سرگذشت دو محمد تقی؛ افشانی نقده و شهرام

در نگاه به تاریخ معاصرتر چپ ایران، محمدتقی شهرام را نمیتوان نادیده گرفت. مختصرنویسی در مورد شهرام دشوار است و میتواند راه به کجفهمی ببرد. اما تلاش میکنم تصویری کلی از محمدتقی شهرام، برای مخاطب کمترآشنا با او در میان بگذارم.
برای اینکه عملکرد سیاسی شهرام را بشناسیم، باید به تاریخ بنیانگذاری سازمان مجاهدین خلق ایران توجه کنیم و برای نگاه درست به سازمان مجاهدین، باید توضیح مختصری از اوضاع سیاسی ایران در سالهای تاسیس این سازمان داد. کودتای 28 مرداد سال 1332، وضعیت سیاسی ایران را بهکلی دگرگون کرده بود. محمدرضا پهلوی، که به جای پدرِ در تبعیدش، بر تخت سلطنت تکیه زده بود، دموکراتیزه شدن جامعه و گردننهادن بر سلطنت مشروطه را نپذیرفت، و با حمایتهای آمریکا، ابتدا سنگافکندن در راه نخستوزیر وقت دکتر محمد مصدق را سرلوحهی کار خود قرار داد که نتیجهی آن قیام بزرگ سی تیر 1331 شد. اما وقتی زورگویی بوروکراتیک نتیجه نداد، شاه جوان تصمیم به کودتا علیه نخستوزیر گرفت. کودتای بیست و هشت مرداد 1332، نه تنها به عنوان یک رفتار ضد دموکراسی، که به عنوان سرآغاز سالهایی از تشدید سرکوب و اختناق در تاریخ ایران اهمیت عمدهای دارد.
اختناق و سرکوب پساکودتا، فضایی از دلسردی نسبت به فعالیت سیاسی ایجاد کرد. نتیجهی این دلسردی این بود که مخالفان حکومت، فعالیت مخفی و بخشاً مسلحانه را به فعالیت سیاسی ترجیح دادند. اما این اختناق و سرکوب، تنها زمینهی عینی رفتن به فاز مخفیکاری و فعالیت مسلحانه نبود. اصلاحات ارضی مورد نظر شاه، نوعی مدرنیزاسیون زوری را هدف قرار داده بود که سبب میشد در عین حال که زمینههای عینی تکامل اجتماعی فراهم میشد، به دلیل اختناق زمینهی ذهنی تکامل وجود نداشت و همین امر تضادهای اجتماعی را تشدید میکرد. نیروی نسبتاً عظیمی از کارگران، دانشجویان و روشنفکران در جامعه شکل گرفته بود که تحت حکومت دیکتاتوری شاه، امکان دخالتگری در سیاست در تاثیرگذاری بر سرنوشت خود را نداشتد.
با توجه به این شرایط است که نیروهای سیاسی، خود را در چارچوب مخفی و مسلحانه سازماندهی میکنند. در میان نیروهای مارکسیست، دو طیف بیژن جزنی-حسن ضیاظریفی و مسعود احمدزاده-امیرپرویز پویان، به عنوان پایهگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق ایران شناخته میشوند. سازمانی که در مدت کوتاهی توانست امید را به عنوان یک فاکتور مهم مبارزاتی، در میان مردم ایران و بهویژه روشنفکران، دانشجویان و کارگران تجدید کند.
در میان نیروهای مسلمان نیز محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران، در مدت کوتاهی توانستند مهمترین امید مخالفان مذهبی حکومت شاه شوند. روحانیت سنتی شیعی، به مرکزیت آیتالله بروجردی، سالها خود را به عنوان نیرویی در کنار رژیم شاه تعریف کرده بود. بخشی از نیروهای مذهبی نیز همچون حزب موتلفهی اسلامی و فدائیان اسلام، هرچند مخلالف رژیم شاه بودند، اما این مخالفت از موضعی واپسگرایانه و ارتجاعی بود. این نیروها عملاً خواهان عقبگرد در تاریخ بودند. مترقیترین نیروهای مذهبی اما حول سازمان مجاهدین خلق سازماندهی شدند. سازمانی که بنیانگذاران آن هرچند مسلمان بودند، اما تکامل تاریخ را به عنوان یک اصل بنیادین قبول داشتند. میتوان به طور خلاصه چنین ادعا کرد که اگر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را یک دگردیسی ایدئولوژیک برای گذر از مهمترین تشکیلاتی مارکسیستی آن روزگار ایران، حزب توده بدانیم، سازمان مجاهدین خلق ایران نیز یک دگردیسی انقلابی از جبههی ملی و متعاقب آن نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان است.
همین مقدمهی کوتاه برای ورود به اصل بحث کافی است. سازمان مجاهدین در 15 شهریور 1344 هر چند نه با این نام، اما با مرام و منش موصوف تاسیس شد. از شهریور 44 تا سال 1350 مهمترین کار این تشکیلات سازماندهی نیروها و فعالیتهای آموزشی برای تقویت ابعاد ایدئولوژیک کادرهایش بود.
