رویایِ ستاره ها
 
 
قلب تان لخته های پوسیده
غرقاب در تالابِ سیاهی بود
 
قساوت،
آیه ای خشگیده،
بی نیاز از توصیف،
بر لبانتان-
 
گردش دانه های تسبیح
برانگشتانتان،
اورادِ صُلابه ای بود-
صبحگاهان،
بر گلویِ خونینِ سحر،
 
مرگ ما؛
آرزوی تان بود،
اما،
ما... هر روز از یاخته های
گلهایِ سرخِ سرزمین مان
زاده می شویم
 
زمین،
آبستنِ بذر و دانه هایی ست
که هماره بر این خاکِ غمین و معطر
شکوفه می بندند
 
و هر بار از پیکرِ خونین
و به خاک نشسته سپیدارها
آسمان،
ستاره باران می شود.
 
رحمان
 
 

Source URL: https://www.bepish.org/node/5763