مسعود فتحی

۱- درگیری و جنگ ۱۲ روزه، فصلی دیگر از کشمکش طولانی بین جمهوری اسلامی با اسرائیل و آمریکا بود. آتش‌بس کنونی، پایان این جنگ نیست، وقفه‌ای است که می‌تواند هر لحظه دوباره به یک تنش وسیع‌تر تبدیل شود. جنگ تمام نشده‌است. همیشه جنگ‌ها با رفتارها و گفتارها آغاز می‌شوند. اشکال پنهان و یا گاه آشکار پیدا کرده و سپس شعله‌ور می‌شوند و تا زمانی که خصومت باقی است، ادامه پیدا می‌کنند. جنگ جمهوری اسلامی با آمریکا و اسرائیل و نیز در ابعادی خفیف‌تر با متحدان آن‌ها از جمله اروپا، از این نوع است. گاهی کلمات، بیان نیت‌ها و عمق احساس دولتمردان هستند. مثل نفی موجودیت اسرائیل، امتناع از کاربرد نام آن و تبدیل آن به رژیم «اشغالگر» یا «صهیونیستی»، یا تبدیل آمریکا به «شیطان بزرگ»، یا تاکید بر «انگلیس خبیث» و … از طرف رهبران یک حکومت، همه نشاندهنده‌ی یک نوع روحیه و رویکردی هستند که فقط در سطح کلمات نمی‌مانند و به اراده و عمل نیز تبدیل می‌شوند. در این چهارچوب است که  جنبش «مقاومت»، «عمق استراتژیک» و نیروهای «مقاومت» و شکل دادن به یک جهان خیالی در منطقه با استفاده از امکانات کشور، پرورش نیروهای نیابتی و غیره، معنا و مفهوم پیدا می‌کنند. تکرار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل در رژه‌های دولتی رسمی و یا ممنوعیت ورزشکاران ایران در مسابقات جهانی با رودررویی با ورزشکاران اسرائیل، بازتاب این رویکرد سیاسی در راس دولت جمهوری اسلامی و روغنکاری کردن یک جنگ کارتونی در جهان ایدئولوژیک خودساخته‌ی آن‌ها ‌است، که امروز به یک جنگ تمام‌عیار هم نزدیک شده‌است. برای خامنه‌ای که بعد از ۲۳ روز از مخفیگاه بیرون‌ آمد، نه فقط جنگ تمام نشده، بلکه علیرغم خفتی که پشت سر گذاشته، گویا «پیروزی» هم حاصل شده‌است. او در آخرین پیامش از مخفیگاه، مدعی «پیروزی» در این جنگ شد و گفت که اسرائیل «در زیر ضربات جمهوری اسلامی تقریباً از پا درآمد و لِه شد». هر چند واقعیت غیر از این بود و مردم ایران و دنیا شاهد عکس این ادعا بودند، ولی علی خامنه‌ای که هیچ‌گاه قادر به دیدن تحولی که در جامعه ایران رخ داده نبوده، این بار هم در دنیای خیالی و موازی خود سیر می‌کند، با انکار واقعیتی که در این ۱۲ روز همه‌ی ایران پشت سرگذاشته‌است، ندای «پیروزی» سر می‌دهد، اما هم‌چنان تا مراسم عاشورا در مخفیگاه خود می‌ماند. هر چند برخی اصلاح طلبان هم بعد از ۲۳ روز «حضور بی‌باکانۀ مقام معظم» را جشن گرفته‌اند، ولی در خلوت خود می‌دانند که دوران «رهبر معظم» مدت‌هاست به‌سر آمده و این جنگ نقطه‌ی پایان تراژیک آن بود. حتی برخی از حکومتی‌های نزدیک به خامنه‌ای هم، امروز عامل اصلی بن‌بست‌های کنونی کشور را، خود او و نظام تحت زعامت او می‌دانند.

