در سر هر کوی و برزنی زمزمه ها شنیده می شد. دیگر از ماه ها پیش سوسیالیست ها، آنارشیست ها، رهبران اتحادیه های کارگری، خانواده های کارگری در سرتاسر شهرهای صنعتی آمریکا در سکوتی توام با تندری خاموش، اخبار انفجار ناگهانی آتشفشانی را با خود حمل می کردند. بین سیصد تا چهارصد هزار کارگر بخاطر خواسته "هشت ساعت کار در روز" به یک باره دست به اعتصاب زده بودند. گرماگرم این اعتصابات بحث ها و جدل های نظری داخلی، بخصوص میان سوسیالیست ها و آنارشیست ها ادامه داشت.

آنارشیست ها که خواهان نابودی نظام سرمایه داری بودند می گفتند، "سرمایه داری نظام بردگی جدیدی است، ما به بردگان کاپیتالیست ها تبدیل شده ایم، حالا چه فرق می کند روزانه ده ساعت کار کنیم، یا هشت ساعت". سوسیالیست ها از طرف دیگر مطرح می کردند "شعار هشت ساعت کار در روز، شعاری است که نه تنها همه کارگران را متحد می کند، بلکه با تحقق آن، وقت لازم برای زندگی خانواده، حیثیت و شرافت را به زندگی کارگران باز می گرداند". با وجود همه اختلافات، آنارشیست ها هم راضی شده بودند تا زیر شعار هشت ساعت کار در روز، همراه و همگام با سوسیالیست ها، به میدان های تظاهرات و اعتصابات کارگری بپیوندند.

اول ماه مه ١٨٨٦، تنها در شهر شیکاگو، چهل هزار نفر یک پارچه در "میدان کاه" دست به اعتصاب و تظاهرات زدند. در نتیجه تشنج بوجود آمده، تظاهرات با یورش و حمله پلیس روبرو شده،که در نتیجه تیراندازی به کشته شدن خیلی از تظاهر کنندگان، و اندک تعدادی از پلیس منتهی شد. همین کافی بود تا پلیس با اقدام به حمله به خانه های کارگران به دستگیری رهبران آنها، از جمله آنارشیست ها پرداخته و خیلی از آنها را دستگیر نماید. در نتیجه این حمله پلیس به رهبران تظاهرات در نهایت تعدادی از رهبران اعتصابات کارگران اعدام شدند.

صدو سی و چهار سال بعد، "ناهید خداجو" فعال کارگری، عضو اتحادیه سرتاسری سندیکاهای آزاد کارگران ایران، به اتهام شرکت در تظاهرات اول ماه مه سال گذشته در مقابل مجلس، به شش سال زندان محکوم می گردد، و از ایشان درخواست می شود تا هر چه سریعتر ظرف پنج روز، خودش را به زندان اوین معرفی نماید، تا دوران زندانی خویش را سپری نماید.

شاپور احسانی راد، فعال کارگری در شرایط یورش ویروس کرونا، جهت تحمل دوران شش ساله محکومیت خویش به زندان اوین احضار می شود. از میان مدافعین حقوق کارگری "امیر چمنی" در بازداشتگاه سپاه پاسداران تبریز بدون اینکه کسی بتواند از وی خبری داشته باشد هفته ها ناپدید می گردد. سپیده قلیان ها نیز روزهای مشابهی را تجربه می نمایند. جعفر عظیم زاده دبیر اتحادیه آزاد کارگران در شرایط اسف باری در زندان به سر می برد. دسته دسته فعالین معلمان در زندان های کشور با سرهای افراشته از حقوق دموکراتیک خویش دفاع می کنند. فعالین معلمان و کارمندان بازنشسته در بیرون و داخل زندان ها به مبارزه خویش در راه تامین حقوق دموکراتیک مردمی ادامه میدهند. پروین محمدی، فعال کارگری و زندانی سیاسی، برای ادامه زندان خویش به زندان احضار می گردد. علی نجاتی و اسماعیل بخشی، از پیشروان اعتراضات کارگران هفت تپه، یک روز پایشان در زندان، روز دیگر زیر شکنجه های دژخیمان می باشند.

