۴ ـ دانشجويان دگرانديش و انقلاب فرهنگی
در اين مقطع جريانات دانشجويی مخالف حکومت و نيز سازمان ها و گروه های سياسی به مقابله با سياست انقلاب فرهنگی حکومت پرداختند و با برگزاری تظاهرات و حرکت های اعتراضی و مسالمت آميز در سطح دانشگاه ها به مبارزه با سياست توطئه آميز و مضر بسته شدن دانشگاه ها پرداختند. در اين دوره انجمن های مسلمان دانشجويی وابسته به سازمان مجاهدين خلق با مذاکراتی که با برخی از نمايندگان حکومت انجام داد با بسته شدن دفاترشان در دانشگاه موافقت کردند. دانشجويان پيشگام که طرفدار سازمان چريک های فدايی خلق ايران بودند با مذاکراتی که با رژيم و ديگر تشکل های دانشجويی غيرحکومتی انجام دادند، تلاش کردند که جنبش دانشجويی غيرحکومتی، به شکل مشترک، سياستی واحد را در اين عرصه پيش ببرند. در عين حال مقاومت در برابر تهاجم و حمله مسلحانه رژيم در دانشگاه های سراسر کشور، سازمان داده شد. حکومت با کمک انجمن های اسلامی دانشجویی طرفدار خود و ديگر نيروهای حزب الهی و نيز نيروهای مسلح، با شدت هرچه بيشتر به سرکوب دانشجويان پرداخت. رژيم عمليات خشن و مسلحانه خود به دانشگاه و دانشجويان را به بهانه اينکه دانشگاه به انبار اسلحه و مهمات برای گروه های ضد انقلاب تبديل شده، توجيه کرد و بعد از اشغال دانشگاه هيچگونه اسلحه يا انبار اسلحه ای را در آنجا نيافتند! دانشجويان حقيقتا هيچگاه به داشتن اسلحه در دانشگاه ها، نياز نداشتند زيرا که اکثريت دانشگاه هوادار آنها بود و با سياست های آنها همراهی می کرد. افسانه انبار اسلحه تنها دروغ بزرگی، برای فريب مردم در آن زمان بود و نقش و سياست انجمن های اسلامی طرفدار حکومت در آن دوره در واقع در تایيد و تبليغ چنين دروغ هايی برای توجيه سرکوب خشن دانشجويان دگرانديش عمل کرد و اين سياست انجمن های اسلامی در تاريخ جنبش دانشجويی بعد از انقلاب ثبت شده است!

تصویر

در درگيری های دانشگاه ها، چندين نفر از دانشجويان مترقی کشته و تعداد زيادی زخمی و دستگير شدند. رژيم بدين طريق موفق شد دفاتر جريانات دانشجويی مستقل و غيرحکومتی را ببندد. سازمان دانشجويان پيشگام در آن دوره اعلام کرد که بستن دفاتر تشکل های دانشجويی، به دنبالش، به بسته شدن مرکز دانشگاهی منجر خواهد شد و متاسفانه چنين هم شد و دانشگاه های سراسر ايران تحت نام «انقلاب فرهنگی» به مدت سه سال بسته شد. رژيم و انجمن های اسلامی با سياست انقلاب فرهنگی به شعار سياسی و محوری جنبش دانشجويی که همواره آزادی بوده است ضربه اساسی وارد کرد. از طرفی حذف جريانات دانشجويی از محيط دانشگاه ها، برای جامعه خسارت آفرين بود و جامعه سال ها از توسعه، رشد و تکامل باز ايستاد؛ زيرا جنبش دانشجويی از جايگاه خود خارج شد و بدين ترتيب اين جنبش فاقد ويژگی های عام جنبش دانشجويی گرديد و بيشتر به عنوان اهرم و ابزار اعمال اراده سرکوبگرانه حاکميت در دانشگاه ها به کار گرفته شد.