۲- برای نتانیاهو هنوز جنگ پایان نیافته‌است و آتش‌بس هم قطعی نیست. مثل تمام آتش‌بس‌هائی که طی بیش از دو دهه حضور او در راس دولت اسرائیل، بارها اعلام شده و دوباره به جنگی دیگر تبدیل شده‌اند. ارتش اسرائیل هم‌چنان در اندیشه‌ی کنترل آسمان ایران و انجام تجاوزهای بیشتر به خاک ایران است. تاکنون هم برای نتانیاهو بازی با «خطر» جمهوری اسلامی برای موجودیت اسرائیل که نه مرزی با ایران دارد و نه رابطه‌ای با آن، وسیله‌ای برای کسب پیروزی‌های انتخاباتی، منحرف کردن افکار عمومی در اسرائیل از مشکلات روزمره زندگی آنان و پرونده های متعددش در دادگستری این کشور، بوده و هست. در سایه‌ی همین «خطر» هم، سرکوب فلسطینی‌ها و اشغال سرزمین‌های فلسطینی و تشکیل دولت فلسطین، به موضوع حاشیه‌ای حتی در انظار جهانی تبدیل شده‌است. پروژه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی و مناقشه‌ی بین‌المللی بر سر آن، بیشترین مصرف را برای نتانیاهو و متحدان دست‌راستی او داشته‌است. بر بستر این کشمکش است که امروز حتی صدراعظم جدید آلمان با خشنودی تمام جلوی دوربین، تجاوز اسرائیل به ایران را بعنوان انجام «بخش سخت و کثیف کار» می‌ستاید. هفت کشور صنعتی در جلسه‌ی خود یک کلمه در مورد تجاوز غیرقانونی اسرائیل به خاک ایران بر زبان نمی‌آورند؛ برعکس از حق «دفاع از خود» اسرائیل دفاع می‌کنند و به ایران هشدار می‌دهند. بنابراین در چنین فضائی که زیر پا گذاشتن قوانین بین‌المللی این چنین پذیرفته‌می‌شود و حتی باعث خشنودی سران بعضی از دولت‌هاست، این که اسرائیل به هر دلیلی دوباره حمله کند، دور از تصور نیست. 

۳- برای دولت ترامپ هم هنوز موضوع تمام نشده‌است. آتش بس بله، ولی ادامه‌ی آن در گرو دریافت پاسخ به تهدیدهای‌ او امکانپذیر است. توجه کنیم که بدون توافق دولت آمریکا، حمله‌ی اسرائیل به ایران ممکن نبود. طرح حمله به ایران، همواره در دولت‌های مختلف نتانیاهو مطرح بوده، اما روسای جمهوری قبلی آمریکا روی خوشی به آن نشان نداده‌بودند. دولت ترامپ نه فقط راه را برای حمله باز کرد، بلکه خود هم بعد از موفقیت اولیه‌ی اسرائیل، وارد گود شد و کاری را که اسرائیل قادر به انجام آن نبود، به عهده گرفت. هر چند ترامپ در آتش‌بس فوری نقش داشت، اما او بود که با آغاز حمله در میانه‌ی گفت‌وگو، و امروز هم با شروطی که اعلام نموده‌است، بازگشت به مذاکره را دشوارتر و امکان توافق دو جانبه را مشکل‌تر و ادامه‌ی وضع کنونی یعنی «نه جنگ، نه صلح» را، فعلا محتمل‌تر کرده‌است.

۴- امروز ما با شرائطی مواجهیم که در جمهوری اسلامی و نیروهای اصلی آن این اراده و اصولا جسارت وجود ندارد که بتوانند از قالب تاکنونی خود بیرون آمده، واقعیت‌های جهان و ایران را بپذیرند و تصمیمی در جهت پایان دادن به تنش‌ها در منطقه و جهان و در جهت صلح و آرامش بگیرند؛  دولت‌های ذینفع هم، دیگر آمادگی برای پذیرش ادامه‌ی چانه‌زنی‌های بیهود با جمهوری اسلامی را ندارند. حتی اگر جنگی هم رخ ندهد، از این به بعد، روندها چه در منطقه و چه در جهان، بیش‌از پیش، در جهت تضعیف نقش جمهوری اسلامی در تاثیرگذاری بر معادلات سیاسی پیش خواهد رفت و فرصت‌های دیگری از دست ایران خواهد رفت. فرصت‌هائی که ایران برای جایگاه شایسته‌ی خود در اقتصاد و سیاست منطقه و جهان، نیازمند آن است. در داخل کشور هم وضعیت مردم وخیم‌تر خواهد شد و درگیری با جمهوری اسلامی بیشتر خواهد شد. از سال ۹۶ به بعد همه‌ی جنبش‌های مردمی، خواستار پایان دادن به جمهوری اسلامی بوده‌اند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» عصیانی بزرگ در این رابطه بود و آغازی بر پایان جمهوری اسلامی و «ارزش»‌های بی‌ارزش و اجبارهای نا«مقدس» آن. این جنبش ارزش‌های نوینی را بنیاد نهاد. همین ارزش‌های نوین، روز به روز عرصه‌ را بر رژیم فاسد و آدمکش فعلی تنگ‌تر می‌کنند. در همین جنگ ۱۲ روزه هم، این مردم بودند که در عین رنج و حرمان بمباران‌ها و خرابی‌ها، علیه جنگ و جنگ‌طلب‌ها ایستادند و در شرائطی که حکومت دست و پایش را گم کرده‌بود و رهبر آن تا ۱۱ روز بعد از جنگ هم غایب بود، به همیاری همدیگر مشغول بودند؛ در بی‌پناهی هنگام جنگ، آن‌ها پناه همدیگر بودند. هر چند بعد از پایان بمباران‌ها، دستگاه سرکوب حکومت دوباره روغنکاری شد و به جان همین مردم افتاد، اما این یورش‌ها کمکی به نجات جمهوری اسلامی از بحران کنونی نخواهند کرد. عمر این رژیم به سر آمده و تغییر آن به یک نیاز همگانی تبدیل شده‌است.

