چرا نام رضاشاه از پستوی تاریخ سر برون کرد؟

"دریغا سرزمین نگونبختی که از به یادآوردن خود نیز بیمناک است. آنجا که آه و نالهها و فریادهای آسمان شکن را گوش شنوایی نیست، آنجا که اندوه جانکاه چیزی است همه یاب، و عمر نیکمردان، کوتاهتر از عمر گلی ست که به کلاه میزنند."
(شکسپیر، نمایشنامه مکبث)
نزدیک به 40 سال از سرنگونی سلطنت پهلوی و از روزهایی که مجسمههای رضاشاه بنیانگذار این نظام در تهران و دیگر شهرهای ایران جای کن شد و همهی خیابانها و میدانهایی که به نام او بود تغییر نام یافت، میگذرد. در این 4 دهه گستردهترین تبلیغات از سوی حکومت اسلامی علیه او و دوران سلطنت استبدادیاش از سوی نهادهای جمهوری اسلامی صورت پذیرفت و آن بخش از کارهای او که گمان میرفت وجه مثبتی داشته است با سکوت آگاهانه حکومت جدید و یا با وارونهسازی همراه شد.
بیتردید به فکر کسی نمیرسید که ممکن باشد زمانی نام و یاد او در سراسر کشور و در شعارهای اعتراضی مردم بهجانآمده در تظاهرات شهرهای گوناگون علیه حکومت اسلامی با گستردگی و ستایش مطرح گردد. اگرچه اهل سیاست در ایران همواره با پدیدههای ریزودرشت پیشبینینشده روبرو میشوند اما شماری از آنها شگفتی بیشتری با خود همراه دارند. در دورهی انقلاب سال 57 هم با پدیدههایی اینچنین روبرو بودیم. ازجمله از رهبر شدن آیتالله خمینی در یکفاصله زمانی کوتاه، ادعای دیدن عکس او در کرهی ماه از سوی میلیونها ایرانی و لقب امام برای مرجعی که کمترین طرفدار را در میان مرجعهای تقلید شیعه داشت، میتوان نام برد
بحران ژرفی که کشور ایران را در ماههای گذشته درنوردیده و اعتراضها و اعتصابها و تظاهرات گسترده قشرهای گوناگون اجتماعی که قیام و خیزش دیماه در 90 شهر، مهمترین آنهاست را سبب شده، خواستهها و شعارهای پرشماری با خود به همراه داشته است. بخشی از این شعارها را من در یکی از نوشتههای پیشینم دستهبندی کردم. شعار رضاشاه روحت شاد یکی از این شعارهاست که به تکرار درحرکتهای اعتراضی تودههای مردم به گوش رسیده است. بر وفق دادهها، این شعار برای نخستین بار از سوی مردم معترض مشهد و در برابر مسجد گوهرشاد یعنی همانجایی که رضاشاه به نیروهای نظامی دستور داده بود به مردم معترض و ملایان مشهد حمله کنند، سر داده شد و با شتاب به شعاری فراگیر در شهرهای گوناگون بدل گشت. این رویداد خود یک شوخی تاریخی است که در مکانی که همواره از سوی حکومت اسلامی بهعنوان یکی از جایگاههایی که نشانهی جنایتپیشگی رضاشاه تبلیغشده است چنین پدیدهای روی میدهد. پدیده دیگری که در همین زمینه جلب نظر کرد، تظاهرات هزاران نفر در برابر آرامگاه ویرانشده رضاشاه در شهر ری پس از پیدا شدن ظاهراً تصادفی جسد مومیاییشده او بود. رویدادی که بهصورت یک خبر جنجالی روزها نقل محافل و روزنامهها و فضای مجازی بود. آرامگاه فردی که با سردستگی خلخالی و با سروصدا و جنجال بسیار در نخستین ماههای بر سرکار آمدن رژیم اسلامی با خاک یکسان شده بود، پس از چهار دهه شاهد تظاهرات سپاسمندانهای میشود که روحت شاد را با خود به همراه دارد.
