سازمان آمادگی مواجه شدن با این دگرگونی و تلاطم اجتماعی را نداشت

یک- چهل سال از انشعاب اقلیت و اکثریت در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران گذشت. ابتدا به ما بگویید که فضا و بستری که انشعاب در آن صورت پذیرفت به چه شکلی بود؟ چه درون سازمان و چه در سپهر سیاسی ایران، چه عواملی موثر بر این انشعاب بودند؟
حجت نارنجی- عوامل مختلفی را میتوان نام برد که موجبات آن انشعاب را فراهم کردند. یکی از آنها شتابزدگی در تصمیمگیریها بود که خود بخشأ متاثر از فضای مهیج انقلابی بود که در سال ۵۷ اتفاق افتاده بود و سازمان را با انبوهی از سوالها و مسولیتها مواجه کرده بود. رهبری سازمان کمتجربه و در برخی زمینهها میتوان گفت کاملآ بیتجربه بود و نمیتوانست از عهدهی پاسخگویی مناسب به همهی آن پرسشها و انتظارات برآید. موج عظیمی از نیروهای جدید به سازمان روی آورده و ملحق شده بودند. انقلاب بزرگی در جامعه رخ داده و تمام عرصههای زندگی اجتماعی را متاثر و تغییر داده بود. نیروهای سیاسی در آن وقت از جمله سازمان چریکهای فدایی خلق ایران آمادگی مواجه شدن با این دگرگونی و تلاطم اجتماعی را نداشتند. اگرچه سازمان با تمام نیروی خود در تلاش بودند که جایگاه چپ را در آن برهه از زمان تعریف و معرفی کنند.
از طرف دیگر نیرویی که قدرت سیاسی را پس از سرنگونی حکومت شاهنشاهی به دست گرفته بود سعی داشت تمام رقبای خود را کنار بزند.
شیوهی رویارویی با روندی که داشت خود را قدرت سیاسی تحکیم میکرد یکی از اختلافات عمده میان اکثریت و اقلیت در آن زمان بود. این اختلاف خود ریشه در شیوهی نگاه به امر مبارزه داشت. بحثی که قبل از انقلاب بر سر شیوهی مبارزه میان طرفدارن دیدگاه بيژن جزنی از یک طرف و مسعود احمدزاده از طرف دیگر در گرفته بود، اکنون محور اصلی اختلاف پس از پلنوم سال ۵۸ میان اکثریت و اقلیت بود. اقلیت با تکیه بر محوریت قهر انقلابی و مبارزهی مسلحانه، راه مقابله با حکومت تازهبنیان جمهوری اسلامی را در پیش گرفت. اکثریت با تکیه بر ضرورت کار سیاسی و همراهی با روند انقلاب و دفاع ار دستآوردهای آن در مقابل امپریالیسم به سیاست انتقاد و اتحاد با پایهگذاران جمهوری اسلامی روی آورد.
ارزیابی ناقص از توان خود و برداشت غیر واقعی از جنبشهای اجتماعی دلیل دیگری بود که انشعاب را عملی کرد. اگر رهبران وقت سازمان میتوانستند جایگاه بسیار لرزان خود را دقیقتر بشناسند و ضربهپذیری سازمان را یک واقعیت بدانند و از استقبال وسیع هواداران و پیوستن نیروهای جدید به سازمان به خود غرا نمیشدند، شاید با حساسیت بیشتر به تصمیم خود و پیامدهای آن فکر میکردند.
دو- آیا این انشعاب اجتنابناپذیر بود؟ یعنی اختلاف نظر و برنامه در دو سوی این انشعاب به شکلی بود که امکان ادامهی فعالیت وجود نداشت؟ و یا پیش از آن آیا این امکان در سازمان وجود داشت که روندها در شمایلی پیش بروند که نتیجه انشعاب نباشد؟
حجت نارنجی - این اختلاف در خط و مشی سیاسی به نظر من خیلی پایهایی بود و دیر یا زود به جدایی تشکیلاتی یعنی انشعاب منجر میشد. این دو دیدگاه بسیار متفاوت نسبت به امر سیاست، نمیتوانستند با هم در یک تشکیلات همزیستی داشته باشند. اما آن جدایی میتوانست به نوع دیگری پیش برود. از زمان شکلگیری اقلیت و اکثریت در سازمان که حدود یکسال بعد از انقلاب آغاز شد تا زمان انشعاب که اوایل تابستان ۱۳۵۹ اتفاق افتاد نزدیک به ۱۰ یا 11 ماه مباحث در میان اعضای رهبری و کادرهای نزدیک به رهبری در جریان بود، اما نیروهایی مثل من که بدنهی عظیم سازمان را تشکیل میدادیم و با فعالیتهای شبانهروزی سیاستهای سازمان را در میان مردم به شکلهای مختلف از ترویج و تبلیغ گرفته تا سازماندهی حرکتهای مردمی پیاده میکردیم، از مضمون بحثهایی که در بالا در جریان بود اطلاع چندانی نداشتیم و مورد خطاب قرار نمیگرفتیم. نه اینکه مشارکت بدنهی سازمان میتوانست از انشعاب جلوگیری کند، اما یقین دارم به لحاظ کیفی میتوانست اولاً شتابزدگی را منتفی کند، و از طرف دیگر با ریشه گرفتن مباحث در لایههای مختلف سازمان بهرهگیری از خرد جمعی مسیر بهتری برای رفتار تشکیلاتی بعد از انشعاب در میان هر دو طیف ترسیم کند.