۵- جنگ ۱۲ روزه علاوه بر خساراتی که به بار آورد و قربانیانی که گرفت، به جنبش‌های جاری مطالباتی و مدنی مردم هم لطمه‌ زد. اعتصاب‌ها و اعتراض‌های سراسری، عملا با هجوم اسرائیل بدون دستیابی به نتیجه‌ای قطع شدند. فشار جنگ و خطرهای آن هم، بر مشکل‌های متعدد روزمره‌ی مردم افزوده‌شد. 

امروز احیای جنبش‌های مطالباتی و فعال شدن مبارزات مدنی، از مسیر همبستگی در مقابله با عواقب جنگ، شکل دادن همیاری در مقابله با مخاطره‌های آن و از جمله در همین عرصه، امکان‌پذیر است. تا جمهوری اسلامی پابرجاست، نه فقط فقر، بیکاری، بی‌حقوقی و تبعیض ادامه خواهد یافت، بلکه خطر جنگ و درگیری هم بر همه‌ی این مصائب افزوده خواهد شد. اعتراض به ادامه‌ی این وضعیت و تلاش برای برخورداری از زندگی شایسته، به‌دور از فقر و تبعیض و هراس از جنگ، حق همه‌ی شهروندان کشور است. علیرغم افت موقت جنبش‌های مردمی، تداوم این مبارزات علیه نظم موجود و برای زندگی بهتر، نقش تعیین کننده‌ای در عقب راندن جمهوری اسلامی خواهد داشت. تقویت این جنبش‌ها، راه تغییر در ایران را هموارتر خواهد ساخت.

جنگ ۱۲ روزه در درون اپوزیسیون هم شکاف‌ها را بیشتر کرد. صف‌بندی‌ها در مواجهه با جنگ و عوامل آن، برجسته‌تر شد. برخی ادامه‌ی این حملات را تشویق کردند و در اندیشه‌ی تغییر رژیم از این طریق بودند و از این که آتش‌بس شد، ناراحت شدند. گروهی از سلطنت طلبان حول رضا پهلوی از این جمله بودند. در نقطه‌ی مقابل، چپ‌های ضدامپریالیست و محور مقاومتی، هم‌چون طیفی از نیروهای اصلاح طلب راست، در کنار جمهوری اسلامی ایستادند. شماری از نیروها، از جمله نیروهای ملی و قومی، فقط جمهوری اسلامی را به عنوان عامل جنگ معرفی کردند و حمله‌ی اسرائیل را حتی مطرح هم نکردند. 

نیروهای جمهوریخواه، بخش بزرگی از چپ ایران و دیگر نیروهای دمکرات، هرگونه مداخله‌ی دولت‌های خارجی در امور داخلی و تجاوز به خاک ایران را محکوم کردند و به مخالفت با آن حمله برخاستند. نیروهای جمهوریخواه از جمله ائتلاف همگامی، هر دو رژیم را عامل این جنگ اعلام کردند. از یک سو بر جنگ‌افروزی اسرائیل و آمریکا و نقض حقوق بین‌الملل از سوی این دو دولت  تاکید کردند و از سوی دیگر تداوم سیاست‌های ضد اسرائیلی جمهوری اسلامی را محکوم کردند و هر دو طرف را مسئول این جنگ دانستند. هدف اسرائیل و آمریکا از این حمله، زدن تاسیسات هسته‌ای و در عین حال فراتر از آن، تخریب زیرساخت‌های کشور بود. جنگ ۱۲ روزه نشان داد که جنگ می‌تواند چه مصائب بزرگی را متوجه مردم و کشور ایران کند.