تاکنون دربارهی این شعار تحلیلهای گونه گونی مطرحشده و این نشانگر آن است که سردادن این شعار از سوی بخشی از تظاهرکنندگان، دور از انتظار اهل سیاست و تحلیل گران مسائل ایران بوده است. شاید شعار رضاشاه روحت شاد در کنار مرگ بر خامنهای و مرگ بر دیکتاتور و آقا خدایی میکند، ملت گدایی میکند ازجمله مهمترین شعارهای سیاسی طرحشده از سوی دهها هزار ایرانی معترض در چند ماه گذشته در ایران بوده است. جالب آن است که در هیچیک از شهرها و تظاهرات اعتراضی شعاری به نام و به سود محمدرضا شاه که ازنظر زمانی به جمهوری اسلامی نزدیکتر است و این نظام جانشین بلا واسطهی اوست به گوش نرسیده است و شعار به سود نظام سلطنتی هم جز در موردهای بسیار استثنایی بکار نرفته است. افرادی چون حسین راغفر در راستای دفاع از نظام ولایتفقیه و استبداد دینی با انتقاد از مردم معترض و توهین به آنها، بسامد این شعارها را یکسان میگیرند، و سلطنتطلبان آن را نشانگر خواست مردم بر بازگشت نهاد سلطنت میانگارند اما واقعیتها نشانگر کاربرد تقریباً هر دو شعار یادشده در قیاس با شعار رضاشاه روحت شاد است. آیا در روند رویدادهای آینده و گسترش احتمالی دامنهی اعتراضها و مبارزات مردمی، در شعارها دگرگونیهایی پدید میآید یا نه، باید در انتظار آینده ماند. در آغاز انقلاب در سال 57 بهطور عمده شعار مرگ بر شاه بگوش میرسید و شعار سرنگونی حکومت سلطنتی اندک بود. روند شتابان انقلاب اما به دگرگونی شعارها و سرنگونی نظام سلطنتی که یکی از کهنترین نظامهای سیاسی جهان بود منجر شد.
ذهن اسطوره پرور ایرانی با استفاده از دوگانههای خیر و شر و سیاه و سپید و روشن و تاریک و . . . بهویژه در بنبستها و بحرانها بیشازپیش فعال میشود و به طرح شعارها و راهکارهایی که عنصر نیرومند خیال در آن نقشی اساسی ایفا میکند، میپردازد. خرد به اسطوره بدل میشود و آدمی با فراخوانش گذشته و گمشدن اکنون در آن، از زمانهی سخت و دشوار ناامیدکنندهی کنون، به گذشتهی مه آلوده و خیالی خوب و زیبای سپریشده که عنصرهای ناخوشایند و زشت پدیدهها در آن حذفشدهاند، گام مینهد و برساختی نو از گذشته طرح میکند. هومر داستانسرای بزرگ یونان باستان در کتاب اودیسه شاید برای نخستین بار این وجه از نگرش اسطورهای را در برخورد اودیسه آن قهرمان پیروزمند جنگ، با پارهای از رویدادها نشان داد. انقلاب سال 57 ایران هم از این نگاه اسطوره ساز بیبهره نبود، آنگونه که آیتالله خمینی دریک فاصلهی زمانی بسیار کوتاه چندماهه در شعارهای فراگیر و سرتاسری مردم، نایب امام دوازدهم شیعیان و مظهر عدل و دادگری و شاه نجف و امام امت و نجاتبخش بزرگ، میشود،
نایب امام ما کیه؟ خمینیه، خمینیه
مظهرعدل ما کیه؟ خمینیه، خمینیه
زندهباد شاه، کدوم شاه، شاه نجف خمینی
بازرگان، بازرگان، منتخب امامی.
شعار، خدا، شاه میهن که از شعارهای موردعلاقه سلطنت پهلوی بود از سوی ملاها و مردم معترض با شعار خدا، قرآن، خمینی جایگزین میشود و هزاران انسانی که باور داشتند عکس خمینی را در کرهی ماه دیدهاند شعار میدادند
به کوری چشم شاه، عکس آقا تو ماهه.