سه- اگر انشعاب صورت نمیگرفت(این فرض میتواند محال باشد. اما فرض محال، محال نیست) چپ میتوانست نقش موثرتری در سپهر سیاسی ایران داشته باشد؟ انشعاب در تحلیل رفتن قوای چپ در ایران چه اندازه موثر بود؟
حجت نارنجی- همانطور که اشاره کردم این اتفاق جدای از آنکه امروز چه دیدگاهی نسبت به سیاست اکثریت و یا اقلیت در آن زمان داشته باشیم، بوقوع میپیوست. اما چگونگی مدیریت آن میتوانست به نفع نیروهای چپ باشد، اما اینطور نشد. در پاسخ به پرسش شما باید بگویم
موقعیت نیروهای چپ در آن زمان و در طول سالهای اول پس از انقلاب در حالت رشد و اعتلا بود و این انشعاب هرچند بازتاب منفی داشت و به ضرر چپها بود، اما به سختی میتوان گفت که اگر نمیشد، چپ در ادامهی روند انقلاب موقعیت دیگری پیدا میکرد. عواملی که حضور چپ را در جامعه و سیاست محدود کرد، به این انشعاب برنمیگردد. اصلیترین عامل که تعیینکنندهترین آن هم هست، سیستم پیگرد و سرکوبی است که نظام حاکم در قبال همهی رقبای خود از جمله چپها به کار گرفت.
چهار- این انشعاب بزرگ، چه آموختنیهایی برای سیاستورزی در امروز دارد؟
حجت نارنجی- معروف است که بازگشت به گذشته برای درس آموزی است. بله، در واقع برای آن است که در مواجه با آیندهایی که از آن هیچ اطلاع قابل اتکایی نداریم کمتر بیدفاع باشیم. جدایی اقلیت و اکثریت یگانه انشعاب در میان فداییان نبوده. پس از آن انشعاب، هریک دچار انشعابهای متعدد و زنجیرهای شدند. به خصوص در میان اقلیت انشعابهای زیادی رخ داد.
اما اکثر این این انشعابها اجنتابپذیر بودند، اگر شیوهی سازماندهی درونی تشکلها نه بر پایهی یکسونگری، بلکه بر رواداری و پذیرش گرایشهای سیاسی مختلف استوار میشدند. یک تشکل سیاسی که بخواهد با جامعهاش پیوندی پویا و ماندنی داشته باشد، همانگونه که از آزادی بیان و اندیشه در جامعه از آن دفاع میکند در دورن خود نیز باید پاسدار آن باشد و کانالهای لازمه برای بروز و برآمد این نظرها را تامین و تضمین کند.
پنج- تاریخ چهلسالهی جریانات اپوزیسیون جمهوری اسلامی، تاریخ انشعابات مکرر در تمام جریانات و بهویژه در میان چپهاست. آیا انشعاب پاسخ مناسبی به اختلاف مشی و نظر است؟ چه راه یا راههایی جز انشعاب وجود دارد؟
حجت نارنجی- به خاطر دارم که با مقولهی فراکسیون سالها پبش برخورد کردم که در بسیاری احزاب و حتی احزاب چپ پذیرفته شده است. اما برای ما چپها در ایران این موضوع خیلی غریب مانده و هنوز هم نشان جدی از آن را نمیشود سراغ گرفت. در میان چند تا از اساسنامههای موجود از جمله حزب چپ ایران(فراییان خلق) تشکیل فراکسیون و وجود گرایشهای سیاسی پذیرفته شده است. اما در عمل و تا به حال نمونهی خاصی را در میان تشکلهای سیاسی ایرانی نمیتوان سراغ گرفت، یا دست کم آنقدر نادر و ضعیف است که به چشم نمیآید. به نظرم جریانهای چپ ایرانی باید بیشتر به پدیدهی فراکسیون و تنظیم مناسبات سازنده میان گرایشهای مختلف سیاسی در درون خود اهمیت بدهند؛ نه فقط در حرف و یا تدوین بندهای اساسنامه بلکه در عمل.
شش- گفته میشود دموکراسی درون سازمانی، به میزان زیادی میتواند مانع انشعاب باشد. اما شاهدیم که در دموکراتیکترین سازمانهای سیاسی هم انشعاب رخ میدهد. چه متغیرهای سیاسی، اجتماعی و روانشناسی اجتماعی دیگری بر انشعاب در سازمانهای سیاسی اثر میگذارند؟
حجت نارنجی- دمکراسی درون سازمانی امری است که از مدتها پیش در تشکلهای چپ پذیرفته شده است. اما تعبیر و تفسیرهایی که از آن میشود نتیجههای مختلفی در تنظیم مناسبات درونی میان اعضای حزب و ارگانهای آن به دست میدهند. به طور نمونه در خیلی از احزاب برادر امر دمکراسی درون حزبی با عنوان «سانترالیسم دمکراتیک» پایهی ساختارسازی و روابط درونی حزب بود.
اما در عمل فقط سانترالیسم اعمال میشد. چرا که روح حاکم بر بندهای اساسنامه، مشارکت اعضا در حیات حزب را اصل قرار نمیداد؛ اگرچه ادعای دمکراسی داشت.
هنوز هم در بسیاری از تشکلهای چپ اگر چه سانترالیسم دمکراتیک به نفع دمکراسی درون حزبی و پلورالیسم درون حزبی نفی شده است، اما تامین مشارکت فعال اعضا در حیات حزب و تصمیمگیریهای مهم، دچار ضعفهای جدی است. یکی از عواملی که باعث انشعاب میشود همین عدم رواداری در برابر گرایشهای متفاوت سیاسی در درون یک تشکل است.
عامل دیگر تربیت و فرهنگ حاکم بر اعضای یک تشکل است که تا چه حد از شیوههای ارادهگرایانه فاصله گرفته باشند و بتوانند روندهای دمکراتیک را بربتابند.