توماس مونستر اعدام شد، مارتین لوتر رهبر گردید!
آرام بختیاری

Thomas Müntzer (1490-1525)

توماس مونستر(۱۵۲۵-۱۴۹۰.م)، مهمترین ایدئولوگ و رهبر اصلاحات دینی مسیحیت کاتولیک،مدیر شورشهای دهقانی، هوادار و شاگرد مارتین لوتر، در ۵ قرن پیش توسط حاکمان زمان خود در سن ۳۵ سالگی اعدام شد. وی بعد از آشنایی با لوتر در سال ۱۵۱۹ میلادی، برای مبارزه علیه پاپ و کلیسای دولتی، خان و  شاهزادگان محلی، خودرا با انبوهی از مطالب روشنگرانه؛ مخصوصا نظرات یوهان تاولر آشنا نمود. پدر توماس مونستر یک پیشه ور مرفه بود. وی در سال ۱۵۰۶ میلادی وارد دانشگاه شد و هشت سال بعد مدتی لباس روحانی به تن کرد و در سال ۱۵۲۰ با محافل انتقادی دیگر آشنا شد که خواهان مبارزه با هژمونی پاپ و کلیسای دولتی و اتوریته خوانین و امیران بر مردم و دهقانان و روستائیان بودند. مونستر و آن گروه مبارز خواهان دولتی الاهی در روی زمین بودند. در زمان اقامت وی در شهر پراگ در سال ۱۵۲۱ میلادی "چهار مانبفست" منتشر نمود که علیه: آخوند های ارتجاعی، آیات عظام تحصیل کرده، طلبه های غیرسیاسی، و محافلی بود که خدایی عوضی به مردم معرفی میکردند.

توماس مونستر میگفت ایمان حقیقی از مردم ربوده شده گرچه خلق جویای تماس مستقیم با خداست. اصلاحات دینی باید درخدمت مردم و زحمتکشان باشند. مونستر در سال ۱۵۲۲ با لوتر اختلاف پیدا کرد و تحت تعقیب پاپ و دولت وابسته خودی قرار گرفت. او به شهر دیگری مهاجرت کرد تا بتواند بعضی از آثارش را منتشر کند. در نامه ای به مدعیان اصلاحات دینی نوشت و کوشید سایر حاکمان ضد پاپ را با خود همراه سازد. وی میگفت برای حل مشکلات اجتماعی و سیاسی باید به تربیت و آموزش نسل جوان پرداخت چون سرنگونی بی اساس و بی سازمان برای حاکمیت مسیح غیرممکن است. مونستر برای اهداف مذهبی سیاسی اش گروه "اتحاد مسیحیان" را تشکیل داد و در کتاب ایمان جعلی شاعرانه، در سال ۱۵۲۴ در مرزبندی با نظرات لوتر به طرح یک الاهیات فلسفی رهایی بخش سیستماتیک پرداخت.

توماس مونستر با ۲ کتاب "اعتراض یا همکاری" و "حاکمان و عبادت" از قشر مرفه و حاکم دعوت نمود تا به جنبش اصلاحات مخالف پاپ بپردازند چون به نظر او جامعه در پایان سدههای میانه هنوز دچار فقر و ظلم و دروغ و استثمار و جهالت و خشونت و خفقان و پراکندگی و رقابت بود. او میگفت باید در برابر وحدت بی خدایان، و حاکمان این جهانی و آن جهانی، که ضد بشر هستند، ایستاد؛ چون در دولت و در کلیسا، دجال های ضد مسیح حکمرانی میکنند. مونستر در کتاب "امیران و عبادت" نخستین بار از مردم خواست که دست به مقاومت و مبارزه بزنند و جنبش اصلاحات دینی و اجتماعی را خود بدست گیرند چون تغییرات اصلاحگرایانه نه تنها در کلیسا بلکه در دولت و در سیاست نیز ضروری است. چون پیشنهادات و خواسته هایش مورد قبول امیران و حاکمان قرار نگرفت او باید دوباره در سال ۱۵۲۴ دست به مهاجرت میزد و فرار می نمود گرچه به نقش دهقانان برای مبارزات دینی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی پی برده بود.

