ژینا سنندجی

در سده اخیر، بسیاری از قدرت‌های جهانی به نام «دموکراسی»، «حقوق بشر» یا «مبارزه با تروریسم»، در کشورهای دیگر دخالت کرده‌اند. از افغانستان و عراق گرفته تا لیبی و سوریه، همواره این امید مطرح بوده که دخالت خارجی می‌تواند به سرنگونی رژیم‌های استبدادی و آغاز دوره‌ای دموکراتیک بینجامد. اما تجربه‌های تاریخی و تحلیل‌های جامعه‌شناختی و سیاسی نشان داده‌اند که دموکراسی نه وارداتی است، نه تحمیلی؛ بلکه محصول مبارزه و سازمان‌یابی درونی است.

نمونه تاریخی که در پیشانی ایرانیان ثبت و ضبط شده حمله اعراب به پادشاهی ساسانی در اوج نارضایتی مردم از شاهان ستمگر و فروپاشی ساسانیان در برابر حمله اعراب (۶۳۳–۶۵۱ میلادی) بوده که بعدها مشخص شد دلایل سقوط غیرمنتظره ساسانیان عبارت بود از:

۱. سستی و درگیری در درون حکومت

در واپسین سال‌های حکومت ساسانیان، کشور دچار جنگ‌های درباری، قتل پادشاهان، و رقابت‌های شدید میان اشراف، موبدان و فرماندهان نظامی شده بود. در فاصله‌ی سال‌های ۶۲۸ تا ۶۳۲ میلادی، بیش از ده پادشاه بر تخت نشستند و بعضی تنها چند ماه سلطنت کردند. این بی‌ثباتی، حکومت مرکزی را تضعیف کرد و ارتش ساسانی فاقد فرماندهی واحد و اراده سیاسی مشترک برای دفاع از کشور شد.

۲. فاصله‌ی طبقاتی و نارضایتی عمومی

نظام طبقاتی ساسانی (چهار طبقه: روحانیون، نظامیان، دبیران، توده مردم) باعث شده بود که توده‌های مردم، به‌ویژه روستاییان و پیشه‌وران، از حکومت مرکزی نفرت داشته باشند. مالیات‌های سنگین، ظلم مأموران حکومتی و امتیازات اشراف و موبدان زرتشتی، باعث شده بود مردم هیچ انگیزه‌ای برای دفاع از حکومت نداشته باشند. اوج نارضایتی چنان بود که در بسیاری از شهرها، مردم در برابر اعراب مقاومت نکردند یا حتی برای فرار از ظلم، با مهاجمان همکاری کردند.

۳. فقدان رهبری مردمی و نهادهای مقاومتی

برخلاف برخی کشورها که در زمان حمله خارجی، جنبش‌های مردمی شکل دادند (مثلاً اسپانیا در برابر ناپلئون یا ویتنام در برابر فرانسه و آمریکا)، در ایرانِ ساسانی، هیچ جنبش سراسری مردمی یا مقاومت فراگیر نهادینه‌شده‌ای وجود نداشت که موجب شد ارتش ساسانی در نبردهای قادسیه (۶۳۶) و نهاوند (۶۴۲) شکست خورد و بسیاری از اشراف یا فرار کردند یا تسلیم شدند.

۴. برخی از نخبگان و فرمانداران، به مهاجمان پیوستند

در برخی مناطق مانند خوزستان و سیستان، فرمانداران محلی به‌جای مقاومت، با مسلمانان صلح کردند یا مالیات دادند تا قدرت محلی خود را حفظ کنند. این همدستی‌های فرصت‌طلبانه، روند سقوط را تسریع کرد.

