من بی ناموسم

اگر ناموس یعنی زن باید مطیع باشد، اگر ناموس یعنی پدر و برادر و شوهر، نگهبان بدن مناند، اگر ناموس یعنی سکوت، اطاعت، و ترس از نگاه مردم
آری، من بیناموسم .
زیرا من باور دارم هیچ انسانی ملک دیگری نیست .
بدن زن، خانهی آزادی اوست، نه میدان جنگ غیرت مردانه .
و هر فرهنگی که برای حفظ «آبرو» خون میخواهد، خود بیآبروست .
ناموس؛ واژهای مقدس برای پنهان کردن خشونت
قرنهاست که کلمهی «ناموس» چون دیواری بلند میان انسان و آزادیاش کشیده شده است .
در سایهی این دیوار، زنان سوزانده شدند، دختران کشته شدند، و قاتلان با نام شرافت تبرئه شدند .
جامعه، قتل را «غیرتی» نامید تا جنایت را آبرومند جلوه دهد .
اما پشت این واژهی زیبا، حقیقتی زشت پنهان است :
ترس مرد از آزادی زن .
ناموسپرستی زبانی است که پدرسالاری با آن حرف میزند؛
میگوید «تو را دوست دارم» اما در واقع میگوید «تو مال منی .»
میگوید «از تو محافظت میکنم» اما در واقع میگوید «تو را کنترل میکنم .
غیرت؛ چهرهی لطیف خشونت
غیرت، در ظاهر مفهومی انسانی است، اما در عمل، سلاحی است برای تحمیل اطاعت .
مردی که از روی غیرت میکُشد، در حقیقت از روی ترس میکُشد —
ترس از شکستن اقتدارش، ترس از قضاوت مردم، ترس از زنی که دیگر مطیع نیست .
قتلهای ناموسی، فقط مرگ یک انسان نیست؛
مرگ اندیشهای است که هنوز باور دارد «شرافت» در مهار کردن زن معنا میشود .
بیناموسی به مثابهی شرافت نوین
اگر ناموس یعنی تداوم سلطه،
اگر ناموس یعنی زن نتواند خودش را انتخاب کند،
اگر ناموس یعنی «زن خوب» آن است که نپرسد، نخواهد، و نبیند،
پس آری،
من بیناموسم، چون نمیخواهم شریک این دروغ باشم .
بیناموس بودن در این معنا، اعتراض است؛
اعتراض به فرهنگی که از خون دختران پله میسازد برای احساس مردانگی .
من بیناموسم، چون ایمان دارم شرافت واقعی در انسانیت است، نه در کنترل .
شرافت در صداقت است، نه در قتل .
در احترام است، نه در ترس .
پایان؛ بازتعریف شرافت
ما نیازمند واژگان تازهایم .
واژههایی که خون نریزند، زنجیر نسازند، و آزادی را بیگناه بدانند .
ناموس را باید از حصار مالکیت بیرون کشید و به کرامت انسانی بازگرداند .
شاید روزی برسد که وقتی گفتند <بیناموس >»
من با افتخار لبخند بزنم و بگویم :
آری، من بیناموسم — چون آزاد و انسانم .
مسعود شب افروز
اکتبر ۲۰۲۵