پایان فرومایه فریب هرمی امپریالیسم امریکا درافغانستان

آمریکا جنگ افغانستان را از خیلی وقت پیش باخت، همانطور که با غلبه سریع طالبان به شهری پس از شهر دیگر اشکار میشود.
پس از سال 2002، هرگز روشن نشد که هدف جنگ امریکا چه بود. اگر هدف روشنی نداشته باشید نمیتوانید درجنگی پیروز شوید. جنگ قبل ازآغاز شکست میخورد.
نخستین اقدام نظامی امریکا در پاییز 2001 علیه دولت ملاعمر، براساس خود داری کابل از تحویل اسامه بن لادن و دیگر تروریست های القاعاده بود که مرتکب حملات 11سپتامبر شده بودند. دلیلی وجود ندارد که باورکنیم رهبری طالبان از آن چه القاعده طراحی کرده بود اطلاع داشت. طالبان پشتون هستند، القاعده تبعیدیان عرب بودند. پشتونها به ناخوشی و خستگی از حاکمیت عربها بر آنها و گه گاهی کشیدن چماق بین دندههای آنها معروف بودند.
القاعده، اما صرفا "میهمان" طالبان نبود. آنها بریگاد 55 ام(پیاده نظام) آنها بودند. رزمندگان القاعده درکشور بهترین بودند و تنها کسانی بودند که توانستند بقایای ائتلاف شمالی را در شمال شرق کشور با موفقیت به دست آورند. ملاعمر هرگز آنها را علیه امریکا وارد کارزار نکرد. به یک دلیل، به آنها در جبهه داخلی نیاز داشت. اما نه تنها طالبان بلکه بسیاری در القاعده از اینکه بن لادن با استفاده از میهماننوازی آنها حمله گستاخانه ای را علیه یک ابر قدرت به راه انداخته بود و تمام وزن انتقادجامعه جهانی را برسر آن ها آوارکرده بود به شدت احساس خیانت میکردند.
امریکا از ائتلاف شمالی(متشکل ازسنیهای بنیادگرای تاجیک، هزاره های شیعی و سکولارهای ازبک) حمایت هوایی کرد، و آنها را به جمع کردن طالبان در شهری پس از شهر دیگر و گرفتن ماشینهای جنگی اندکی که طالبان داشت قادرساخت. تمام نیروها به صورت فقیرانه ای تجهیز شده بودند. نیروهای ائتلاف شمالی مزارشریف را برپشت اسب، با به دنبال کشیدن عملیات ویژه مردان امریکایی، که برای حمله های هوایی روی هدف های طالبان اشعه لیزر می انداختند فتح کردند. برخی از افراد عملیات ویژه نمی دانستند زمان سواری چگونه روی اسب ها بند شوند و روز بعد سوارکاری زخمی بودند.
ائتلاف شمالی برای زندگی خود می جنگید و طالبان را درمیدان شکست داد. طالبان نسبت به شیعیان هزاره ، که حدود 22 درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند دست به نسلکشی زده است. تاجیکهای فارس زبان، با وابستگی اسلام آنها به صوفیسم یا عرفان اسلامی، طالبان و ایدئولوزی تحت نفوذ سعودی آنها را به شدت میترساند. بسیاری از ازبکها، تحت تاثیر صنعتی سازی در شمال و نزدیکی به اتحادشوروی سابق، شهرنشین و نسبتا سکولاراندیش و از بنیادگرایی افراطی طالبان پشتون متنفر بودند.
تا بهار سال 2002، طالبان به صورت آشکاری شکست خورد. نظرسنجیها نشان داد که رتبه مطلوبیت آنها دربین تنها 5 درصد از ردم افغانستان خوب بود.
جرج دبلیو بوش که رهبری تهاجم را به عهده داشت، هرگز علاقه زیادی به افغانستان نداشت، اگرچه احتمالا فیلم قدیمی " زندگی یک تیرانداز بنگالی"گری کوپر را در تلویزیون دیده بود، چون یک بار از "عشق" جنگ در افغانستان سخن گفت. مادامی که زنده ام ،هرگز جهان را طی نخواهم کرد.
