بیش از چهار دهه است که در تقویم رسمی ایران، دو اردیبهشت به عنوان "روز انقلاب فرهنگی" ثبت شده است. چهل سال پیش در چنین روزی، حکومت ایران روند "تصفیه" دانشگاه‌ها از هزاران دانشجو و صدها استاد منتقد را برای "اسلامی کردن" آموزش عالی آغاز کرد. دانشگاه ها با این تصمیم از ۱۵ خرداد ۱۳۵۹ تا ۲۷ آذر ۱۳۶، تعطیل شدند. پرداختن به انقلاب فرهنگی یکی از موضوعات مهمی است که حکومت برآمده از انقلاب برای استقرار دیکتاتوری و تک صدا کردن جامعه مبادرت به انجام آن شد تا از این طریق در فرصت بوجود آمده تنوع و دگر اندیش بودن را به سمت خاموشی بکشاند. در زیر به این اتفاق مهم تاریخی می پردازیم.


 

۱ـ دانشگاه و دانشجويان بعد از پيروزی انقلاب
دانشگاه، بعد از انقلاب برای مدت کوتاهی به مرکز عمده فعاليت سياسی و برخورد افکار و انديشه ها تبديل شد. در فضای آزاد بوجود آمده، احزاب و سازمان های چپ، ملی و ملی مذهبی به فعاليت علنی سياسی و صنفی در محيط دانشگاه پرداختند. دانشجويان همواره به دليل موقعيت اجتماعی خود در جامعه، قادر به کار توضيحی و تاثيرگذاری بر محيط پيرامون اعم از خانواده، محل زندگی و محل کار بودند. ديد جامعه به دانشجويان بسيار مثبت و اغلب مردم، آنها را به عنوان قشر پيشرو به حساب می آوردند. در واقع دانشجويان و سازمان های دانشجویی غيرحکومتی، توان اين را داشتند که دانشگاه را به يکی از مراکز فعاليت های سياسی در جامعه تبديل کنند که در آن، رژيم تحت فشار سياسی و اجتماعی قرار گيرد! زيرا نيروی جوان در دانشگاه ها، همواره دارای گرايشات ضد سنتی، عدالت خواهانه و آرمان گرايانه است و زندگی دانشجویی چنين زمينه ای را برای ايجاد جنبش های اجتماعی عدالت خواهانه و آزادي خواهانه فراهم می سازد. از زمان رژيم گذشته و به ويژه از مقطع انقلاب، ارتباط دانشجويان با روشنفکران خارج از دانشگاه و نيز مردم در سطحی بسيار وسيع بوده و اين موضوع، باعث حساسيت شديد حکومت و رهبران تازه به قدرت رسيده بعد از انقلاب شده بود!
بعد از انقلاب، رژیم اسلامی در همه جا جز در دانشگاه در اكثریت مطلق قرارداشت. در آن زمان دانشگاه در اكثریت خود برخلاف جامعه از حكومت اسلامی و آیت الله خمینی حمایت و پیروی نمی كرد.
سازمان های سياسی همچون سازمان چريک های فدائی خلق ايران و مجاهدين خلق ايران به دليل مقاومت و مبارزه شجاعانه و فداکارانه خود عليه ديکتاتوری شاه، از نفوذ و اعتبار زيادی در بين دانشجويان و اساتيد دانشگاه ها برخوردار شدند (در بين سال های ۵۹-۱۳۵۸ تعداد دانشجويان در دانشگاه های سراسر ايران به ۱۷۴ هزار نفر و تعداد اعضای هيئت های علمی به ۱۶۸۷۷ نفر بالغ می شد)(۱). به عنوان مثال در اولين انتخابات شوراهای دانشگاه ها، تشکل های دانشجویی وابسته به چريک ها و مجاهدين، اکثريت نيروی دانشجويی را در دانشگاه ها، تشکيل دادند. در دوره مذکور، وضعيت تقريبی سازمان های دانشجويی به قرار زير بوده است: سازمان دانشجويان پيشگام بين ۳۰ تا ۳۵ درصد، دانشجويان مسلمان ۲۰ تا ۲۵ درصد و گروه های چپ ديگر چون "سازمان دانشجويان مبارز"، "دانشجويان دمکرات ايران" ۱۰ درصد و دانشجويان طرفدار حکومت که در انجمن های اسلامی متشکل بودند در حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد، در ميان دانشجويان و شوراها نفوذ و نماينده داشتند.( ۲) چنين وضعيتی باعث شده بود که تشکل های دانشجويی طرفدار آيت الله خمينی در دانشگاه ها در اقليت محض قرار گيرند. روحانيت حاکم و انجمن های اسلامی می ديدند که دانشگاه بر خلاف جامعه بيشتر در اختيار و نفوذ سازمان ها و احزاب غير اسلامی و غيرحکومتی بخصوص سازمان چريک های فدائی خلق و سازمان مجاهدين خلق و ديگر چپ ها قرار گرفته است! و اين موضوع چندان برای آنان خوشايند نبود. در آن دوره آنها به اشکال گوناگون سعی نمودند در دانشگاه با خصومت ورزی، درگيری فيزيکی و... با ديگر دانشجويان بپردازند و بدين طريق سعی کردند که دانشگاه را با بحران مواجه سازند.