5. تشابهات دوران اخیر حکومت ویرانگر جمهوری اسلامی با اواخر دوران حکومت ساسانی :

  • جمهوری اسلامی مشابه حکومت ساسانی به‌رغم قدرت ظاهری، از درون پوسیده و فاقد انسجام بود.
  • جامعه در هردو دوران ،  به‌دلیل ظلم طبقاتی، انگیزه‌ای برای دفاع از حکومت نداشت.
  • حمله خارجی در شرایط ضعف داخلی، به سقوط نظام و تغییر ساختار اجتماعی انجامید.
  • اگر اپوزیسیون سازمان‌یافته‌ای در ایران دوره ساسانی و یا وضعیت فعلی درداخل وجود داشت، شاید سقوط در  همانندی  بسیاری از دوره‌های تاریخی دیگر، این نمونه نشان می‌دهد که بدون حضور نیروی مردمی نیرومند، ساختار جایگزین، و رهبری مستقل، حتی دشمن خارجی هم می‌تواند بدون مقاومت جدی، نظامی را سرنگون کرده و بر ویرانه‌های آن سلطه یابد.لذا هرگاه مردم و اپوزیسیون یک کشور نتوانند خودشان، با اتکا به نیروهای داخلی، نظم سیاسی موجود را به چالش بکشند و بدیل نهادینه ارائه دهند، دخالت خارجی نه‌تنها کمکی به رهایی نمی‌کند، بلکه به بازتولید خشونت، بی‌ثباتی و حتی ظهور دیکتاتوری‌های جدید منجر خواهد شد.

بررسی های تاریخی دوران معاصر نیز بیانگر آن است که دخالت نیروی خارجی به‌تنهایی قادر به ایجاد دموکراسی نیست زیرا اولا  دموکراسی فرآیندی درونی و تدریجی بوده که دموکراسی نه یک ساختار صادراتی، بلکه نتیجه تاریخ، تجربه سیاسی، فرهنگ مدنی و نهادسازی اجتماعی است. حتی در جوامع غربی نیز، شکل‌گیری نظام‌های دموکراتیک چند قرن طول کشیده است. بنابراین، تحمیل آن از بیرون، بدون زیرساخت و اراده داخلی، به فاجعه می‌انجامد.

ثانیا بدون حضور یک اپوزیسیون توانمند  خلأ قدرت پس از مداخله، زمینه‌ساز هرج‌ومرج است.بدین معنی که اگر رژیم دیکتاتوری با حمله خارجی سقوط کند ولی اپوزیسیون داخلی ناتوان، پراکنده یا بی‌اعتبار باشد، خلأ قدرت به‌وجود می‌آید که اغلب توسط شبه‌نظامیان، جنگ‌سالاران یا نیروهای فرقه‌ای پر می‌شود.مضافا اگر هم اپوزیسیونی باشد که سرازوابستگی به نیروی بیگانه در اورده باشد  این  اپوزیسیون وابسته، فاقد مشروعیت مردمی است زیرا اگر جنبش یا رهبری که از بیرون حمایت می‌شود، نتواند با مردم رابطه‌ای طبیعی برقرار کند و مستقل باقی بماند، از نگاه توده‌ها به عنوان «دست‌نشانده» یا ابزار قدرت خارجی تلقی خواهد شد.

تجربه‌های تاریخی شکست‌خورده دخالت خارجی

عراق (۲۰۰۳–اکنون)

با سرنگونی صدام حسین، امید به دموکراسی شکل گرفت، اما نبود اپوزیسیون کارآمد، ساختارهای قومی متضاد، و دخالت‌های خارجی متعدد، عراق را به کشوری درگیر فساد، جنگ نیابتی و فرقه‌گرایی تبدیل کرد.

افغانستان (۲۰21–۲۰01)

بیست سال  سال حضور نظامی آمریکا بعنوان یک نیروی خارچی که خودرا در نقش نیروی آزادگر حامی مردم جازده بود ، به‌رغم میلیاردها دلار هزینه، نتوانست دولتی پایدار ایجاد کند. با خروج نیروهای خارجی، طالبان بدون مقاومت جدی دوباره قدرت را به‌دست گرفتند.

لیبی (۲۰۱۱–اکنون)

با مداخله ناتو، رژیم قذافی سقوط کرد، اما خلأ قدرت و نبود نیروهای مدنی سازمان‌یافته باعث تجزیه کشور، جنگ داخلی و نفوذ گسترده بیگانگان و چندپارگی کشوری شده که میلایردها دلار ذخائر نفت آن غارت میشود اما مردم در فقر و ناامنی بشر می برند.

