از نادر قاضیپور تا هادی حجازیفر؛ موارد استفادهی یک برند تبلیغاتی

پس از اقبال عمومی به دو لیست امید برای مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان در تهران، در دور اول انتخابات مجلس دهم، محمدرضا عارف که به عنوان سر لیست اصلاحطلبان برای تهران معرفی و انتخاب شده بود، در یک سخنرانی تبلیغاتی به مناسبت دور دوم انتخابات، تاکتیک انتخاباتی اصلاحطلبان در دور دوم را «تهرانیزه» کردن انتخابات در سایر شهرهای کشور معرفی کرده بود.
این سخنرانی به وضوح نشان میداد، عارف و احتمالاً لجنهی سیاسی اصلاحطلبان، با تحلیل نتایج انتخابات به این نتیجهی مشخص رسیدهاند که سپهر سیاسی تهران و سازوکار انتخاباتی در پایتخت، به طرز چشمگیری متفاوت از سایر نقاط کشور است.
به طور مشخص در شهرهای با اهمیت «ترکنشین» شمال غرب کشور، نتیجهی انتخابات هیچ شباهتی به نتیجهی انتخابات در تهران نداشت. تکرار کردنهای محمد خاتمی و تلاش نیروهای اصلاحطلبان برای رای آوردن لیست امید در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، تاثیر معناداری بر نتیجهی انتخابات در «تبریز، اردبیل، ارومیه و زنجان» نداشت. در تبریز احمد علیرضابیگی، استاندار دوران احمدینژاد در آذربایجان شرقی، با رای نسبتاً بالایی به مجلس راه پیدا کرده بود. این امر به ویژه در دورانی که در تحلیل نیروهای نزدیک به اصلاحطلبان، به عنوان دوران پسااحمدینژاد و حذف نشانههای سیاسی دولت احمدینژاد شناخته میشد، عجیب به نظر میرسید. در ارومیه، نادر قاضیپور، نیروی اصولگرایی که مدتها سوژهی طنز و تحقیر بود، به عنوان نفر اول وارد مجلس شده بود. در زنجان وضعیت حتی پیچیدهتر بود. هیچکدام از کاندیداهای لیستهای اصلاحطلبان و اصولگرایان در زنجان نتوانستند رای لازم برای ورود به مجلس را کسب کنند.
تمام این آمار، نمایش دهندهی یک «دیگریِ سیاسی» در تمام کشور، و در این مقالهی مشخص، مناطق ترکنشین شمال غرب کشور، بود که نظم مسلط سازماندهی شده توسط ابرگفتمانهای جمهوری اسلامی را به رسمیت نمیشناخت. تاکتیک نیروهای سیاسی رسمی مربوط به جمهوری اسلامی، چنانکه از سخنرانی محمدرضا عارف برمیآید، برنتافتن این دیگری و تلاش برای هضم آن بود. این البته یک برخورد جدید سیاسی نیست. تمام عمر جمهوری اسلامی، مملو از نشانههای حذف یا هضم «دیگری» است.
اما برای یک نیروی سیاسی مستقل، این آمار حداقل میتواند نشانهی تاثیر مستقیم و جدی «مسئلهی ملی» در سپهر سیاسی «حواشی ایران» باشد. حواشی ایران، یعنی هر جایی غیر از مرکز، که به دلیل تفاوتهای زبانی، فرهنگی و مذهبی، حامل شکلی از «ستم ملی» یا حداقل «مسالهی ملی» هستند. اما به دلیل بافتارهای سیاسی، اجتماعی و تاریخی مختلف در هر کدام از این حواشی، ما نه با یک ستم ملی یا مسالهی ملی مشترک در تمام مناطق غیرمرکز، که با مدلهای مختلفی از این مساله در مناطق مختلف روبرو هستیم. به طور مثال در کردستان، به دلیل تداوم حضور سنتی احزاب با سابقه، وجود همزمان تفاوت زبانی و مذهبی با مرکز یا در واقع زبان و مذهب سازندهی ایدئولوژی جمهوری اسلامی، و همچنین وجود مسالهی کردی مشابه در کشورهای همسایه، مسالهی ملی، یک امر سیاسی با ماهیت متعرض است که در مقاطع مختلف میتواند خود را به عنوان سوژهی مطلق سیاسی در مناطق کردنشین مطرح کند. سوژهی سیاسی مطلق، به این معنی که نفس مسالهی کردی، میتواند سوژه و انگیزهی تلاش برای تحول سیاسی باشد. مسالهی کردی کمابیش سه عنصر اصلی هژمونی سیاسی یعنی قدرت، نهاد و ایده را با خود دارد و با عزیمت از این سه عنصر در سپهر سیاسی فعلی توانسته است با وجود اختلافات در میان احزاب کردی، چه در بُعد میدانی و مادی و چه در بعد رسانهای، به عنوان یک عملگر قدرتمند خود را نشان دهد.
توضیح مختصر مدل کردستان از این جهت اهمیت داشت که در ادامهی مقاله، برای روشن کردن وضعیت مسالهی ملی ترکی در ایران، به آن نیاز خواهیم داشت. به نتایج انتخابات مجلس دهم باز میگردیم.
شاید این تصویر به تنهایی بتواند دلیل رای آوردن احمد علیرضابیگی، استاندار دوران احمدینژاد در تبریز را توضیح بدهد. استانداری که در بازیهای تیم فوتبال تراکتورسازی، که به عنوان محل آژیتاسیون هویتطلبان ترک شناخته میشود، به عنوان یک تماشاگر عادی حاضر میشد، و در کنار آن از موقعیت سیاسی و قدرت خود برای رفع مشکلات این تیم فوتبال استفاده میکرد.
