فقر: علل و چاره های آن بخش ششم
3. علل فقر
3.3 بی ثباتی سیاسی، جنگ و جنگ داخلی
غالب کشورهایی که از منابع طبیعی غنی اند، ممکن است به انگیزۀ "غارت این منابع" مستعد جنگهای داخلی باشند. تحقیقات چندی دریافتند که در کشورهایی که هم به صادرات کالاهای اولیه وابسته اند و هم جمعیت مهاجر بزرگی دارند، خطر مناقشات داخلی به طور قابل توجهی افزایش مییابد. این پدیده ای گسترده و شناخته شده در آفریقا بوده است.
اگرچه سودان به طور رسمی در سال 2011 به سودان و جمهوری سودان جنوبی تقسیم شد، درگیری اخیر بین این دو کشور عمدتاً به دلیل اختلافات مداوم بر سر نحوه تقسیم درآمدهای سودآور نفت رخ داد. این درحالی بود که زمانی تصور میشد نفت عامل پیوند میان دو بخش، و مانعی برای درگیری است، زیرا میادین نفتی در جنوب و پالایشگاه ها در شمال قرار داشتند. اما امروز، همان نفت دلیل تنش بین این سرزمین تکه تکه شده است. از قضا در طول جنگهای داخلی، مقادیر زیادی منابع صرف تسلیحات میشود که میتواند به طور معقولی برای کاهش فقر به کار آید. ظاهراً هم جنگهای داخلی و هم فقر به شیوهای غیرقابل تفکیکی با یکدیگر همراهی دارند.
البدوی (Elbadawi) بر این نظر است که جنگهای داخلی به دلیل ماهیت مخرب خود، عمدتاً به دلیل تخریب سرمایه، جابجایی مردم و افزایش ناامنی به فقر میانجامد. جنگهای داخلی میتوانند فعالیتهای سرمایه بر مانند ایجاد زیرساختها، تولید محصولات صنعتی یا خدمات مالی را مختل کنند؛ میتوانند هزینه ها و منابع ملی را از خدمات اقتصادی به عملیات جنگی منحرف کنند و میتوانند سمتهای سرمایه گذاری را از سرمایه گذاری داخلی به فرار سرمایه تغییر دهند.
جنگ داخلی و نسل کشی که در دورۀ 1990 تا 2000 در رواندا رخ داد، نیز تأثیرات اقتصادی عمیقی بر استانهای این کشور داشت. جنگ به آنجا منجر شد که بیش از 60 درصد از 8 میلیون نفر جمعیت کشور به زیر خط فقر سقوط کنند. یک گروه بینالمللی از کارشناسان حقوق بشر در گزارش مبسوطی، اختلال در تولید کشاورزی و در زندگی روستاییان شمالی کشور را مستند کرد. قبل از جنگ این استانهای شمالی، نسبت به سایر مناطق رواندا، تولید مازاد محصولات کشاورزی بودند و سیب زمینی مورد نیاز بقیه کشور را تأمین میکردند.
جوستینو (Justino) و ورویمپ (Verwimp) نشان دادند که این استانهای قبلاً ثروتمندتر، پس از خاتمۀ جنگ داخلی رشد اقتصادی کمتر و حتی منفی را نسبت به استانهای فقیرتر غربی و جنوبی تجربه کرده اند. آنها همچنین دریافتند که خانوارهایی که خانه شان ویران شده یا زمین خود را از دست داده بودند، با خطر بیشتری برای افتادن در دام فقر روبرو شده بودند.
3.4 ویژگیهای طبیعی و جغرافیایی
بسیاری از کشورها به دلیل ویژگیهای جغرافیایی شان، که آنها را مستعد رشد اقتصادی ضعیف میکند، "ذاتاً" فقیر اند. مثلاً اکثریت مردم آفریقا در داخل کشور دور از سواحل دریایی یا رودخانه های قابل کشتیرانی زندگی میکنند تا در سایر مناطق، و بنابراین با هزینه های حمل و نقل بالاتری برای صادرات روبرو اند. علاوه بر این بخش زیادی از جمعیت در کشورهایی زندگی میکنند که محصور در خشکی اند. این مشکلات جغرافیائی مربوط به مسافت طبعاً با موانع سیاسی تشدید هم میشوند.