باید اندیشید که در ذهن این آدمیان، آنکه عکسش در کره ماه نقش میبندد در این کرهی خاکی چه نقش شگفت و بهینه و دوران سازی میتواند بازی کند.
افزون بر این، بیتردید عوامل بیرونی و دستهای آشکار و پنهان قدرتهای جهانی هم بهنوبه خود با شناخت از ویژگیهای اینچنینی ایرانیان نقشی البته جانبی درروند رویدادها بازی میکنند. دستهایی که به یک مرجع منزوی و تبعیدی، در مهمترین پایتخت اروپایی امکان سکونت و تبلیغ و آوازهگری میدهند و همهی رسانههای گروهی بهنوعی تبلیغگر سیاستهای او و پاریس و نوفللوشاتو مرکز ستاد فرماندهی انقلاب اسلامیاش میشوند.
با تغییر نظام سلطنتی و بر سرکار آمدن آیتالله خمینی و یارانش، در تبلیغات و شعارها، خمینی به رهبر شیعیان جهان و رهبر مسلمانان جهان -باآنکه شیعه دوازده امامی تنها ده درصد از مسلمانان را تشکیل میدهد و بسیاری از اهل سنت شیعه را فرقهای غیر اسلامی و کافر میدانند- و رهبر مستضعفان جهان ارتقا مییابد. ولایتفقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی شکل قانونی به خود میگیرد و خمینی جانشین پیامبر اسلام شمرده میشود. در ذهنهای اسطوره ساز کیخسروی فرهمند دادگر دیگری و این بار با عبا و عمامه سر برآورده است تا همراه با یارانش، ایران را در عدل و داد و آبادانی و رفاه و آزادی و شادی و خوشبختی غرقه سازد. واقعیتهای زندگی در 4 دههی دوره حکومت اسلامی نشان داد که زهی خیال باطل و آرزوهای بربادرفته.
با پا گرفتن جمهوری اسلامی، حکومتگران جدید برای زدودن همهی عنصرهای مدرنی که از اواخر دورهی قاجار و انقلاب مشروطه و در دورهی حکومت پهلویها در ایران شکل گرفته بود، کوشش همهسویهای زیر نام اسلامی کردن ایران و بازگشت به صدر اسلام آغازیدند. برساختههای پاناسلامیسم و وحدت امت اسلامی در نظام جدید در برابر ایران گرایی و باستانگرایی و ملیگرایی دورهی رضاشاه بهشدت تبلیغ و امت اسلامی و اسلامگرایی و شیعهگری جایگزین ملیگرایی و ایران گرایی شد. رضاشاه و گروه تکنو کرات همراهش در ادامه حرکت مدرن سازی اداری مشروطه، شالودهریزی دستگاه دادگستری و آموزشی جدید را پی گرفتند و روحانیت را از این دو عرصهی اساسی محروم کردند. مدرسه جای مکتبخانه را گرفت و دانشگاه در برابر حوزه علمیه قد علم کرد و دادگاه عرفی جانشین دادگاه شرع شد و در دادگستری به سبک اروپا وکیل و قاضی پدیدار گشت و قانون عرفی تا حدود زیادی جایگزین احکام شرع شد و ملاها کاملاً از امر قضاوت محروم شدند. اوقاف که یکی از منابع نفوذ و قدرت ملاها بود از آنان گرفته شد و زیر نظر حکومت قرار گرفت و روحانیت را از یک منبع مالی نیرومند بیبهره ساخت. فشارهای حکومت رضاشاه سبب شد آیتالله حسین قمی مرجع تقلید شیعه از ایران به عراق فراری شود. مخالفت رضاشاه با روحانیت در تاریخ ایران کمسابقه بود واو در این گستره نادرشاه افشار راهم گامها پشت سرنهاده بود. ضدیت او با روحانیت، دشمنی آنان را دربی داشت و در همهی دوران حکومت پهلوی بخشی از ملاها از او نفرت داشتند. نفرتی که آیتالله خمینی بارها بر آن تأکید ورزیده بود و در ویران کردن آرامگاهش آن را بهخوبی نشان داد.