چه در گفتمان مجاهدین و چه در گفتمان چریکهای فدایی خلق، به دلیل عینی و واقعیِ نبود بستر سازماندهی گسترده و تودهای، این کادرهای تشکیلاتی و آموزشدیده بودند که بار اصلی مبارزه را به دوش میکشیدند. بنابراین سازماندهی این کادرها، مهمترین کاری بود که این نیرو میتوانست انجام دهد.
محمدتقی شهرام
سازمان، پیش از برآمد گسترده، در شهریور 1350 از ساواک ضربه میخورد. بخش زیادی از نیروهای مجاهدین و بهویژه نیروهای رهبری آن در این ضربه دستگیر میشوند. محمدتقی شهرام نیز که در آن دوره از کادرهای ردهی سوم سازمان است، در این ضربه دستگیر میشود. محبس مقصد، ابتدا زندان اوین است و این زندان محل آشنایی دو محمدتقی: افشانی نقده و شهرام!
محمدتقی افشانی نقده، نامی کمتر آشنا، در سالهای مبارزات مردم ایران علیه مظاهر استبداد است. افشانی از اولین نیروهای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران است که در کنار علیرضا نابدل و بهروز دهقانی، نقش عمدهای را در سازماندهی شاخهی آذربایجان سازمان چریکها ایفا میکند. نیرویی بهواقع مسلط، باسواد و با مناعت طبعی مثالزدنی که هرآنکه او را میشناسد، از آن یاد میکند.
محمدتقی افشانی نقده
از محمدتقی افشانی نقده، متن مکتوبی در دسترس نیست. بنابراین تنها راه زدودن غبار از چهرهی او، رجوع به گفتهها و نوشتههای کسانی است که او را میشاختند. او که در سال 1350 و در تدارک برای عملیات نظامی به تور ساواک افتاده بود، عمیقاً شجاع بود و سند این شجاعت، تنها مقاومت تحسینبرانگیز در مقابل شکنجههای ساواک نیست. افشانی نقده بعد از زندانی شدن، با وجود نقش عمدهاش در سازماندهی و مدیریت شاخهی آذربایجان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که به خط «مسعود احمدزاده-امیرپرویز پویان» نزدیکتر بود و کتابهای اصلی این گروه «مبارزه مسلحانه؛ هم استراتژی و هم تاکتیک» و «ضرورت مبارزهی مسلحانه و رد تئوری بقا» بود، اما در بحثها و جمعبندیهای سیاسی از عملکرد چریکها، به نقد مبارزهی مسلحانه رسید. شجاعت و صداقت عمیقی برای رسیدن تحلیلی نیاز است که فرد گذشتهی مبارزاتی خود را نقد کند و در عین حال به دنبال روشهای جدید مبارزه باشد، و محمدتقی افشانی نقده چنین بود. او حکم اعدام گرفت و سپس با یک درجه تخفیف، محکوم به حبس ابد شد. خوشبینی تمام دیکتاتورها این است که فکر میکنند قرار است تا ابد بر مسند حکومت تکیه بزنند. بنابراین مخالفان خود را به حبس ابد محکوم میکنند.
به هر روی، محمدتقی افشانی نقده از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و محمدتقی شهرام از سازمان مجاهدین خلق ایران، در زندان اوین به هم رسیدند. به هم رسیدنی که دیری نپایید. افشانی نقده به زندان عادلآباد شیراز و شهرام به زندان ساری تبعید شدند. افشانی نقده تا سال 57 و شکستن درهای زندان در شیراز ماند، اما آینده برای شهرام طور دیگری رقم خورد.
در سال 1352 محمدتقی شهرام توانست با مقدار زیادی اسلحه و مهمات از زندان ساری فرار کند. زیاد طول نکشید که شهرام، توانست در بستر زندانی بودن عموم کادرهای ردهی اول و دوم سازمان مجاهدین در جایگاه رهبری این سازمان قرار بگیرد. اما شهرامِ 1352 دیگر شهرامِ دو سال قبل نبود.
تقی شهرام در این دو سال از اسلامِ سازمان مجاهدین فاصله گرفته بود و به مارکسیسم نزدیک شده بود. گفته میشود آشنایی با محمدتقی افشانی نقده، یکی از زمینههای این تغییر ایدئولوژی بوده است.