  مونستر در ۲ کتاب "عریان شدن عقیده غلط" و "دلیل اصلی سخنان دفاعی" به انجام اعمال انقلابی مردم را دعوت نمود. هسته مرکزی آثارش: آموزش حق مقاومت، بود و میگفت باید از افرد متقی دفاع کرد و بی خدایان سلطه گر را تنبیه نمود. باید به خلع سلاح و خلع قدرت استثمارگران پرداخت. نیروی شمشیر را باید از اشراف و روحانیون ضد اصلاحات و از بی خدایان خوش گذران گرفت و به مردم منتقل نمود. از جمله نکات برنامه او: عدالت اجتماعی از طریق ایجاد برابری عمومی، کنار زدن فقر که مانع شناخت و آگاهی انسانهای معمولی برای کشف حقیقت است،شد. بی سوادی و نادانی عامل ممانعت از آزادی میشوند، ولی دهقانان آزاد قادر به تشکیل نظم اجتماعی عادلانه میشوند که زمینه ایست برای اجرای امپراتوری الاهی در روی کره زمین! هرگونه سازش با حاکمیت فئودالی و کلیساهایش را باید رد نمود. توماس منتسر سرانجام در تاریخ ۲۷.۵.۱۵۲۵ میلادی همراه چند نفر از همراهانش دستگیر، شکنجه، و در شرق آلمان امروزی اعدام شد. او کتاب "اعترافات" را در زندان که پروتکل بازجویی و تفتیش عقاید و دفاعیاتش در 5 قرن پیش بود، نوشت؛ که نشان میدهد، وی خلاف مارتین لوتر شجاعانه از نظرات و عقایدش دفاع نمود. 

ایدئولوژی توماس مونستر در لباس الاهیاتی مذهبی برنامه سیاسی اجتماعی، اصلاحات دینی مردمی است. زمینه نئوریک و نظری آن، کتاب انجیل و کتاب تورات، ایدههای لوتر، عرفان مسیحی، افکار هومانیستی عصر نوین و پایان سدههای میانه است. ادعاهای دیگری که پیرامون ایده آلیسم مونستر میشود این است که الاهیات "پانته ایستی" و طبیعت خدایی او متکی است به آزادی روح انسان و ضرورت شهادت که نشان ایمان، و حق اعتراض به بی عدالتی. ایدههای توماس مونستر بخشی از فرهنگ اپوزیسیون مردمی آنزمان در پایان قرن 16 هستند که فساد کلیسای رسمی و دولتی فئودالی را نشان میدهند. انگلس در کتاب "جنگ دهقانی" به وی و مبارزاتش اشاره میکند. عنوان یکی از بیوگرافی هایش: اصلاحات، انقلاب، و اتوپی، است. رفرماسیون وی، اصلاحات خلقی، انقلاب و شورش نام گرفته اند؛ که موجب چند سال جنگ داخلی میان کاتولیک ها و پروتستان ها، در آلمان و در بخشی از اروپا نیز شد.

مارتین لوتر؛ مغز اصلاحات، ولی سازش نهایی با حکام :

مارتین لوتر (۱۵۴۶-۱۴۸۳.م)، رهبر رفرم مسیحیت و مترجم کتاب انجیل در 5 قرن پیش، مصلح دینی، تحت تاثیر هومانیسم، عرفان، شخصیتی جهانی در تاریخ آلمان، مبارز ضد پاپ، جاده ساز تغییرات بزرگ فکری سیاسی در اروپا و در آلمان بود؛ که منجر به زوال فئودالیسم و رشد ساختار  کاپیتالیسم مانوفاکتوری و جنبش آغازین انقلاب بورژوایی بود. او بعد از اینکه مدتی دانشجوی هنرپیشگی و رشته حقوق بود، وارد یک حوزه آموزشگاه مسیحی شد و در سال ۱۵۰۵ میلادی در رشته الاهیات شروع به تحصیل نمود، نخست روحانی شد و سپس در سال ۱۵۰۷ استاد دانشگاه برای تدریس فلسفه اخلاق، و آموزش کتاب انجیل، گردید. وی در سال ۱۵۱۷ اعلان 95 تز خود پیرامون فساد قدرت و سلطه پاپ در کشورهای کاتولیک نمود؛ که آغاز جنبش و شورش اصلاخات و رفرماسیون در آلمان گردید. در سال ۱۵۱۸ میلادی به دستور پاپ و کلیسای کاتولیک او را بجرم کفر به محاکمه دعوت نمودند. وی فرار نمود و در سال ۱۵۲۰ دستورات و پیام های پاپ و سران کلیسای ارتجاعی را در انظار عمومی آتش زد، و کتاب "کلیسا، زندان بابل است" را خطاب به اشراف و حاکمان محلی از موضع یک مسیحی میهن پرست نوشت و از آنان دعوت به حمایت علیه پاپ و دولت واتیکان نمود.