تجاوز به خاک ایران، مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی را نیز تضعیف کرد. از جمله همین موضع‌گیری‌های گاه متضاد در اپوزیسیون، به گسترده‌تر شدن اختلافات بین آن‌ها منجر شد و به‌جای همبستگی بیشتر، جدائی‌های جدید بین آن‌ها را دامن زد. سران رژیم بعد از این حمله و در غیاب یک اپوزیسیون قدرتمند، فرصت را مناسب دیده و به فکر سو‌استفاده از همبستگی مردم ایران در برابر فاجعه‌ی جنگ و تبلیغ آن به نام همبستگی با «نظام» فاسد خود افتادند.

۶-برخی نکته‌ها در مورد چشم‌انداز تحول‌های محتمل:

الف: هر نوع گشایشی در جامعه از مسیر پایان دادن به جمهوری اسلامی و خلع ید از خامنه‌ای و حلقه‌ی قدرت او می‌گذرد. تحولی که می‌تواند جامعه را از وضعیت فعلی رها کرده، استقرار یک حکومت سکولار دموکرات متکی به مردم (در شکل جمهوری) را در ایران، ممکن کند. این گذار، نیازمند شکل دادن به یک آلترناتیو و ایجاد همبستگی بین جنبش‌های مردمی و همکاری گسترده در صفوف اپوزیسیون، دستیابی به همبستگی ملی برای تغییر است. این همبستگی می‌تواند از طریق دیالوگ ملی برای نجات کشور از بحران‌های دامنگیر کنونی و توافق بر سر برون رفت از این شرائط، با توجه به همسوئی‌ها و همراهی‌ها و همکاری‌های ضرور بین نیروهای مختلف در سطح ملی شکل بگیرد.

در لحظه‌ی کنونی و با توجه به اوضاع بحرانی جامعه، در نبود یک آلترناتیو مورد قبول مردم، ممکن است تحولات اشکال دیگری هم به خود بگیرند:

- جابه‌جائی قدرت در درون خود حکومت، توسط حلقه‌ای از نیروهای درونی آن با کمک جریان‌های حول و حوش  و حذف شده‌ی آن، که ابتکار خلع ید از خامنه‌ای را به دست گیرند. این تغییر با هر نیتی که صورت بگیرد، در صورت هشیاری اپوزیسیون، می‌تواند راه را برای تحولات جدیدی و همه‌جانبه هم باز کند. 

- تغییر درونی حکومت از طریق کودتا توسط بخشی از نیروهای مسلح و نهادهای امنیتی رژیم که با برکناری حلقه قدرت کنونی، چه بسا از درون این حلقه، مذاکره با آمریکا را پیش برده و متناسب با واکنش جامعه، در سیاست‌های جاری حکومت هم تغییراتی را به اجرا بگذارند. این شق از تغییر، می‌تواند به فروپاشی رژیم و جنگ قدرت درونی آن منجر شود و مشکلات جدیدی را هم بر مردم تحمیل نماید.

سیاست ما باید تلاش در جهت شکل دادن به یک همبستگی ملی در ایران و ایجاد آلترناتیو مورد اعتماد مردم از طریق گسترش همکاری و هماهنگی در درون اپوزیسیون دموکرات و سکولار ایران، حول اصول دموکراسی یعنی پایبندی به حقوق بشر، پلورالیسم، اعتقاد به انتخابات آزاد و پذیرش نتیجه‌ی صندوق رای و مخالفت با دخالت قدرت‌های خارجی در امور داخلی کشور، متمرکز شود. این سیاست راه را بر دیالوگ با همه‌ی نحله‌ها و نیروهای اپوزیسیون و منتقد رژیم و دعوت از شخصیت‌های دموکرات و سکولار برای ایجاد یک آلترناتیو در سطح کل کشور، هموار می‌سازد. 