کشورهای محصور در خشکی عمدتاً از همه طرف با مرزهای ملی احاطه شده اند. این ممکن است یک مانع قابل ملاحظه برای تجارت باشد، حتی اگر این کشورها روابط خوبی با همسایگان خود داشته باشند. البته نباید از نظر دور داشت که کشورهای آفریقایی نسبت به سایر کشورهای فقیر جهان تنوع قومی بیشتری دارند، و این ممکن است توسعۀ یک اقتصاد به هم پیوسته را دشوارتر کند. معمولاً نمودارهای رشد نشان میدهند که محصور بودن در خشکی نرخ رشد سالانه یک کشور را حدود نیم درصد کاهش میدهد.
علاوه بر این، بخش زیادی از قاره آفریقا استوایی است و رشد کند اقتصادی این قاره به دلیل "نفرین مناطق استوایی" است. قابل توجه است که آب و هوای نامساعد آفریقا سبب سلامت ضعیف میشود. امید به زندگی در این قاره در تاریخ پایین بوده است. مرگ و میر بالای نوزادان، علیرغم جمعیت با باروری بالا، موجب ثبات نسبی جمعیت در این قاره می شود. این ثبات جمعیتی تا حدی به دلیل بیماریهای استوایی مانند مالاریا نیز هست.
آب و هوای نامساعد همچنین منجر به شسته شدن خاک و بارندگی غیرقابل اطمینان میشود. در آفریقا سالانه پنج تا 12 میلیون هکتار زمین به دلیل تخریب شدید از بین میرود و تخریب خاک 65 درصد از زمینهای زراعی آفریقا و 40 درصد از زمینهای زراعی آسیا را تحت تأثیر قرار میدهد. بخش زیادی از قاره آفریقا نیمهخشک است و بارندگیها در آن تابع چرخههای طولانی و وقفه های غیرقابل پیشبینی اند. خاکها به طور نامتناسبی از یک نوع سنگ بسیار قدیمی حاصل میشوند که دارای مواد مغذی کمی است و به طور قابل توجهی بین نقاط مختلف متفاوت است. از دهه 1960، مناطق نیمه خشک آفریقا در مرحله کاهش بارندگی قرار گرفتهاند. تخمینی از پیامدهای این کاهش برای تولید کشاورزی وجود ندارد. پیامدها ممکن است قابل توجه باشند، زیرا تولید کشاورزی حدود یک چهارم از تولید ناخالص داخلی در این منطقه را تشکیل میدهد. با توجه به فقدان آبیاری، غیرقابل پیشبینی بودن بارندگی به معنای خطرات بالا در کشاورزی است. این وضع شرایط خصمانهای را ایجاد کرده است که فعالیتهای کشاورزی را محدود میکند.
نمونۀ قابل توجه کشوری مانند اتیوپی است که از قحطی در اثر خشکسالی مداوم در طول سال رنج میبرد. طبق برنامه غذایی جهانی، در این کشور حداقل 14 میلیون نفر در معرض خطر قرار دارند، زیرا خشکسالی تولید محصولات غذائی را در آن به شدت کاهش داده است. نمونه ای دیگر: حدود یک سوم بنگلادش در طول فصل موسمی هر سال دچار سیل میشود که به طور جدی فعالیتهای کشاورزی را مختل میکند. این کشور همچنین از بلایای طبیعی مانند خشکسالی و طوفان رنج میبرد که باعث خسارات مالی و جانی بسیار میشوند. این کشورها، با توجه به موقعیتهای جغرافیایی نامساعد شان، در واقع در مسیر نامساعدی برای فرار از تنگنای فقر قرار دارند.