مارتین لوتر در سال ۱۵۲۱-۱۵۲۲ از ترس دستگیری فرار نمود و به یک امیر یا شاهزاده پناه برد تا بقتل نرسد و در آنجا در مخفیگاهی با چند تن از همکارانش به ترجمه کتاب انجیل  یا کتاب مقدس پرداخت و بعد از مدتی به محل زندگی سابق یا به زادگاهش برگشت، و سپس به فعالیتهای فرهنگی و خیرخواهانه؛ از جمله رفرم مدارس، دانشگاه، کلیسا، و کمک به بینوایان، سالمندان و بیماران پرداخت و یک سال بعد؛ خلاف مقررات کلیسای کاتولیک، ازدواج نمود و صاحب 6 فرزند شد و در سال 1546 میلادی درگذشت. زندگی فعال مارتین لوتر؛ به روایتی دیگر همزمان شد با انقلاب نخست بورژوایی که در اوج آن شورش یا انقلاب و جنگ دهقانی در سالهای ۱۵۲۴-۱۵۲۵ میلادی انجام شد

مبارزات و اصلاحات وی همزمان شد با تضاد میان فئودالیسم و آغاز سرمایه داری مانوفاکتوری؛ یعنی تضاد میان اشراف، سرمایه داران، دهقانان، خوانین، و مسئولین کلیساها.

لوتر تصمیم گرفت از میان آنها گروههای مستعد را برای مبارزه با پاپ و واتیکان به نفع جنبش ملی متحد نماید چون کلیسای کاتولیک پاپ گرا در غالب کشورهای مسیحی اروپایی اعتبار خود را در پایان سدههای میانه از دست داده بود و مرکز سلطه و قدرت فئودالیسم و حاکمان ضد خلقی شده بود. پاپ ارباب همه فئودالها و مالک زمین های کلان و اشراف وابسته بود که پست و مقام های: شاه، قیصر، تزار، ارباب، و حاکم را بین هواداران خود تقسیم و تعیین میکرد. زمان اصلاحات دینی و رفرماسیون، اغاز جنبش بورژوایی و سرمایه داری نیز بود. هر تغییر فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بدون دخالت خودسرانه کلیسا و پاپ غیر ممکن بود؛ گرچه زمان هومانیسم و رنسانس به نفع رفرماسیون فرا رسیده بود. اراسموس؛ متفکر آندوره، بازگشت به ایده آلهای آموزش فرهنگ باستان یونان و روم را توصیه میکرد و میگفت ازادی و استقلال انسان باید متکی به عقل و دانش و شناخت باشد.

انگلس این دوره رفرماسیون را عصر ظهورغولهای ترقی و شرف و تفکر در تاریخ بشر نامید. رفرماسیون مسیحیت این جنبش را هدایت کرد و برای مدتی حامی الاهیات رهایی بخش شده بود. جنبش اصلاحات دینی و رفرماسیون، کلیسا را بعنوان ابزار سلطه فئودالیسم و پاپ فلج نمود. لوتر ولی بتدریج از جنبش اعتراضی خشن مونستر فاصله گرفت چون خواسته های مردم و دهقانان فراتر از اهداف وی بود و او مجبور شد با بخشی از حاکمان و اشراف علیه جنبش دهقانی سازش کند؛ گرچه اصلاحات و رفرم بخشی از مسیحیت کاتولیکی، و تبدیل آن به مذهب پروتستان، ماندنی است و بعدها به نفع مقوله سکولاریسم و جنبش روشنگری و دمکراسی و هومانیسم گردید.

 


Source URL: https://www.bepish.org/node/12825