سوریه( 2011 تا کنون )

در سوریه که جنبش آزادیخواهی با تظاهرات های مردمی صورت گرفته بود ، پس از سرکوب شدید عملا جناح های مختلف مقاومت مردمی به بازیچه های قدرت کشورهای خارجی تبدیل شدند و سرانجام نیروی وابسته به ترکیه با فرازی ناگهانی قدرت را بدست گرفت اما امروزه مردم سوریه زیر بار یک حکومت دیکتاتوری مذهبی قرارگرفته اند که حتی مظاهر لائیک باند اسد را هم بر نمی تابد و انچه در حال حاضر بقی مانده کشوری بپا افتاده که هرروز اسرائیل بخش هائی از انرا اشغال یا بمباران می کند.

ویتنام جنوبی(  1975-1965)

با وجود حمایت کامل آمریکا، رژیم ویتنام جنوبی در برابر نیروهای انقلابی سقوط کرد، چون فاقد حمایت مردمی و انسجام داخلی بود.

چرا جناح‌های درگیر در رژیم دیکتاتوری، در صورت تهدید خارجی متحد می‌شوند؟

۱. نفع مشترک در حفظ ساختار نظام

جناح‌های حکومتی با وجود اختلافات درونی، همگی از یک ساختار فاسد و سرکوبگر بهره‌مندند. تهدید خارجی، منافع همه را به خطر می‌اندازد، پس برای حفظ رژیم متحد می‌شوند. مصاحبه اخیر دختر بابا ( فائزه هاشمی ) در دفاع از برآمدن مجتبی خامنه ای و حفظ نظام و صدور بیانیه های متعدد  از تمامی نیروهای باصطلاح اصلاح طلب و حمایت بی قید و شرط از دیکتاتوری ولایت فقیه تحت شعار دفاع از مام میهن در همین راستا قابل تبیین است

۲. ترس از فروپاشی و پاسخگویی

هیچ‌یک از جناح‌ها نمی‌خواهد در دادگاه‌های مردمی یا بین‌المللی بابت سال‌ها فساد و سرکوب پاسخ دهد. در نتیجه، ترجیح می‌دهند کنار یکدیگر بایستند تا در کنار مردم.

۳. سوءاستفاده از احساسات ملی‌گرایانه

رژیم‌ها، حتی وقتی ناتوان و ناکارآمد هستند، از پرچم وطن‌دوستی و «مبارزه با اشغال» برای سرکوب بیشتر مردم استفاده می‌کنند و اپوزیسیون را به‌عنوان «خیانت‌کار» معرفی می‌کنند. جمهوری اسلامی که براساس تفکر خمینی اسلامگرائی را جایگزن ملی گرائی وباستان گرائی کرده بود همان طوری که در جنگ با عراق با شعارای ایران و پخش سرودهای ملی مردم را به جنگ می کشانید این روزها نیز با اعزام وانت های خیابانی و نصب بلندگو از یکطرف اشعار ارتجاعی اهنگران بلبل عقب مانده دوران چنگ مبنی بر با نوای کاروان را ترویج می کند و از طرف دیگر در رسانه های صوتی اشعار حماسی و سرودهای ای ایران را تبلیغ می کند .

4.  ترس از بدیل مردمی واقعی

جناح‌های اصلاح‌طلب یا تکنوکرات، اگرچه با برخی سیاست‌های رژیم مشکل دارند، اما از قدرت‌گیری نیروهای رادیکال، مردمی یا دموکراتیک‌تر وحشت دارند. از این‌رو در لحظه بحران، کنار نظام می‌ایستند.دراین واگرائی از دارودسته روزنامه های اقتصادی نئولیبرال ها تا ارتجاعی ترین بخش های حاکمیتی نظیر رجاء نیوز پشت به پشت هم در مقابل خیزش مردم قراردارند .

چگونه جنبش داخلی می‌تواند از شرایط بحران و حمله خارجی بهره ببرد؟

رژیم های توتالیتر نظیر جمهوری اسلامی تا اخرین فشنگ روبروی مردم قراردارند لذا چنبش انقلابی و اپوزیسیون واقعی که دارای مشروعیت مردمی ومتکی بر شبکه‌های اجتماعی فعال هستند باید توجه نمایند که جنبشی که ریشه در جامعه دارد، از اعتماد اقشار مختلف بهره‌مند است و ساختارهای محلی (شوراها، اتحادیه‌ها، رسانه‌های مستقل) را شکل داده، می‌تواند در خلأ قدرت، نقش جایگزین واقعی ایفا کند.