او سخنرانی شجاعانه ای درباره ملت سازی و هزینه کردن تمام این پول در افغانسان ایراد کرد. بیشترین پولی که امریکا دربیست سال بعدی درآن کشور هزینه کرد پرداخت پول بمب هایی بود که روی افغانستان ریخته شد. پول پرداخت شده برای ساختن درمقایسه با آن ناچیزبود. و بیشتر آن به خاطر فساد از دست رفت.
در بهار 2002، در دیدار اعضا کنگره با تامی فرانکس فرمانده سنتکام بی پرده گفته شد که افغانستان دیگر ماموریت آنها نیست، و گروه جنایتکار بوش به روشنی تصمیم گرفتند که عراق را مسئول 11سپتامبر بدانند و پاهای کشور را قلم کنند.
امریکا در 2002-2003 نتیجه خوبی در افغانستان گرفت. ماباید آن زمان افغانستان را ترک میکردیم. نمیتوانم تصور کنم چرا ترک نکردیم. من فکر می کنم که دونالد رامسفلد وزیر دفاع میخواست روسیه را محاصره کند تا نتواند دوباره به عنوان کشوری قرین سربرآورد. این خواسته ربطی به افغانستان نداشت.
امریکا افغانستان را تاحدی به خاطر تلاش برای اشغال نظامی آن از دست داد. در سال 2005 سربازان امریکا برای سوزاندن محصول خشخاش کشاورزان افغان، که چیز دیگری برای ادامه زندگی نداشتند، از شعله افکن استفاده کردند. درنتیجه یک هفتم آنها مجبور به فروش یک دخترشدند. من شک دارم که آنها امریکا را بخشیده باشند.
اگر کشوری را اشغال میکنید، باید شورشها را سرکوب کنید. شورشیها از شهرها و روستاها میآیند و در آنجا خانواده و منسوبینی دارند. وقتی که شورشیان یک پایگاه دور افتادهی امریکا رامورد حمله قرار میدادند، سربازان امریکایی باید به روستای نزدیک آنجا می رفتند و آنرا در جستجوی چریکها زیر و رو میکردند. آنها باید شبانه به خانههای افغان میرفتند گروه زنان را از خواب بیدار میکردند و آنها را بی حجاب و با لباسخواب پیش روی بیگانه های زیر 18 سال آلابامایی و کارولینای جنوبی به صف میکردند. پس از چنان اتفاقی، مردان خانواده باید حداقل برای کشتن چند امریکایی اقدام میکردند. ماموریت جستجو و نابودی سرانجام مردم را علیه امریکا برگرداند درست همان گونه که در ویتنام روی داد.
- از افسران امریکایی که در افغانستان خدمت کرده بود این موضوع را با آشفتگی با من درمیان گذاشت، اصرار میکرد که سربازان در این تهاجم به خانه ها همیشه با یک محلی همراه بودند. من شک دارم که برخی از این «محلی ها» شیعه هزاره یا تاجیک بودند که همراه با امریکاییها در خانه های پشتونها میایستادند. چیزی که میتوانست اوضاع را بدتر کند. تنها 2 درصد از ارتش ملی افغانستان که درکنار امریکا ایستاد از استان جنوبی پشتون بودند.
ارتش ملی افغانستان برای حفظ سربازان دچار مشکل بود. گردش به شدت بالایی وجود داشت چون سربازان بعد از چند ماه فرار میکردند. برخی از آنها که باقی ماندند روحیه رزمنده ناچیزی داشتند و به اصطلاح دلشان به دیگ قرص بود. امریکا خیلی وقتها در آموزش اینها جدی نبود. آموزش اسلحه را به یک شرکت خصوصی اجاره داد که نتوانست توانایی آنها را موقع شلیک اسلحه های امریکایی بهبود بخشد. معلوم بود که شما باید از نشانه روی استفاده کنید و شرکت نشانه روی را به سربازان یاد نمیداد.
