم کنند برای امریکای لاتین مقاومتر، آبادتر و بیشتر مستقل.
https://jewishcurrents.org/newsletter/thursday-newsletter-6-23-22?mc_ci…