۵ ـ نتايج انقلاب فرهنگی در مراکز آموزشی
از ۱۵ خرداد ۱۳۵۹ تا ۲۷ آذر ۱۳۶۱، مراکز آموزش عالی ايران تحت عنوان «انقلاب فرهنگی» نزدیک به سه سال بسته شد و بدين ترتيب به فعاليت تشکل های دانشجويی قدرتمند دگر انديش در دانشگاه ها پايان داده شد. بعد از انقلاب فرهنگی شعار اصلاح و اسلامی کردن دانشگاه ها پيش برده شد. در واقع به جای اصلاح نظام دانشگاه جهت بالا بردن هر چه بيشتر بهره وری، سياست اخراج و تصفيه غير خودی ها در دستور کار قرار گرفت. اين پاکسازی ها در آغاز با تصفيه اساتيد به بهانه ضد انقلاب، کمونيست، غرب زده و ضد اسلامی شروع شد. در سال ۵۹-۱۳۵۸ در سطح دانشگاه های سراسر کشور تعداد اعضای هيئت علمی دانشگاه به ۱۶۸۷۷ نفر بالغ می شد که بعد از انقلاب فرهنگی تعداد آنان به ۹۰۴۲ نفر رسيد. سپس با ايجاد فضای عدم اعتماد و برخوردهای زشت و خارج از شئون اجتماعی با اساتيد، عده ای از آنان، دانشگاه را ترک و به خارج از کشور رفتند و عده ای ديگر بازنشستگی اجباری را از ترس سرکوب و انواع آزار و اذيت ديگر پذيرفتند و بدين طريق تعداد اعضای هيئت علمی در اين دوره به نصف يعنی ۸۰۰۰ نفر رسيد. در نتيجه با اين روش، مراکز آموزش عالی از سرمايه های علمی خود که با هزينه و پول مردم تربيت شده بودند، محروم گرديدند. بعد از پاکسازی اساتيد نوبت به دانشجويان رسيد. در اين عرصه انجمن های اسلامی دانشجويی وابسته به حاکميت با دادن اطلاعات دقيق از فعالين جنبش دانشجويی توانستند هزاران دانشجوی دگر انديش را به علل سياسی و اعتقادی از دانشگاه ها اخراج، معلق، مشروط دائم يا موقت کنند. و بدين طريق در دانشگاه ها با اخراج و تصفيه غيرخودی ها، فضای کاملا آرامی برای اجرای اهداف شان فراهم گرديد. در واقع وجود گزينش و احتمال اخراج و محروميت از موقعيت های اجتماعی و شغلی در آينده، باعث شد که دانشجويان امکان اعتراض به عملکردهای نادرست و تبعيض آميز را نداشته باشند و بدين طريق چنانکه پيشتر متذکر شديم، حاصل اين دوره غيرسياسی شدن دانشجو و دانشگاه بود. بعد از انقلاب فرهنگی دروس معارف اسلامی و زبان عربی و نيز تاکيدات مکرر بر حفظ ظواهر اسلامی، به صورت اجباری در آمد. علاوه بر اين بدليل بدبينی که نسبت به هر نوع رابطه بين زن و مرد در حاکميت اسلامی وجود داشت، سعی کردند با ايجاد عدم ارتباط بين دانشجويان دختر و پسر به منظور جلوگيری از گناه، اقداماتی همچون نصب پرده در کلاس ها در ميان دانشجويان و يا نشاندن دختران در رديف های عقب در کلاس ها و غيره، روی آوردند و انجمن های اسلامی برای به اجرا درآوردن اين آيين نامه ها و قوانين، دایما دانشجويان را مورد آزار و اذيت قرار می دادند. در مرداد سال ۱۳۵۹، شورای انقلاب فرهنگی تشکيل شد تا اهداف و سياست های آموزش ايران را تعيين کند. اين شورا اوايل از بالاترين اقتدار در زمينه آموزشی در ايران برخوردار بود. برنامه آموزشی چنان تدوين شد که تمامی دانشجويان مجبور باشند دروس ويژه عربی، قرآن يا معارف اسلامی را بياموزند. نفی ارزش های غربی به ويژه در علوم انسانی و اجتماعی تقويت شد. در اين دوره تصور مسئولين شورای انقلاب فرهنگی بر اين بود که با افزايش بيشتر واحدهای علوم انسانی و اسلامی، معلومات دينی دانشجويان افزايش خواهد يافت. بدين طريق می توانند باعث افزايش ايمان دينی آنها شوند. در اين دوره نهادهای گوناگونی همچون انجمن های اسلامی، جهادهای دانشگاهی، ستاد انقلاب فرهنگی، مرکز نشر دانشگاهی، دفتر حوزه در دانشگاه، نهاد نمايندگی ولی فقيه، تشکيل شد و آنان تمام مراکز مهم مديريتی دانشگاه ها را در اختيار کامل خود گرفتند. در ادامه سعی بر اين شد که دانشجويان بازگشته به دانشگاه ها را به همسویی فکری و فرهنگی با حاکميت بکشانند و چنانچه موفق نشدند آنان را از مسائل سياسی و اجتماعی سرخورده کنند تا به موضوعی جز اتمام هر چه سريع تر تحصيل نينديشند. در طی اين دوره، تشکل های دانشجويی به شدت ايدئولوژی گرا شدند. آنها تعاريف محدودی از اسلام و قانون ارائه دادند و برای تحقق آن سعی کردند قدرت را در دست بگيرند و بدين طريق به عنوان موتور اصلی حاکميت در پيشبرد سياست های غير علمی و ارتجاعی در آمدند و بدترين چهره را از خود در ميان دانشجويان بوجود آوردند. در تاريخ جنبش دانشجويی، معمولا فعالين دانشجو از محبوب ترين و پرنفوذترين افراد دانشگاه محسوب می شدند و همه دانشجويان به آنها احترام می گذاشتند و آنان را دوست می داشتند! اما دانشجويان عضو انجمن های اسلامی (دفتر تحکيم وحدت) از چنين ويژگی ای برخوردار نبودند.