در حالی که نرخ تورم در کشور چهل و دو درصد می باشد، سطح دستمزدها را علی رغم ماده ٤١ قانون کار خودشان، تنها به میزان در٢١ صد افزایش داده و قدرت خرید کارگران را حداقل به میزان ٢٠ درصد کاهش می دهند. دانشجویان با امضای پنجاه هزار نفری سیاست آموزش مجازی حکومتی را بعنوان رفع مسئولیت حکومتی تحریم می نمایند. فعالین مدنی و وکیل های زندانیان سیاسی نیز از امنیت لازم در دفاع از آنها برخوردار نبوده راهی زندان ها میگردند و نرگس محمدی ها، نسرین ستوده ها غیر انسانی ترین شرایط را در زندان ها تحمل مینمایند.

اینجا کشوری است که در آن برای منحرف کردن افکار مردم از موشک پرانی هایشان با آمریکا، هواپیمای مسافربری را با ٢٧٦ مسافر با موشک زده و تمام مسافران آن را می کشند. جهت حفظ جو روانی رعب و وحشت، هر ماه چندین نفر در کشور اعدام می گردند و هر چند ماه یک بار، یا یکی دو سال یکبار نیز یک زندانی سیاسی برای زهر چشم کشیدن از اپوزیسیون سیاسی اعدام می گردد. ایران کشوری است که دیگر در آن نه سوسیالیست ها و نه آنارشیست ها جنبش های کارگری آن را رهبری می کنند. کارگرانی که در فکر غم نان روز می باشند، اگر هم خواهان گذار از نظام سرمایه داری باشند، استراتژی تحقق چنین هدفی را در افق نزدیکی مشاهده نمی کنند.

با وجود همه اینها، در کشور ما ایران، "داغ های لعنت خورده " بپا خواسته اند و علی رغم دستگیری ها و زندانی شدن هایشان، سندیکاها و تشکل های کارگری خویش را به راه انداخته، جهت تامین معاش زندگی و بهبود شرایط کاری خویش از فرجه های محدود موجود در قانون کار، استفاده کرده و در چالش های روزانه می باشند. آنها با استفاده از همان سنگرهای سندیکائی خویش به مدافعه از هم سنگرهای زندانی خویش پرداخته و در راه آزادی آنها و حمایت از خانواده های آنان، از هیچ تلاشی کوتاهی نمی کنند.

وقتی که کاسه صبر زحمتکشان و گرسنگان و ناامیدشدگان از نبود امکان گشایش سیاسی برای تامین خواسته های شان لبریز شده و شروع به سرریز کردن می کند. وقتی که یک شبه قیمت سوخت بنزین در کشور به سه برابر افزایش می یابد. وقتی که دیگر میدان چالش های دفاع از حقوق اجتماعی، نه محل زندگی، نه محل های کار، بلکه به خیابان ها کشیده می شود، باز هم این خون های "داغ های لعنت خورده" کارگران و دیگر زحمتکشان است بر سطح آسفالت های خیابان ریخته می شود و خیابان ها را به گلزار خونین لاله ها تبدیل می نماید.

آیا در شرایط اقتصادی جهانی سازی سرمایه، و حاکمیت سرمایه داری رانت خوار سوداگر تجاری در ایران، نقش طبقه کارگر تفاوت هایی با زمان مشابه دوران اقتصادی سرمایه داری کلاسیک دارد؟ آیا وزن تاثیرگذاری سیاسی - اقتصادی آن افزایش یافته، یا کاهش پیدا کرده است؟ آیا در شرایط محدودیت میزان سرمایه گذاری صنعتی، تولیدی و خدماتی در کشور، افزایش نقش تکنولوژی دیجیتال و روبوتیک موجب نمی شود تا هر چه بیشتر ماشین جای نیروی کار کارگران را اشغال نموده و امکان کاریابی برای آنها به مراتب محدودتر گردد؟

