مویه بلوط

مویه بلوط
صدای مویه بلوط می آید
و جوجه کبکها که بال پرواز ندارند
زاگرس می سوزد ،
دریایی از آتش
شعله می کشد از هر سو
می خروشد.
پا درآورده و می دود.
بال درآورده و پروازمی کند.
و افتاده بر جانِ بلوط کهنسال
به جان کَلها
...
این بُزهای پا به ماه -
کجا باید پناه بگیرند؟
ماده آهوهای خاییز
در قصه ها هم فراموش می شوند؟
و امروز ...
زاگرس چه قدر غریب است و تنها؟!
چه قدر بلوط باید بسوزد؟!
پیش از آن که در خاکم دفن شوم،
چرا کسی به نجاتم نمی آید؟
من درآتشی مهیب می سوزم؛
اما،شما چرا مردم راغ خاموش می کنید؟