نتايج و تاثير انقلاب فرهنگی در دانشگاه و نيز بر جوانان دانشجو را می توانيم چنين جمع بندی کنيم: در اين دوره مراکز آموزش عالی 
نزدیک به سه سال تعطيل شد و هزاران دانشجو و استاد از فعاليت علمی محروم و هزاران دانشجو و استاد از محيط دانشگاه ها پاکسازی شدند. حرکت های دانشجويی در انحصار يک بخش از دانشجويان طرفدار حاکميت متمرکز گشت و بدين طريق جريانات مستقل و آزاد و قدرتمند دانشجويی به شدت سرکوب شدند. هزاران دانشجو فارغ التحصيل شدنشان به تاخير افتاد و صدها مرکز درسی و تحقيقاتي، کتابخانه و آزمايشگاه در طی اين دوره از فعاليت باز ماندند!
۶- ويژگی اصلی جنبش دانشجويی در دانشگاه
ويژگی اصلی جنبش دانشجويی نقد و روشنگری، نقد ايدئولوژی و نقد دولت است و شرط انجام اين کار، استقلال سياسی اين جنبش است. در ضمن چون جنبش دانشجويی در دانشگاه ها رشد و گسترش می يابد بالطبع شرط استقلال سياسی دانشگاه نيز مطرح می شود.

تصویر

اگر چنانچه حرکت دانشجويی يک نوع حرکت دموکراتيک باشد خود به خود کمتر تحت تاثير اين يا آن جريان خارج از دانشگاه قرار می گيرد. زيرا فعالین دانشجویی و تشکل های آنان علاوه بر خواست های عمومی سياسی، يکسری خواسته های صنفی و گروهی را نيز با خود دارند و اين در واقع هويت مستقل اين جنبش است. اين هويت به تفکرات متنوع در ميان دانشجويان، امکان و فرصت گسترش می دهد. پس بايد به تفکرات و جرياناتی که در درون خود وجود دارد بيشتر اهميت قائل شد تا به تفکرات بيرون از دانشگاه! در اين جا وقتی از رابطه جنبش دانشجويی با قدرت سياسی صحبت می کنيم منظور استقلال اين جنبش و عدم وابستگی به قدرت و دولت است و نه جدايی از جنبش های سياسی، اجتماعی و فکری. در واقع استقلال از ساخت قدرت جزئی از ماهيت جنبش دانشجوئی است. پس با اين حساب استقلال برای جنبش دانشجويی بسيار اساسی و حياتی است. اين جنبش با داشتن استقلال می تواند با نيروی خارج از دانشگاه الزاما ارتباطی در جهت تبادل نظر و کسب تجربه و مشورت، داشته باشد.