در لحظه‌ی کنونی چگونگی رسیدن به چنین آلترناتیوی، موضوع نخست گفت‌گوهای درون اپوزیسیون برای همگرائی، همراهی و هماهنگی و طبعا همکاری بین نحله‌های مختلف آن است. امری که همواره بر ضرورت آن تاکید شده، ولی در اجرای آن تابحال موفقیت چندانی نبوده‌است.

۷- سیاست‌های ما باید در وهله نخست به نیازهای لحظه پاسخ دهد:

الف: شعار ما می‌تواند نه به جنگ و جنگ طلبان، آری به صلح و امنیت برای مردم ایران و منطقه باشد. اما باید توجه کنیم که آتشبس کنونی بدون فراتر رفتن از وضعیت فعلی، پایدار نخواهد بود و در بهترین حالت، هم‌چنان شرایط «نه جنگ و نه صلح» ادامه خواهد یافت. شرائطی که علاوه بر خطر دائمی جنگ و درگیری نظامی، امکان گشایش در عرصه‌های مختلف از جمله روابط خارجی با جهان و همسایگان ایران را، تحت‌الشعاع قرار خواهد داد و حل مشکلات داخلی ایران را هم با دشواری افزون‌تر روبرو خواهد ساخت.

ب: گام اصلی که برای تحقق صلح و اجتناب از جنگ اهمیت کلیدی دارد، آغاز مذاکرات بر سر برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی با آمریکا و ارائه‌ی طرحی برای توافق و حرکت در جهت عادی سازی روابط خارجی نه تنها با آمریکا بلکه با دیگر کشورها، به‌خصوص در منطقه است. برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی در شکل فعلی آن و با توجه به مسیری که تاکنون پیموده‌است، خسارت‌های جبران‌ناپذیری را برای مردم ایران داشته‌است. توافق بر سر تعلیق موقت غنی سازی در سال ۲۰۰۳ و مذاکرات متعاقب آن، می‌توانست هم مشکلات بر سر راه این پروژه را برطرف کند، هم از خسارت‌هائی که تحریم‌های بینالمللی به اقتصاد ایران زده است، اجتناب کند و ‌ برعکس امکانات عمل بیشتری را براساس اعتماد متقابل برای کشور فراهم سازد. اما نه فقط این توافق نادیده گرفته شد، حتی توافق بر سر برجام در سال ۲۰۱۵ هم، از طرف حلقه‌ی قدرت در جمهوری اسلامی تحمل نشد و بالاخره بعد از خروج آمریکا از آن، خروج از برجام هم کلید خورد و مذاکرات بعدی هم عقیم گذاشته‌شد. اکنون وقت آن است که پروژه‌ی هسته‌ای به عنوان یک مانع از سر راه توسعه‌ی کشور برداشته شود. توجه کنیم که بدون توافق سریع، حداقل آغاز مذاکرات، مکانیسم ماشه می‌تواند فعال شود. از این رو، پایان دادن به تحریم‌ها و انزوای کشور و نیز پایان دادن به درگیری‌های نظامی و جنگ، تنها از طریق توافق بر سر این پروژه و حتی مسکوت گذاشتن داوطلبانه‌ی آن، میسر است. از این رو، هر نوع مذاکره‌ای باید بر اساس منافع ملی کشور و مردم ایران صورت گیرد. ایران، که این روزها رهبر جمهوری اسلامی هم به یاد آن افتاده‌است و سفارش سرود «ای ایران» را در روز عاشورا می‌دهد (البته نوحه‌ی سفارشی او به جز عنوان، ورزیون مضحک و مسخ شده‌ای از این سرود است)، منافع ایدئولوژیک ندارد، بلکه منافع استراتژیک سیاسی و اقتصادی دارد. مذاکره زمانی به نتیجه خواهد رسید، که در این جهت گام بردارد. روشن است که امروز خامنه‌ای و حلقه‌ی نزدیک به او، با توجه به سیاست منطقه‌ای شکست خورده‌ی خود و به بنبست کشاندن مذاکرات هسته‌ای، به مهم‌ترین خطر علیه نه فقط مردم ایران، بلکه موجودیت کشور تبدیل شده‌اند و هدایت مذاکرات توسط خامنه‌ای و حلقه‌ی نزدیک به او، می تواند امکان توافق و پایان دادن به خصومت‌ها را از بین ببرد. باید با فشار افکار عمومی و مردم، مسیر مذاکره و توافق را به جمهوری اسلامی و آن‌هائی که بر سر میز مذاکره نشسته‌اند، دیکته کرد.