محدودیت های ذکر شده، هر چه بیشتر موجب می شود تا کارگران تلاش کنند تا نهادهای سندیکائی خویش را تشکیل داده، منسجم تر کرده و از حقوق، مزایا و شرایط کاری خویش دفاع نمایند. در این چالش های پایان ناپذیر و ادامه دار، آنها در تلاش می باشند تا با توسل به ابزارهای محدود حقوقی و قانونی موجود در مقابل کوران حوداث و تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره، از حقوق و مزایای به دست آوردە شان محافظت نمایند.

خود کارگران به خوبی می دانند که چالش های سندیکایی به هیچ وجه به تنهایی نمی تواند دستاوردهای اساسی و بنیادینی را برای میلیون ها کارگر و خانواده های آنها در از بین بردن ستم و بی عدالتی حاکم در جامعه بدست بیآورد. آنها برای این که بتوانند کاری کارستان به انجام برسانند، احتیاج به حضور قدرتمند حزب سیاسی طبقه کارگر ایران در پهنای سیاسی کشور دارند. نه تنها کارگران و زحمتکشان باید بخش قابل توجهی از ترکیب نیروهای این حزب، یا سازمان های سیاسی را تشکیل بدهند، بلکه بخش قابل توجهی از نیروهای هدایت کننده و پیشرو حزب طبقه کارگر را نیز باید خود کارگران تشکیل بدهند.

در شرایطی که امپریالیسم جهانی به دنبال بحران مالی جهانی سال دوهراز و هشت، و بحران به مراتب عمیق تر اقتصادی ناشی از بحران ویروس کرونا، و بالاخره بعد از شکست ها و عقب گردهای دوران جهانی سازی، در چنان وضعیت ورشکستگی قرار گرفته است که نه تنها از طریق چاپ بی رویه تریلیون ها دلار اسکناس های بدون پشتوانه و فرو رفتن در میزان بدهکاری های نجومی که بطور متوسط برابر با صد در صد تولید ناخالص ملی آنهاست روبرو می باشند، تنها از طریق اتکاء به ناوهای جنگی و زیر دریائی ها و پایگاه های نظامی منطقه ای خویش تلاش می کنند تا کشورهای جهان سوم و در حال توسعه را در زیر استعمار تحمیلی خویش نگه دارند. با وجود این، روز به روز کشورهای بیشتری قادر می شوند تا خود را از حلقه های وابستگی مطلق و از یوغ این زنجیرها رها نمایند.

این وضعیت برای کارگران و زحمتکشان کشور ما نیز این امکان را فراهم می نماید تا بتوانند از طریق گسست هر چه بیشتر زنجیرهای وابستگی و شرکت و حضور فعال در حزب طبقه کارگر ایران در تنظیم استراتژی جایگزینی که مبتنی بر مسیری به غیر از راهکار نظام سرمایه داری باشد، پایه ها و ارکان نظامی را پی ریزی نمایند که در آن ارزش آفرینی های زحمتکشان در راه تامین رفاه و سعادت خود آنها و تمامی جامعه انسانی کشور قرار بگیرد. در نظام سرمایه داری تامین حداقل حقوق کارگران در جامعه، هیچ تفاوتی با حداقل معاشی که برده داران به بردگان، و اربابان به رعیت ها می دادند، تا از امروز به فردا زنده بمانند، ندارد. نظام سوسیالیستی به غارت ارزش های آفریده شده توسط کارگران و زحمتکشان توسط سرمایه داران پایان داده و تمامی ارزش های آفریده شده توسط نیروی کار تخصصی، تکنیکی، فنی، فکری و هنری و غیره را در خدمت کل بشریت و انسانیت و آحاد جامعه به کار می دهد.


Source URL: https://www.bepish.org/node/3505