۷ - دفتر تحکيم وحدت در اين سالها
دفتر تحکيم وحدت تا قبل از سال های ۷۷-۱۳۷۶، چهره بسيار غير دموکراتيک در ميان دانشجويان برجا گذاشته بود و اين امر باعث کاهش شديد نقش و نفوذ آنها در مراکز آموزش عالی شد و آنها را به جريانی منفعل در دانشگاه های سراسر کشور تبديل کرد. اين جريان در طول آن سال ها همواره از رانت حکومتی و ديگر امکانات رايگان برای پيشبرد فعاليت های خود بهره گرفته بود. تشکل مذکور از اواخر سال ۷۵ و اوايل سال ۷۶، با ايجاد تغييراتی در دورن خود وارد فاز جديدی برای فعاليت در ميان دانشجويان و نيز در ميان ديگر اقشار مردم شد. در انتخابات رياست جمهوری سال ۷۶، اين تشکل توانست نيروی زيادی از دانشجويان، جوانان، نوجوانان و ديگر اقشار مردم را به پشتيبانی از برنامه خاتمی بکشاند. اين جريان تا اواخر سال ۷۸، شديدا به اصلاح طلبان حکومتی وابسته بود و همواره از سياست های آنها در دانشگاه و جامعه حمايت می کرد. بعد از حادثه کوی دانشگاه، تشکل مذکور به شدت مورد انتقاد دانشجويان در دانشگاه های سراسر کشور قرار گرفت. از سال ۷۹، با تغيير رهبری و سياست، اکثريت اعضا و رهبران دفتر تحکيم وحدت به استقلال هرچه بيشتر از اصلاح طلبان حکومتی و يا به عبارت ديگر به نقد حکومت روی آوردند. تحول در دفتر تحکيم از سال ۷۸ به اين طرف به نظرم جدی، همه جانبه، عميق و صادقانه بود. جريان مذکور در نبود فضای لازم و مناسب برای ديگر طيف های دگر انديش دانشجويی، به عنوان بزرگترين تشکل دانشجويی در آن زمان محسوب می شد. اما با همه تحولاتی که در اين جريان رخ داد، اما چندان مشخص نشد که به چه دلايلی دفتر تحکيم وحدت نتوانست به رفتار غير دموکراتيک خود در بعد از انقلاب در دانشگاه ها و جامعه بپردازد! هر چند که مشخص و روشن است که ميراث منفی و غيردموکراتيک گذشته دفتر تحکيم وحدت به وسيله رهبران اوليه آن برای رهبری سال ۷۹-۷۸ این تشکل به جا مانده است. در واقع برخورد انتقادی به گذشته می توانست در آن دوره تاریخی چهره دمکراتيک تری از اين جريان دانشجويی در حوزه سياسی- دانشجویی در دانشگاه ها، بوجود آورد. اما چنین فرصتی فراهم نشد. از نظر من در آن دوران مناسب بود دفتر تحکيم وحدت با انقلاب فرهنگی، اشغال سفارت امريکا، انحصار طلبی، همراهی و مشارکت علنی و رسمی در سرکوب دانشجویان و دانشگاهیان، و حذف بخشی از دانشجويان فعال سياسی دگرانديش از دانشگاه ها و ... برخورد انتقادی با گذشته خود می کرد.
انتخابات
۹ اسفند ۱۳۸۱، شکست آشکار محافظه کاران و بويژه اصلاح طلبان حکومتی و غيرحکومتی و نيز برابر با خروج دفتر تحکيم وحدت از ائتلاف جبهه دوم خرداد است. اين تشکل در طول سال ۸۱-۱۳۸۰، تغييرات اساسی در ادبيات سياسی خويش به عمل آورد. جريان دفتر تحکيم وحدت در آن سال ها توانست با طرح جبهه دموکراسی در يک حکومت جمهوری واقعی بار ديگر نظر بخش هايی از دانشجويان و ديگر اقشار مردم و نيز اپوزيسيون دمکرات و جمهوريخواه را به خود جلب کند. در واقع تغييرات در دفتر تحکيم وحدت با دقت و حساسيت زيادی در داخل و خارج از کشور دنبال می شد و نگاه مردم و اپوزيسيون و حتی حکومتيان به اين تشکل دانشجویی و يا کلا دانشجويان با امید و نگرانی همراه بود. در آن سال ها اين تشکل به اقدامات اساسی در جهت اتخاذ مواضع دموکراتيک، دست زد. به عنوان مثال نامه به کوفی عنان رئيس سازمان ملل در واقع انتقاد و برخورد به ۲۵ سال ظلم و جنايت رهبران جمهوری اسلامی ايران است. چنين مواضعی در نامه، در واقع بشکلی انتقاد به گذشته غير دموکراتيک خود اين تشکل نيز محسوب می شود.
ادامه دارد


Source URL: https://www.bepish.org/node/3478