رفع اجباری حجاب ازجمله کارهایی بود که ملاها بههیچوجه آن را برنمیتافتند، مسئلهی حجاب اجباری در جمهوری اسلامی یکی از مهمترین چالشهای این نظام با میلیونها زن ایرانی شده است که با حجاب اجباری مخالفاند و با همه توانشان و شجاعانه با آن مبارزه میکنند، حتی آمارهای حکومتی نشان میدهد که هفتاد درصد زنان ایرانی با حجاب اجباری مخالفاند و بسیاری از آنان کوشیدهاند حجاب رسمی را حتی به بهای بازجویی و دستگیری و شلاق و جریمه رعایت نکنند، آمارهای دقیق و چگونگی این کشاکش را در مقاله دیگری آوردهام. ، بیتردید رضاشاه بهعنوان کسی که حتی بهاجبار برای رفع حجاب اقدام کرد، جایگاهی مثبت و مدرن در میان انبوهی از زنان مخالف حجاب پیدا میکند. اگرچه دیگر اقدامهای حکومت رضاشاه مانند تشکیل ارتش مدرن و شهربانی و دستگاه بوروکراتیک دولتی جدید و ساختن راهآهن و جاده و کارگاههای صنعتی و ایجاد اداره ثبتاحوال و شناسنامهدار کردن مردم، مخالفت چندانی را از سوی روحانیت برنمیانگیخت اما مدرنیزاسیون آمرانه و از بالا و با مشت آهنین و پرشتاب و شیوه استبدادی اداره کشور، واکنشهای ناخشنودانه ی بسیاری از نیروهای اجتماعی و بهویژه سنتگرایان و ازجمله ملاها را در مجموع برمیانگیخت. مخالفتی که در میان قشرها سنتگرا و بهویژه روحانیت بازتولید میشد و میتوان گفت که آیتالله خمینی با طرح حکومت اسلامی در دههی 40 همهی این نیروها را بهنوعی نمایندگی میکرد، شکلی از حکومت که با وجه سکولار و غیردینی حکومتی که رضاشاه با یاری بخشی از اهل سیاست مخالف مشروعه دوران مشروطه مانند تقی زاده، فروغی، حکمت، تیمورتاش، داور، شادمان و پیرنیا شالودهریزی کرده بود، کاملاً مخالف بود. افزون بر این، شیوه استبدادی فرمانروایی رضاشاه که با سرکوب همهی نیروهای مترقی که طرفدار مشروطه و اجرای قانون اساسی و خواهان برقراری دمکراسی و عدالت در ایران بودند همراه بود، نیروهای آزادیخواه و عدالتجو را از منظری مدرن رویاروی حکومت خودکامه رضاشاه قرار میداد.
از ویژگیهای مهم جمهوری اسلامی، پاناسلامیسم و شیعهگری فرامرزی و نادیده گرفتن تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانی و نفی و توهین به آن بوده است، یورش به هویت تاریخی و فرهنگی ایران که در درازای سدهها در وجدان گروهی ایرانیان شکل پذیرفته است و تأکید بر عنصرهای اسلامی و عربی و تلاش برای جایگزین کردن آن از سوی جمهوری اسلامی و مخالفت ملاها و متحدان فدائیان اسلامی و موتلفهای آنها، حتی با دیرپاترین سنتهای ایرانی همچون جشن چهارشنبهسوری، شب یلدا، جشن مهرگان و جشن و آئین نوروزی، سببساز نگرانی میلیونها ایرانی از تضعیف و یا از دست دادن این هویت فردی و گروهی شده است. توجه به کوروش هخامنشی وستایش او از سوی بخشی از مردم و اینک تجلیل از رضاشاه در شعارها ضمن نفی کوششهای ملاها و اسلامگرایان جهانوطن- بعضاً دروغین- میتواند بهنوعی نشانگر تلاش حتی ناخودآگاه فردی و جمعی مردم برای بازسازی هویتی باشد که بهزعم آنان با یورش لجامگسیخته ملاها و مداحان و حزب موتلفه و بسیج و سپاه آسیب جدی دیده است.
