تحول اندیشه درباره فقر: بررسی تعاملات بخش دوم

2. مقدمه - ادامه
در بخش اول مقدمه گفته شد که "بررسی تحول اندیشه در بارۀ فقر ما را به دو نتیجه کلی می رساند: 1- گسترش تعریف فقر، به طور چشمگیری تغییر زیادی در این که چه کسانی فقیر محسوب می شوند ایجاد نمی کند؛ دست کم در شاخصهای کلی ایجاد نمی کند. هرچند این گفته نوعی ساده سازی است و میتوان شواهدی خلاف آن را در ادبیات علمی یافت، اما بازتاب این واقعیت است که بسیاری از جنبه های فقر – مثل درآمد، سلامت، حقوق سیاسی و مانند آن - اغلب با یکدیگر ارتباط نزدیکی دارند. از این رو، در حالی که ممکن است شاخصهای کلی تا حد زیادی بی تأثیر از تعریف فقر باقی بمانند، اما یک تعریف گسترده تر امکان شناخت بهتر فقر و سختیهای طاقت فرسائی را که فقرا با آنها مواجه اند، به بار می آورد، و در نتیجه، درک ما را از فقر و افراد تهیدست افزایش میدهد. این درک عمیقتر، اغلب برای طراحی و اجرای برنامه ها و پروژه های مشخص به منظور کمک به رهائی از فقر بسیار حیاتی خواهد بود".
دومین نکته، مرتبط با نکته اول، این است که گسترش تعریف فقر بهطور قابل توجهی شیوه تفکر ما درباره راهبردهای کاهش فقر را تغییر میدهد. بخشی از این نتیجه بدیهی است. یک تعریف گستردهتر، بهطور طبیعی دامنه سیاستهایی را که برای کاهش فقر اهمیت دارند، گسترش میدهد. هرچه جنبههای بیشتری از فقر شناخته شوند، سیاستهای بیشتری نیز در مبارزه با آن نقش پیدا میکنند. مثلاً فراتر رفتن از بُعد درآمد و دربرگرفتن سلامت، مجموعه جدیدی از ابزارهای سیاستی را وارد میدان میکند. اما، پیامد دیگر و مهمتری نیز وجود دارد که ظریفتر است. جنبههای گوناگون فقر با یکدیگر در تعاملاند، بهگونهای که اثر سیاستها صرفاً مجموع جداگانه آنها نیست. برای نمونه، بهبود سلامت باعث افزایش ظرفیت کسب درآمد میشود؛ افزایش سطح آموزش به نتایج بهتر در حوزه سلامت منجر میشود؛ فراهم کردن شبکههای حمایتی به فقرا امکان میدهد تا از فرصتهایی با بازده بالا و ریسک بالا استفاده کنند، ووو. راهبردهای کاهش فقر باید این تعامل میان سیاستها را به رسمیت بشناسند. اثر سیاستهای ترکیبی، مشروط به طراحی درست آنها، بیشتر از مجموع تأثیرات تک تک آنهاست. تعامل میان ابعاد گوناگون فقر، موضوعی است که در سراسر این بررسی دنبال خواهد شد.
در بخشهای بعدی این دو نکته، یعنی تعریف فقر و راهبرد مبارزه علیه آن، با تعقیب مسیر تاریخی تحول فقر در نمودهای مختلف، بهصورت عمیقتری بررسی میشوند، بخش دوم به تعریف فقر میپردازد. تعریف فقر ابتدا از تلاشهای پیشگامانۀ راونتری (Rowntree) در آغاز قرن بیستم سر برآورد. تمرکز او بر درآمد (یا هزینه) بهطور طبیعی به راهبردی مبتنی بر رشد درآمد ملی انجامید. اما رشد درآمد ملی تنها زمانی به فقرا کمک میکند که آنها نیز در این رشد سهیم باشند. تعامل کلیدی در آن زمان، پیوند میان رشد درآمد ملی و تغییرات در نابرابری بود؛ و این نگرانی وجود داشت که پیشرفت در یک زمینه (رشد) منجر به عقبنشینی در زمینهای دیگر (نابرابری) شود، و این امر پیامدهایی نامشخص برای فقرا در پی داشته باشد.
