نتیجه آن همه نقد!

ویوالدو: "سبب مسافرت بالباس رزم ، آن هم در این دوره... چیست"؟
دن کیشوت: "حرفه ای که من پیشه کرده ام،عهد ومیثاقی که من بسته ام به هیچ وجه اجازه نمی دهد که من به وضعی جز این به سفر بروم"!
پنجاه سال از حادثه سیاهکل می گذرد؛ بعد پنجاه سال گذشتن از روزی که تعدادی انسان مبارز و رزمنده به جان آمده از استبداد لباس رزم بر تن کرده و سلاح بر کمر بستند و آغاز جنگ مسلحانه را با حمله ای ناگزیر برای رهائی یکی از رفیقان گرفتار شده خویش به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل اعلام نمودند؛
بعد این همه فراز وفرود ،نقد در پس نقد، انشعاب در پس انشعاب به خاطر بررسی این مبارزه که نهایت منجر به کشیدن لباس های رزمی ازتن و زمین نهادن سلاح گردید؛ درعجبم که چگونه بار دیگر با شوری افزونتر بعد گذشت نیم قرن زیرعنوان بزرگداشت این واقعه تراژیک لباس های مندرس گردیده و سلاح های زنگار بسته را بار دیگر از صندوقچه های قدیمی بیرون می آورند، تکانی میدهند و آن ها را که دیگرنح نما گردیده اند بر تن کرده و درمیدان تقسیم شده بین دوستان قدیمی و رقبای امروز، سلاح بر کف جولان می دهند.
این بار با روایتی دیگر نقد های صورت گرفته برگذشته را درصندوق می نهند و تفسیری دیگرگونه ارائه می کنند. واقعا نمی دانم سبب این همه تلاش ونهادن نیرو برای بزرگداشت واقعه ای که به تاریخ پیوسته، نقد شده، بر نادرستی راه رفته صحه نهاده شده از چه روست؟
کدام بخش از میراث بجا مانده از این واقعه هست که امروز برای زنده کردن وتقسیم آن این چنین تلاش می کنید؟ مهم ترین پیام این واقعه آیا چیزی جز مبارزه مسلحانه بعنوان هم استراتژی و هم تاکتیک بود؟ که در قالب یک رویاروئی نالازم به بهای فنا شدن بسیار جان های عزیزخود را نشان داد!
حال با این همه برجسته کردن آن واقعه، چه پیامی را برای نسلی که این تاریخ را نمی دانند میدهید؟ آیا فکر می کنید با طرح این واقعه و نشان دادن خود به عنوان تولیت داران این بقعه برای خود کسب اعتبار می کنید؟ باردیگر باد بر خرمن های کهنه میدهید که شاید دانه های گندمی در آن یافت شود.
چرا قادر نیستیم وقتی دست سایه بان چشم می کنیم، نه برای نگاه کردن به گذشته و مرده ریگ های بر جای مانده از آن، بلکه سایه بانی برای نگاه کردن به افق های دور به آینده روشن باشد. هنر شکل دادن به آینده به آن شکل که آینده را میخواهیم. مانند جریان ها وکسانی که هماکنون هم به آینده سرزمین خود و هم آینده جهان می اندیشند! رویا های خود را بر بستر واقعیت ها وبا تکیه بر نسل جوان شکل می دهند. مگر نه قدرت یک سازمان نه جستجو در گذشته بل در کنکاش در جهت درک ذات تغیر و شناخت جهت هائی است که این تغیر بر بستر آن شکل خواهد گرفت می باشد؟ ما هرگز قادر نخواهیم شد بدون درک ذات این تغیر نقبی بسوی آینده بزنیم و خود را نه در سیمای گذشته بلکه آینده ترسیم کنیم.با تجربه گذشته وتکیه بر آینده درسی به نسل های بعد ازخود بدهیم.
چرا درس ما به این نسل نباید درس محبتی باشد از زمزمه عاشقی؟ عشق به زندگی، این گوهر یکبار نهاده شده در کف انسان! چرا نباید درس ما درس هم گرائی و نزدیک شدن بهم دیگر برای یافتن زبان مشترک برای کاری مشترک باشد؟ مگر نه فلسفه هر بزرگداشتی، نقد آن گذشته و دادن پیام مشخص حاصل از این نقد برای آینده است؟
از درون یک حمله مسلحانه و جنگی نابرابر بعد نیم قرن می خواهید چه گونه پیامی در آورده وراهنمای این نسل کنید؟ چه فرقی است بین ما و مداحان عاشورا؟ ما در نهایت همان پیام را ازدل واقعه سیاهکل بیرون می کشیم که یک مداح از دل کربلا بیرون می کشد! با استادی بیشتر و امکانات بیشتر.این نوحه سرائی بر گذشته که عمدتاحاصل اشگ و حسرت بر گذشته تاریخی و تسلیم در برابر اعراب و نهایت تجسم داد خواهی در لباس حسین است؛ همان رشته های نامرئی است که ما را به جریان مرتجعی چون خمینی متصل می کند و در عمل ما را در کنار او قرار می دهد.
امروز نیز به هر گونه که پیام سیاهکل را تفسیرکنید، نهایت از دل آن نمی توانید جز پرچم سرخ آغشته به خون بیرون بکشید. بر پرچمی که چیزی جز دعوت برای مبارزه مسلحانه، نقشی دیگر بر آن نقش نبسته است! هرگز نه از دل آن، نه از افسانه های آرام آرام شکل یافته پیرامون آن، و نه سرود های خوانده شده برای آن پیامی در راستای یک سیاست مبتنی بر واقعیت های ملموس اجتماعی، نه در راستای تلاش برای یافتن راه هائی جهت تعامل با دیگرجریان های سیاسی و نه برنامه دقیقی برای آینده نخواهید یافت! ما همیشه پرچم گذشته را بی آن که پرچم آینده در کنارش باشد را بر دوش می کشیم. باتأسف هرگز در این پنجاه سال جزکاشتن تخم نفرت وجدائی، جز کشمکش، جز انشعاب، جزروز آزمائی و یار گیری رهبران در بالا و تحلیل رفتن سربازان در پائین دستاوردی نداشتیم. این کشمکش ها باز من را به یاد این دیالوگ کتاب دن کیشوت می اندازد که شاه در جواب اسقف برای محکوم کردن دن کیشوت می گوید:
"نه، نه، آقایان دستکم بگذارید معنای ارزش هایمان را حفظ کنیم!
در دنیای سیاست هیچ نتیجه گیری ای وجود نداره فقط یه مشت مناقشه بی پایان!"