فوجی کبوتر سفید با بالهای سوخته
بال زدند و...
در آسمانِ سیاهِ غمزده
با انبوهِ آتش و خاکستر
فرو نشستند

در زمینی که هماره ،
به ماتم عزیزانش می نشیند .

زخمی تازه ،
در کنار زخمهای بیشمارم
سر باز می کند ،

نمک می پاشد
آنکه می گوید،
زخمهایم کهنه می شوند و ...
التیام می یابند.

با دستان خسته و فرو مانده
بال می زنم،
در شبِ غمین میهنم
که اندوهش رهایم
نمی کند.

ترانه های دست هایت را بخوان
و باز بخوان ،
شاید دوباره قلبم باز شود، -
در مشت های گره کرده ،

رحمان

 


Source URL: https://www.bepish.org/node/2986