در مورد نادر قاضیپور، نمایندهی معروف ارومیه، این امتیاز بسیار جدیتر است. قاضیپور، مانند بخش عمدهی شهروندان ترک، وقتی فارسی حرف میزند، لهجهی غلیظ ترکی دارد. نمادهای «مسالهی ملی آذربایجان» را به دقت میشناسد و تا کرج و حتی تا قم را آذربایجان میداند. از طرفی در استان دو زبانهی آذربایجان غربی، که علاوه بر تضاد زبانی با مرکز، تضاد میان ناسیونالیسم ترکی و ناسیونالیسم کردی وجود دارد، بر طبل تصادم و تفرقه با شدت میکوبد. همین المانها سبب میشود در دوران انتخابات مجلس، حتی نیروهای ناسیونالیست ترکِ مخالف جمهوری اسلامی به حمایت تمام قد از قاضیپور بپردازند و او را در قالب یک نماد سیاسی معرفی کنند.
علت چنین کنشهایی را میتوان در ماهیت فعلی حرکت ملی آذربایجان جستجو کرد. در آذربایجان، هر چند احزاب اپوزیسیون حضور دارند، اما بر خلاف کردستان، این احزاب نفوذ سیاسی گسترده ندارند. یک دلیل این امر میتواند، تاکید فعالان ترک بر تقدم فعالیت فرهنگی بر فعالیت سیاسی باشد. اگر از دوران بالندگی فرقهی دموکرات آذربایجان و همچنین شاخهی آذربایجان چریکهای فدایی خلق که مسالهی ملی را در قالبی بزرگتر و تحت عنوان «برابر حقوقی» میدیدند و مبارزه برای مطالبات ملی و قومی را بخشی از مبارزهای بزرگتر با تمام مصادیق استبداد میپنداشتند، صرف نظر کنیم، با شق جدیدی از ناسیونالیسم ترکی مواجه خواهیم شد، که ارجاع هویتی خود را نه در پیشهوری و علیرضا نابدل، که در جواد هیئت مییابد. یک پزشک حاذق که از قضا سر و سری هم با حکومتهای پهلوی و جمهوری اسلامی داشته است و نشریهی فرهنگی «وارلیق» را مرکز عملکرد سیاسی و اجتماعی خود قرار داده است. «فعالیت فرهنگی» شامل تولید نشریات، فیلمها، فعالیت ادبی، پژوهشهای زبانشناسانه و اسطورهشناسانه، و هر عملی که بتواند در بازیابی و خودآگاهی فرهنگی ترکی موثر واقع شود. در چنین فضایی، نه احزاب، که افراد، محافل و گفتمانها هستند که میتوانند نقش هدایتگر سیاسی داشته باشند. اما این بافتار سیاسی چه چیزی به بار میآورد؟
واقعیت این است که مسالهی ملی آذربایجان، اکنون نه به عنوان یک ابرسوژهی سیاسی و امکان تغییر، که به عنوان یک برند تبلیغات سیاسی عمل میکند. فعالان حرکت ملی آذربایجان، همان اندازه که «نمیتوانند» آغازگر یک تجمع و اعتراض خیابانی باشند، «میتوانند» در حمایت یا عدم حمایت مردم از یک کاندیدای انتخاباتی یا حتی یک شعار سیاسی موثر باشند.
این امکان تبلیغاتی تنها در عرصهی سیاسی نیست. هادی حجازیفر که پیشتر به عنوان بازیگر ثابت پروژههای امنیتی و پلیسی شناخته میشد، با یک دفاع از زبان ترکی در سینمای ایران، توانست از این برند فرهنگی-سیاسی استفاده کند و فیلم مطلوب خود را برای مخاطب ترک تبلیغ کند. بنابراین عجیب نخواهد بود اگر اکران فیلم «آتابای» در مناطق ترکنشین ایران رکورد بشکند و مهمتر اینکه جمهوری اسلامی هم مشکلی با این رکوردشکنی نداشته باشد. در عرصهی نمادین، همه چیز در سطح نمادها باقی میماند و فراتر نمیرود.
اما همین روند در طولانی مدت، یک هویت سراسر متفاوت از هویت تبلیغ شده توسط حکومت خواهد ساخت که میتواند تلاش ملتساز جمهوری اسلامی را با اختلال و چالش مواجه کند. هادی حجازیفر و نادر قاضیپور، سوار موجی شدهاند که خود نقشی در ایجاد آن نداشتهاند. بنابراین عجیب نخواهد بود اگر روزی این موج، سوارانش را ببلعد.
آذربایجان و مسالهی ملیاش، تجربیات جدی و عملی تاریخی در درون خود دارد. مدل فرقهی دموکرات آذربایجان، با تمام نقدهایی که میتوان پس از هفتاد سال به آن داشت، یک نقطهی عطف و توضیح تاریخی این امر است که مطالبهی برابرحقوقی، و مبارزه با ستم مضاعف، لاجرم باید با ریشههای مولد مسالهی ملی بستیزد و مسالهی ملی را به عنوان یک مصداق استبداد مورد توجه قرار دهد. هر آلترناتیوی که، مسالهی ملی را از سایر مصادیق استبداد، ظلم و دیگریستیزی تجرید کند، در نهایت خود به نیروی دیگریستیزی بدل خواهد شد که همانند نیروی مقابل خود سیاست میورزد و عمل میکند.