حکومت خمینی و روحانیون شیعه که با وعده عدل علی، عدالت و برابری و آزادی و نور و رحمت به میلیونها نفر از مردم متوهم همراه بود و از ملاها در تاریخ معاصر ایران چهرهای رزمجو و ورجاوند و خیرخواه و مردمدوست میساخت، درگذر زمان با کاربست شریعت و دستگاه دادگستری اسلامی و حجاب اجباری و شلاق و قطع دست و سنگسار و سرکوب همهی نیروهای مخالف و دگراندیش و فساد و دزدی و رشوهخواری و اعتیاد و فحشای کمسابقه در تاریخ ایران و استبداد دینی و ولایت مطلقه و باز گذاشتن دست امامجمعهها و سپاه و بسیج در امر سیاست و اقتصاد و فرهنگ و مخالفت بافرهنگ و هنر ایرانی و مدرن، کشتی همهی توهمها و وعدهها و شعارها را به گل نشاند وبت منفور و زشتی که روحانیون و وابستگانشان در چهار دههی جمهوری اسلامی از رضاشاه ساخته بودند گویا با یک دگردیسی اساسی در ذهن بسیاری از مردم جایگزین روحانیت نجاتبخش و فرهیختهی تبلیغشده از سوی حکومت اسلامی که دروغین از آب درآمد، شد. شعارهای، درود بر خمینی بتشکن، و خمینی بتشکن خدا نگهدار تو، از شعارهای فراگیر دورهی انقلاب بود، گویا روند رویدادها و دگرگونی برداشت تودهها و قیاس گذشته باحال، سبب جابجایی جایگاه بتان شده است. نکتهای که افراد طرفدار حکومت اسلامی مانند یوسف اباذری با نعل وارونه زدنها و در دفاع از عملکرد نظام سراپا سرکوب و فساد، آن را دگرگونه ارائه میدهند. هنگامیکه همهی گروهها و سازمانها و حزبها و افراد مدرن از چپ و میانه و لیبرال و سکولار طرفدار جدایی دین از حکومت تا حد نابودی سرکوب میشوند و هیچگونه بررسی علمی و دقیق و لااقل کم طرفانه از تاریخ و گذشته در گستره ملی انجام نمیپذیرد، آنگاه رضاشاه بهعنوان مظهر حکومت سکولار و مدرن که در حکومتش دین از حکومت جدا بود و ملاها بجای تخت قدرت بر منبر مسجدها جای داشتند، البته آنهم بهدشواری، سر برمیکشد. در پارهای از تحلیل ها به نقش سپاه پاسداران در دامن زدن به شعار رضاشاه روحت شاد اشاره میشود و اینکه گویا مردم تشنهی بر سرکار آمدن یک دیکتاتور نظامی قدرتمند هستند. اینکه عدهای از نظامیان از سر نادانی چنین سودایی داشته باشند، امکانپذیر است اگرچه معقول نیست، اما دیکتاتوری و استبداد حکومت اسلامی گامها از سرکوبگری و خودکامگی حکومت پهلوی پیشتر است و اگر آرزوی مردم شعار دهنده برآمدن فردی باشد که دیگربار مانند رضاشاه افزون بر استبداد به اموال دیگران هم دست بیازد و زمینهای دیگران را بهزور غصب و کارخانهها به نام خود تأسیس کند و پول به خارج منتقل نماید باید فریاد زندهباد دولتمردان جمهوری اسلامی سر داده شود زیرا رضاشاه و هزار فامیل حکومتش با همهی دستدرازیهای مالی و فساد اداری و شیوهی استبدادی حکومتی، انگشت کوچک دولتمداران و دستاندرکاران جمهوری اسلامی نبودند.