ج: موارد فوری دیگر، آزادی همه‌ی زندانیان سیاسی، مبارزه برای توقف جنون سرکوب جدید تحت عنوان «جاسوسی»، متوقف نمودن اخراج سازمان‌یافته و غیر انسانی افغانستانی‌های مقیم ایران و رسیدگی فوری به وضعیت آسیب‌دیدگان بمب‌باران‌های اسرائیل، پرداختن به قربانیان جنگ و خانواده‌های داغدار آنان است. در این مورد هم‌چنان باید بر شکل دادن همیاری مردمی در ایران تاکید نمود و جامعه مدنی ایران را، در ایجاد فضای همبستگی ملی در کمک‌رسانی به همدیگر ترغیب نمود.

د: جمع‌بندی:

۱برای اجتناب از جنگ و مقابله با سیاست‌های سرکوب رژیم:

  •  نه به جنگ و جنگ طلبان، نه به جمهوری اسلامی، آری به صلح و امنیت برای مردم ایران و منطقه

  • تاکید بر آغاز مذاکرات هسته‌ای با آمریکا

  • توافق بر سر پروژه‌ی هسته‌ای، تعلیق و یا پایان دادن به غنی سازی اورانیوم، حتی مسکوت گذاشتن داوطلبانه‌ی کل پروژه‌ی هسته‌ای،

  • عادی سازی روابط خارجی با آمریکا  و دیگر کشورها، به‌خصوص در منطقه، بر اساس منافع ملی،

  • آزادی بی‌قید و شرط همه‌ی زندانیان سیاسی،

  •  نه به اعدام و لغو احکام اعدام ،

  • آزادی اجتماعات و مطبوعات،

  • مبارزه برای توقف جنون سرکوب جدید، تحت عنوان «جاسوسی»،

  • توقف اخراج سازمان‌یافته و غیر انسانی افغانستانی‌های مقیم ایران، 

  • رسیدگی فوری به وضعیت آسیب‌دیدگان بمب‌باران‌های اسرائیل، 

  • پرداخت غرامت به قربانیان جنگ و خانواده‌های داغدار آنان،

  • تاکید بر شکل دادن به همیاری مردمی، تقویت فضای همبستگی ملی در کمک‌رسانی به همدیگر.

۲- برای پایان دادن به جنگ و خصومت طولانی با اسرائیل از همین امروز باید: 

  • بر اساس قوانین بین‌المللی، حسن همجواری با همسایگان و به رسمیت شناختن دول دنیا رعایت شود و مهم تر از همه، به خصومت با اسرائیل و آمریکا پایان داده و هم چنین موجودیت دولت اسرائیل به‌رسمیت شناخته‌شود. از  تشکیل دولت و کشور مستقل فلسطین در کنار اسرائیل، در چهارچوب قطعنامه‌های سازمان ملل، پشتیبانی شود.

  • به حمایت از جریان‌های شبه‌نظامی موسوم به «محور مقاومت» و جنگ نیابتی با اسرائیل و دخالت‌های نظامی در بحران‌های منطقه‌ای پایان داده‌شود. 

۳- برای ایجاد آمادگی در برابر چشم اندازهای محتمل:

  • جنگ ۱۲ روزه یک بار دیگر نشان داد که اپوزیسیون تا چه حد پراکنده و ناهمگون است. امری که آن‌ها را از ایفای نقشی در خور در همگامی با مردم و تعمیق همبستگی با آنان،  بازداشت. غلبه بر این ضعف با تاکید بر شکل دادن به گفتگوهای بیشتر در بین نیروهای مختلف اپوزیسیون، برای تحلیل اوضاع پس از جنگ ۱۲ روزه و درس گیری از تجارب آن و سرانجام، تلاش مضاعف برای ایجاد ائتلاف‌هائی با اهداف مشخص، ایجاد آمادگی لازم برای تحولات محتمل در آینده، از جمله تقویت همکاری و ایجاد آمادگی در اپوزیسیون برای واکنش موثر در لحظه‌های ضرور آینده. 

مسعود فتحی

۲۰ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۵


Source URL: https://www.bepish.org/node/12497