۲. رهبری مستقل، مورد اعتماد و غیر وابسته

رهبری باید از دل مبارزه و درد مردم برخیزد، نه از کنفرانس‌های خارجی یا حمایت قدرت‌های بیگانه. رهبران مردمی مشروعیت دارند، حتی اگر قدرت رسمی نداشته باشند.این گونه رهبران با فراز و ظهور از دل جنبش بیرون خواهدآمد که هم اکنون نیز زندانیان سیاسی برآمدن جنین رهبرانی را دارد.

۳. تدوین منشور دموکراسی و نقشه‌ی راه انتقال

اپوزیسیون باید طرحی برای دوران گذار، عدالت انتقالی، نهادسازی، انتخابات و بازسازی ارائه کند، تا بتواند در لحظه سقوط رژیم، جامعه را از فروپاشی حفظ کند. نیروهای مخالف رژیم و حامیان براندازی بهرشکل آن باید توجه کنند که ضرف شعار دادن کلی نمی تواند در بسیج مردم برای تغییر ؤزیم کفایت نمی کند .اپوزیسیون باید یک برنامه حداقل کوتاه مدت و یک برنامه بلندمدت را پیش روداشته باشد که شامل مواردی نظیر همه پرسی ، چگونگی تشکیل مجلس موسسان و تعیین مدت انتقال قدرت باشد . همه نیروهای مبارزی که برپذیرش اصل ضرورت سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران در تمامیت آن اشتراک نظردارند باید با با جریانهای اصلاح‌طلب و سازشگرا با جمهوری اسلامی و هر گونه حکومت دینی مرزبندی و رسما پای بندی خود را به پذیرش استقلال و یکپارچگی کشور ، جمهوری، دموکراسی، جدایی دولت و دین، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های حقوق بشری بین المللی  اعلام نمایند . این مواضع بصورت عام با اصول بنیادین جمهوری اسلامی و اسرائیل توامان  تعارض دارد زیرا هردورژِم عملا دینی- مذهبی و هردو رژِم محصول آپارتاید مذهبی هستند.

۴. پرهیز از همدستی با نیروهای اشغالگر

هرگونه استفاده از نیروهای خارجی باید شفاف، مشروط، و در چارچوب منافع ملی باشد. همکاری نباید به وابستگی یا مشروعیت‌زدایی منجر شود.منظوراز استفاده آن است که درحال حاضر اسرائیل و امریکا مستقیم و غیر مستقیم در تعارض با جهموری اسلامی و دارای نیرودر داخل کشورهم هستند که جنبش فعلی هم قادر به مقابله با آن نیست اما می تواند بدلیل مشارکت مردم در جنبش انقلابی چنان عمل کند که اختیار اوضاع و فراِند تغییرات را خودبدست گیرد . ما باید توجه داشته باشیم که تاریخ معاصر نشان می‌دهد که هیچ دموکراسی پایداری از مسیر مداخله خارجی به‌تنهایی پدید نیامده است.

تنها در شرایطی که مردم و نیروهای داخلی:

  • سازمان‌یافته،
  • مستقل،
  • دارای رهبری مشروع،
  • و برخوردار از شبکه‌های مدنی فعال باشند،

می‌توانند تهدید یا حمله خارجی را به فرصت تبدیل کرده و نظامی فاسد را با نظامی مردمی جایگزین کنند.

در غیر این صورت، دخالت خارجی تنها منجر به فاجعه‌ای تازه، بی‌ثباتی طولانی‌مدت یا بازگشت نوع جدیدی از استبداد خواهد شد. کلید رهایی نه در نیویورک یا تل آویو و یا هرکشور خارجی دیگر که در خیابان‌ها، دانشگاه‌ها، محلات و کارخانه‌های ایران  نهفته است.

 

                                اتحاد- مبارزه – پیروزی

                                               زنده باد جمهوری دمکراتیک مردم ایران


Source URL: https://www.bepish.org/node/12391