 ۲ - دلايل وقوع انقلاب فرهنگی
دانشگاه و دانشگاهیان بعد از انقلاب بهمن ۵۷ تا قبل از انقلاب فرهنگی از شش موقعیت ویژه برخوردار بودند:
ـ دانشگاه بعد از انقلاب به مركزعمده فعالیت و برخورد افكار و اندیشه ها تبدیل شده بود؛
ـ دانشگاه در میان خود از یك تنوع و پلورالیسم وسیع برخوردار بود؛
ـ دید جامعه نسبت به دانشجویان مثبت بود و مردم آنها را به عنوان قشر پیشرو در جامعه محسوب می كردند. همین امر می توانست دانشگاه را به عنوان یكی از مراكز فعالیت های سیاسی در جامعه تثبیت كند و از این طریق رژیم اسلامی ایران تحت فشار سیاسی و اجتماعی قرار گیرد؛
ـ ارتباط دانشگاه با روشنفكران بیرون دانشگاه و دیگر جنبش های اجتماعی در سطحی مناسب و وسیع بود و این خوشایند حكومت اسلامی ایران نبود؛
ـ در اولین انتخابات شوراهای دانشجویان در دانشگاه های ایران، نمایندگان سازمان دانشجویان پیشگام طرفدار سازمان چریك های فدایی خلق ایران و نیز سازمان دانشجویان مسلمان طرفدار سازمان مجاهدین خلق ایران، اكثریت نمایندگان آن شوراها را بدست آوردند و بدین طریق انجمن های اسلامی طرفدار حكومت اسلامی در این شوراها و نیز در دانشگاه ها در اقلیت محض قرار گرفتند(۳)؛
ـ چپ در دانشگاه حضور قوی داشت و بر خلاف جامعه، حرف اول را در دانشگاه های ایران می زد. وضعیت فوق خوشایند رهبران حكومت اسلامی نبود. این واقعیت ها رژیم را واداشت كه در دانشگاه ها با كمك انجمن های اسلامی در سطحی وسیع بر توطئه ها و ترفندهای خود بیافزاید و با همه توان تلاش كند كه این روند را دردانشگاه های كشور كه با وضعیت جامعه آن زمان هماهنگی نداشت، متوقف كند و با توسل به خشونت، دروغ و انواع جوسازی ها و تبلیغات ناروای دیگر، جلوی افشاگری و روشنگری دانشجویان و تشكل های دانشجوئی دگراندیش را بگیرد. اما حكومت برای انجام انقلاب فرهنگی به زمینه چینی و آماده كردن شرایط نیاز داشت.
۳ - اقدامان حکومت برای خاموش کردن دانشگاه
بعد از انقلاب چنان که پيشتر متذکر شديم تنها اقليتی فعال از دانشجویان به دفاع و حمايت از حکومت اسلامی آيت الله خمينی پرداخت و بخش اکثريت دانشجویان بیشتر به مخالفت با حکومت اسلامی گرايش داشت. اساتيد و کارکنان دانشگاه ها به همراه دانشجويان دلبستگی زيادی به جريانات سياسی چپ و لائيک غيرحکومتی، نشان می دادند و دانشگاه فعاليت زيادی را جهت روشنگری و نيز افشای سياست های ارتجاعی حکومت وقت، انجام می داد. و حکومت از اين بابت از دانشجويان و دانشگاهيان به شدت ناراضی بود. سياست حکومت اسلامی ايران در اين دوره اين بود که از سویی نقش دانشگاه و بويژه جنبش دانشجویی را در به پيروزی رساندن انقلاب منکر شود. در سطح جامعه نيز تبليغات عليه نظام آموزشی ايران از طرف روحانيت حاکم و ديگر جريانات مذهبی نزديک به حاکميت عليه دانشگاه و دانشگاهيان افزايش زيادی يافت. آيت الله خمينی و طرفدارانش به اشکال گوناگون از نفوذ فرهنگی غرب در جامعه و بخصوص در نهادهای آموزشی ايران صحبت می کردند و اين فکر را تبليغ می کردند که موضوعات مورد تدريس در اين مراکز آموزشی فاقد مبانی اساسی است و نيز می گفتند که روش، روند و اصول اين مراکز، از بنيان ضد اسلامی است و بايد مراکز آموزش عالی و متوسطه را با تغييرات اساسی به سمت اسلامی شدن هدايت کرد. اما حضور قوی دانشجويان طرفدار اپوزيسيون در دانشگاه های کشور، باعث عدم پيشبرد سياست های انجمن های اسلامی و حکومت اسلامی شد. آنها به هر ترتيبی می خواستند جلوی فعاليت دانشجويان مترقی و دگرانديش را بگيرند. برای پیشبرد این سیاست، حكومت در شش عرصه نیروهای خود را در دانشگاه ها و نیز در جامعه متمركز كرد:
یک ـ دامن زدن به درگیری های فیزیكی، خصومت ورزی و تفرقه در درون جریانات دانشجوی و دانشگاهی با استفاده از انجمن های اسلامی؛
دو ـ ایجاد مانع در فعالیت های تشكل های دگر اندیش دانشجوئی؛
سه ـ تبلیغ اینكه نظام آموزشی ایران غیر اسلامی و غربی است و باید چنین نظامی از بنیاد دگرگون شود؛
چهار ـ حكومت با كمك تشكل های اسلامی و سراسری چون دفترتحكیم وحدت، دائما" این نظر را تبلیغ می كرد كه دانشجویان دگر اندیش در دانشگاه ها مسلح هستند و آنجا را به مركز مبارزه مسلحانه علیه حكومت تبدیل كرده اند؛
پنج ـ حكومت در تبلیغات خود سعی بر این داشت كه نقش دانشجو و دانشگاهیان را در پیروزی رساندن انقلاب منكر شود؛
شش ـ حكومت با توجه به موارد فوق در جامعه و دانشگاه چنین القا می كرد كه دانشگاه فاقد امنیت است.

