آخرین باز مانده

آخرین باز مانده
سفر خوش ،درنای با وقار،
سفیرامید
امسال هم امدی,
نفس آت گرم
گشوده باد بالهایت
بگو برایم از بلندای پرواز
از پیمایش یک قا ره اسمان
از بال های خسته آت
از تحمل،شکیبایی ،تنهایی،
از آن سرزمین سرد،
ازگذر برفراز قله ها،،ابها،جنگل،
صحرای خشک،
،دشت های سبز
بگو ازنشانه هایی که می گشایند مسیرت،
سوی مقصد
سپید پر بلند قامت
،«امید»، وفادار
می جوشد هنوز خون عشقت
درآن برکه زیبا
فاجعه ای که تنها کرد تو را
ای آخرین بار مانده
می طپد درسینه ات ،قلب نسلت
می رود که زمین شود سوگوار گونه ای دیگر
نمی دانم شاید یافتی
یک روزعشقی برای خویش
و بیایدنسلی از پی تو
و دو باره نقش گیرد
رقص موزون پر های سپید
در دل آسمان
ودو باره شاید برخیزد نوای فلوت
از حنجره های پرواز
شاید هم رسیدی به «ارزویت »
وباز نگشتی سال دیگر
اما تو دیگرگذشته ای از بود ونبود
غنوده ای اکنون، در لانه دلها
شده ای جاودان پرنده این سرزمین
می درخشد در اوج ات،فرازت،فرودت
عشق به زندگی، به پرواز
به پیمان،به پایداری ,به ایمان
به گذشتن ازجان
می آموزیم از سلوکت
،پای فشردن براماج
خطر کردن
نترسیدن از تلاطم در سیر سفر
رموز ماندن در مسیر
بی وقفه بال زدن
رفتن ورفتن و رفتن ودم نز
-----------------------------
پی نوشت: در نایی که موضوع شعر است آخرین بازمانده گونه ای از درناها است که تا چند سال پیش هر ساله در اواسط پاییز همراه با جفت خود برای زمستان گذرانی از سیبری به تالاب های فریدونکنار می آمد اما در یکی از همین سفرها جفت اش را از دست داد واز آن زمان این مهاجرت طولانی پنج هزار کیلومتری را به تنهایی انجام می دهد طرفداران محیط زیست که همیشه نگران انقراض این گونه زیبا ازپرندگا ن بوده اند نام «امید»رابرای درنای نرونام «ارزو» را برای درنای ماده انتخاب و هرساله آنها را رصد می کرده اند.
آواز این پرنده شبیه نواختن فلوت است.