دولت مرکزی برپاشده توسط امریکا در ابعاد نجومی فاسد بود. هواپیماهای باری مملو از دلارهای نقد امریکایی به طورمنظم از دبی به فرودگاه بین المللی کابل پرواز میکردند. نخبگان جدید افغان مردم را لخت کردند و با پول آنها و حتی با اختلاس از بانک کابل در اطراف دوبی جزایرتفریحی خریدند. در سال 2008، پناهگاه های جزیره بی ارزش شد و بانک کابل، قبل از آن که شعب آن برای بهبود نجات خود بکوشند با رها کردن مردم در صفهای طولانی فروپاشید. آنها نجات پیدا نکردند.
ترکیب نخبگان جدید کابل به سمت تاجیک ها سنگینی میکرد، که بسیاری از آنها ارتباط های نزدیکی با هند و سازمان امنیت هند ( که در سالهای حاکمیت طالبان از آنها پشتیبانی کرده بود) داشتند. این رخ داد به هیچ وجه برای سلولهای سیاه ملی گرایان یا افسران بنیادگرای مسلمان در ارتش و خدمات اطلاعات داخلی پاکستان قابل قبول نبود، که با حمایت از شورش طالبان انتقام آنرا گرفتند. پاکستان و هند در سه جنگ و در یک مرز کوچکتر کشمیر درگیر بوده اند و پاکستان کشوری بسیار کوچکتراز هند و با متحدانی اندکتر است. اسلام آباد احساس میکند نمیتواند در کابل دولتی را که متمایل به دهلی نو است تحمل کند، مبادا پاکستان محاصره شود.
مقامات اعزام شده به افغانستان میدانسند که افغانستان فریب هرمی واشنگتن بود. میلیاردها در جیبهای مقاطعه کاران و جنگ سالاران ناپدید شده بود. تنها سازندگان اسلحه خوشحال بودند. امریکا هرسال به صورت گسترده ای کشور را بمباران میکرد، تنها دلیلی که هنوز می توانست در آنجا بماند همین بود. مقامات امریکایی به اندازه کافی برای ناظران دولت اعتراف کرده اند و واشنگتن پست ترتیب گرفتن مصاحبه از آنها را داد و درسال 2019 آنرا منتشر کرد. هیچ کس به ماموریت اعتقادی نداشت و هیچ ماموریتی درکار نبود. مردابی از فساد و بی کفایتی بود. بسیاری از جنگسالاران منطقه ای تحت حاکمیت دولت جدید نسبت به زنان و اقلیتها روادارتر از طالبان نبوده اند، و بنیادگراهایی ازیک نوار متمایز بودند.
جوبایدن همه اینها را میداند. او به تمامی محرم راز است. اوکسی بود که تصمیم گرفت در سوت فریب هرمی بدمد. البته، وقتی که چنین فریبی آشکارشده است، تعدادی از نهادها فرو می پاشند و تعدادی ازافراد هم آسیب میبینند. اما نهادها عملا از قبل فروپاشیده بودند، تنها آنرا نمی داستند، و افراد از قبل تمام سرمایهگذاری های خود را از دست داده بودند، آنها به تازگی به آن درک نرسیده اند.
ائتلاف شمالی در پاییز سال 2001 طالبان را با حمایت هوایی امریکا شکست داد چون آنها احساس همبستگی میکردند و برای اعتقادشان میجنگیدند. ارتش ملی افغانستان به نظر میرسد خواهان مبارزه به همان شیوه نیست، احتمالا به اینخاطر که نمیخواهند سرانجام جانشان را فدای دولتشان کنند. غم انگیز است، رخ دادی تراژیک، و افراد شهری بسیار، زنان ، و اقلیتها ازآن رنج خواهند برد. اما زمانی که فریب هرمی تمام پول را دزدیده است، ادامه حفظ ظاهرعادی برای ابدغیرممکن است.
-----------------------
جین کول نویسنده و استاد تاریخ خاورمیانه و آسیای جنوبی است و در دانشگاه میشیگان تدریس می کند.