همه موارد فوق نشانگر این واقعیت است كه حكومت برای همراه كردن دانشگاه با خود تصمیم گرفت كه به هر ترتیبی كه امكانپذیر است جلوی فعالیت روشنگرانه دانشجویان مترقی و دگراندیش را بگیرد و با كمك انجمن های اسلامی طرفدار حكومت، آن دانشجویان مبارز را با انقلاب فرهنگی از صحنه دانشگاه های ایران پاكسازی كنند. در واقع اهداف انجمن های اسلامی دانشجوئی (دفتر تحكیم وحدت) از انجام انقلاب فرهنگی در مراكز عالی ایران را می توان چنین جمع بندی كرد:
الف ـ اسلامی کردن تمام مراکز آموزشی و بويژه دانشگاه ‌ها؛
ب ـ تقویت نفوذ روحانیت طرفدارآیت الله خمینی در مراكز آموزش متوسطه و عالی؛
پ ـ هماهنگ كردن دانشگاه با حكومت اسلامی ایران؛
ت ـ حذف نیروهای دگراندیش دانشجویی و دانشگاهی از صحنه فعالیت های سیاسی، صنفی، اجتماعی، فرهنگی و نیز از محیط دانشگاه؛
ث ـ تبدیل انجمن های اسلامی به تنها نهاد دانشجویی در دانشگاه ها؛
ج- ایجاد شرایط مناسب برای حضور ارگان های غیر دانشجویی، غیردانشگاهی و انتصابی در درون دانشگاه ها.

ادامه دارد


Source URL: https://www.bepish.org/node/3468