در شماری از تحلیلها طرح گسترده شعار رضاشاه روحت شاد را تنها از تأثیرات آوازهگریهای رسانههای گروهی خارج از کشور بهویژه تلویزیون من و تو در دفاع از حکومت پهلوی و رضاشاه میدانند، اگر تنها برنامههای تلویزیونی بدون فراهم بودن و فراهم شدن هرگونه زمینهی تاریخی و فکری و سیاسی، چنین تأثیرات اساسی و دگرگونسازی داشته باشند، مردم ایران که شب و روز زیر باران آوازهگریهای رادیویی و تلویزیونی و روزنامهای و منبری و مسجدی چهار دههای جمهوری اسلامی قرار دارند، بجای شعارهای همهگیری چون آقا خدایی میکند - ملت گدایی میکند و مرگ بر خامنهای و مرگ بر دیکتاتور، باید در خیابانها سرود خامنهای امام سر دهند.
اکثریت مردم ایران در سال 1357 در مخالفت با سلطنت استبدادی و برای تحقق شعارهای آزادی و عدالت و جمهوری به میدان آمدند. گویا به زمان چندان زیادی نیاز نبود تا بسیاری از آنان دریابند که از چالهی استبداد سلطنتی به چاه استبداد واپسگرای دینی فروافتادهاند. امروز پس از گذشت نزدیک به چهار دهه، این شعارها همچنان روزآمدی خود را حفظ کردهاند. بسیاری از نیروهای آزادیخواه و میهندوست و عدالتخواه سکولار ایرانی در داخل و خارج از کشور خواهان جدایی دین از حکومت هستند و ضمن مخالفت با بازگشت دوبارهی نظام سلطنتی، برقراری مسالمتآمیز یک جمهوری ایرانی دمکراتیک سکولار را که پذیرای اصول اعلامیه حقوق بشر است، در دستور کار خود قرار دادهاند و برای رفاه و بهروزی و آسایش مردم و پیشرفت و توسعه کشور ایران و برقراری مناسبات مدرن و دمکراتیک در آن و مناسبات بینالمللی درست و صلحآمیز میرزمند برای رسیدن به این هدفها، مبارزه مسالمتآمیز و غیرمسلحانه و مخالفت با دخالت نظامی خارجی از شرط های ضروری و نجاتبخش است، زیرا مبارزه مسلحانه و دخالت نظامی خارجی خطر جنگ داخلی و تجزیه ایران را با خود به همراه دارد. بیتردید هیچ ایرانی میهندوستی نمیتواند با جنگ ویرانگر داخلی و تجزیه کشور سر موافقت داشته باشد. در راه رسیدن به هدفهای بزرگ، برداشتن گامهای هرچند کوچک مبارزاتی از ضرورتی سرنوشتساز برخوردار است. ایجاد و گسترش نهادهای مدنی مستقل در عرصههای صنفی و زیستمحیطی و فرهنگی و هنری و حقوق زنان و دانشجویان و کارگران و بازنشستگان و تقویت فعالیتهای سیاسی آشکار و پنهان، تضمینی خواهد بود برای آنکه ایران به سرنوشت شوم لیبی و سوریه دچار نشود و اگر قیاس در پهنهی سیاست مجاز باشد در ایران وضعیتی شبیه به تونس فراهم گردد یعنی فراروی و گذاری مسالمتآمیز با شرکت فعال افراد و نهادهای مدنی و گروههای سیاسی و قشرهای گوناگون اجتماعی. هیچ دگرگونی جدی و بنیادینی بدون فشار از پایین و مبارزات پیگیر، همهسویه و سرتاسری قشرها و طبقههای گوناگون اجتماعی میسر نخواهد بود.
به قول ابوسعید ابوالخیر، آن خردمند فرزانه: "همگان باید یک گام بهپیش بگذاریم".