حسن جلالی

بندر تو را چه شد!

زان تیر زهرآگین 

از کدامین سو بر قلبت نشست..؟

سوختی 

در کینِ اهریمنانِ کوردل

 

بندر تو را چه شد!

امشب داغ بر دل داری!

مویه می‌کند وطن

برای کارگران

تلخ- 

که( نخستین فریاد

و اشگ...از گلویش بلند است)

دریا هنوز با دهان کارگران

نفس می کشد

جنگل به یاد می آورد

رویایِ ستارگان را 

 

من هرگز باور نمی کنم 

روز میلادت

در آوردگاهِ اول ماه مه

تو را تَشیع خواهند کرد..!؟

وز قتلگاهِ کودکان 

کفتاران-

با چشمان خونگرفته

به نظاره استخوانهایِ سوخته نشستد

 

بندر خاموش 

در خون نشسته

موج از پیِ ی موج 

ناله می‌کنند،

سنگ‌ها داغدارند

 

وین دست‌های کوچک

و چشمانِ منتظر 

در سکوت جا ماندند

تو نمی دانی فردا 

چندین گور،

جانهای ذوب شده را 

در آغوش خواهد گرفت

 

من چشمهایم را می بندم

و تمام جهان پشتِ پلکهایم

فریاد می شود

صداها تمام نمی شود

-(کارگران جهان متحد شوید.)

حسن جلالی     ۷ / ۲ / ۱۴۰۴


Source URL: https://www.bepish.org/node/12145