بخش سوم به توجه به ابعاد دیگر فقر - از جمله طول عمر، سواد و سلامت - در دهه 80 قرن گذشته میپردازد. این تحولات، سیاستهای تازهای را وارد عرصه عمل کرد، اما در عین حال دو نوع تعامل جدید را نیز آشکار ساخت. یکی در درون مجموعه جدید سیاستها بود. آشکار بود که کودکان سالمتر عملکرد بهتری در مدرسه دارند؛ مادران آموزشدیدهتر خانوادههایی سالمتر خواهند داشت، و الی آخر. دیگری، تعامل میان پیشرفت در توسعه انسانی و افزایش درآمد ملی بود. از یک منظر، سلامت و آموزش بهتر را میتوان سرمایهگذاری در سرمایه انسانی دانست، که همچون سرمایهگذاری در زمینه های فیزیکی، باید بازدهی یا "درآمد" بیشتری داشته باشد. از منظر دیگر، سلامت و آموزش بهتر را میتوان بهبودهایی در کیفیت زندگی دانست که فینفسه ارزشمند اند. در واقع، از این دیدگاه، رشد درآمد ملی تنها زمانی ارزشمند است که به عمر طولانیتر، سلامت بهتر و سواد بالاتر بیانجامد. خلاصه این که میان این دو مجموعه از نتایج، تعامل روشنی وجود دارد.
در بخش چهارم، یافتههای حاصل از تحلیل دادههای پانلی* و نیز مجموعهای از روشهای مشارکتی جدید را که به تازگی در مرکز توجه قرار گرفتهاند، بررسی میکنیم. این روشها میکوشند دیدگاه فقرا دربارۀ فقر را از زبان خودشان استخراج کنند. این رویکرد به دغدغه امروز درباره ریسک و آسیبپذیری، بیقدرتی، و نداشتن صدا انجامیده است. در اینجا نیز تعاملات مهمی بروز میکنند. کاهش مواجهه با ریسک، سودی فوری برای آسیبپذیران به همراه دارد، و در عین حال بستری برای رهایی از فقر بلندمدت فراهم میسازد. کاهش ریسک، فقرا را قادر میسازد تا به سراغ راهبردهای تولید و سرمایهگذاری پرریسکتر اما پربازدهتر بروند، از جمله سرمایهگذاری در آموزش فرزندانشان. بهطور مشابه، دادن صدا به فقرا احساس انزوای آنان را کاهش میدهد، و این خود سودی فوری است. مهمتر این که وقتی آنان در گزینش و طراحی برنامههایی که قرار است به آنها کمک کند، مشارکت مؤثر داشته باشند، تعهدشان به اجرای آن برنامهها نیز بیشتر میشود. برخلاف انزوایی که فقرا اغلب تجربه میکنند، اجرای موفق پروژههای درآمدزا، برنامههای سلامت و شبکههای حمایتی نیازمند شمول و مشارکت فعال در شرایط گوناگون است.
در بخش پنجم، گزاره مرکزی این بررسی را بار دیگر بیان میکنیم. با گسترش تعریف فقر و ورود ابعاد جدید به آن، میزان تعامل میان عناصر مختلف نیز افزایش یافته است، زیرا توجه به هر بعد فقر نهتنها در بهزیستی نقش دارد، بلکه در تحقق عناصر دیگر نیز مؤثر است. با در نظر گرفتن این چشمانداز، بخش پنجم دیدگاههایی را درباره مهمترین مسائل باقیمانده پیش می کشد، که نیازمند پژوهش بیشتر اند.
* دادههای پانلی در آمار و اقتصادسنجی مجموعه دادههای حاصل از مشاهدات ناظر بر چندین بخش (خانوار، شرکت و ...) است که در زمانهای مختلفی گردآوری می شوند.
١٢ اردیبهشت ١٤٠٤