شهرام این تغییر ایدئولوژی را یک ضرورت تاریخی مبارزه میدانست. بنابراین تلاش کرد که کل سازمان مجاهدین را از اسلام منقطع و به مارکسیسم نزدیک کند. تالیف «جزوهی سبز» که با نقد مهدی بازرگان و خوانش او از اسلام آغاز میشود و در نهایت تمام شکستهای سازمان مجاهدین از جمله ضربهی شهریور 50 را به ایدئولوژی سازمان ربط میدهد و پس از آن نوشتن مقالهای طولانی با عنوان «پرچم مبارزهی ایدئولوژیک را برافراشتهتر سازیم» که در آن با تمام آنان که در سازمان مجاهدین چون او نمیاندیشند، اتمام حجت میکند، تنها بخشی از تلاش شهرام برای تغییر ایدئولوژی سازمان است. برای روشنتر شدن فضای تغییر ایدوئوژی مد نظر تقی شهرام، میتوان به «بیانیهی اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق ایران» که اولبار در مهر 1354 منتشر شد رجوع کرد. در این بیانیه میخوانیم «قدری بیشتر از دو سال پیش، وقتی "مبارزهی ایدئولوژیک" به عنوان اصلیترین محتوای جنبش نوین "اصلاح و آموزش" در دستور کار سازمانی قرار گرفت، هیچکس گمان نمیبرد که ابعاد این مبارزه تا این درجه گسترش یابد و آثار و نتایج آن به این سرعت همهی شئون فکری و عملی سازمان ما را دچار دگرگونی نماید. در این مدت ما توانستیم با بسیاری از نقطه نظرهای نادرست، با بسیاری از شیوههای غلط کار، مبارزه کنیم، منشا ایدئولوژیک آنها را در ایدهآلیسم موجود در بطن تفکر سازمان کشف نماییم و برای نابودی آن، نیروهای انقلابی سازمان را بسیج کنیم.» این مبارزهی درون سازمانی به آنجا منتهی میشود که در بیانیهی مذکور میخوانیم «مجموعاً در تمام طول دو سال "مبارزهی ایدئولوژیک"، قریب پنجاه درصد از کادرها مورد تصفیه قرار گرفته و بسیاری از کادرها از مواضع مسئول تا کسب صلاحیتهای لازم کنار گذاشته شدند.» تصفیهای خونین که معروفترین قربانیان آن مجید شریف واقعی و مرتضی صمدیه لباف بودند. مجید شریف واقفی به عنوان یکی از رهبران سازمان مجاهدین در اردیبهشت 1354 توسط همسازمانیهایش ترور شد.
اما این تنها آسیب این «مبارزهی ایدئولوژیک» خونین نبود. وحید افراخته، از نیروهای نزدیک به تقی شهرام، تنها چند ساعت پس از بازداشت، شروع به دادن تمام اطلاعاتاش به ماموران ساواک میکند و چنانکه از نوشتههای خودش و خاطرات همبندیهایش برمیآید، تا مقام بازجوی ساواک نزول میکند. تغیر اندیشهی زوری، ظاهراً چنانکه تقی شهرام به آن خوشبین بود، مانا نبود.
در اثنای این تحولات سازمان مجاهدین، محمدتقی افشانی نقده در زندان عادلآباد شیراز است. پس از انقلاب او هم از زندان آزاد میشود. محمدتقی شهرام نیز در تیرماه 1358 توسط نیروهای جمهوری اسلامی دستگیر و در مرداد 1359 تیرباران و اعدام میشود. گفته میشود محمدتقی افشانی نقده پیش از دستگیری تقی شهرام با او دیدار میکند و تلاش میکند او را متقاعد کند که از ایران خارج شود. اما این تلاش ناموفق میماند و تقی شهرام نهایتاً زندانی و اعدام میشود.
محمدتقی افشانی نقده، جزو دو سه نفری بود که از نسل اول سازمان چریکهای فدایی خلق ایران باقی مانده بود. اشراف تئوریک و توان تشکیلاتی بالایی هم داشت. اما پس از بهمن 57 به سازمان نمیپیوندد. در نتیجه در هیچکدام از انشعابات پس از انقلاب نیز شرکت نمیکند. او تمام دانش و خاطرات خود را در دل نگاه میدارد و در سالهای بعد به طبابت میپردازد. در سال 2017، محمدتقی افشانی نقده، پس از سالها درگیری با بیماریهای پارکینسون که شکنجههای ساواک در بروز آن بیتاثیر نبوده، و سپس سرطان، جان میدهد.
دو نگاه، که یکی اندیشه و فکر خود را معیار حقیقت میداند و برای اثبات این حقیقت، حاضر به قتل همرزمان خود میشود و دیگری با وجود اختلاف نظر با سازمان متبوعش، و حق آب و گل در سازمان، فعالیت سیاسی را به کلی کنار میگذارد، از دو منش و منطق سیاسی متضاد ناشی میشود.
هر فعال سیاسیای میداند کنار گذاشتن فعالیت سیاسی، از به جان خریدن مشقت عمل سیاسی دشوارتر است. اما محمدتقی افشانی نقده، این رنج را به جان میخرد تا مسبب انشعاب نشود. چنانکه یاد شد، متن مکتوبی از محمدتقی افشانی نقده در دسترس نیست. من نمیدانم او از چه موضعی مبارزهی مسلحانه را نقد کرد و با چه منطقی عطای کار سیاسی را به لقایش بخشید. اما گفتهها و نوشتههای آنان که او را از نزدیک میشناختند، یک امر را اکیداً ثابت میکند: او هر چه میتوانست کرد و رفت...