ایران و بحرانهای در پیش

قدیمها میگفتند که هر کسی باید سرنوشت خود را آنطور که خداوند بر پیشانی وی نوشته است بپذیرد و تسلیم اراده الهی گردد. روایت نوینی از نسخه سیاسی نئولیبرالیسم به ما میگوید که سرنوشت ایران را قدرتهای امپریالیستی از قبل برنامهریزی کرده و رقم زدهاند. ما باید سرنوشتمان را آنطور که این حضرات بر پیشانی ما نوشتهاند بپذیریم و به آن تسلیم گردیم. فاز بعدی این روایت سیاسی بر این استدلال ماکیاولیستی اتکا کرده و توصیه میکند که، حالا که ما توان مقابله با قدرت امنیتی نظامی اقتصادی آمریکا را نداریم، بهتر است به پروژه دونالد ترامپها بپیوندیم. دقیقا مشابه این مثل انگلیسی که میگوید "اگر نمیتوانی بر آنها غالب شوی، بهتر است به آنها بپیوندی" عمل بکنیم . این روایت سیاسی نئولیبرالیسم با قدرت تمام مثل سایه ابر سیاهی بر آسمان ایران در نورد است. با این مقدمه به اصل مطلب میپردازم.
ایران، سرزمین بحرانهای در پیش
هر چقدر هم حکومت جمهوری اسلامی ایران تلاش کند تا با بزکها و رفتارهای به اصطلاح مدنی، هم بر گذشته خود پرده ساتر بکشد، هم واقعیتهای بحرانهای اجتماعی سیاسی اقتصادی کشور را در شرایط اختلاسهای میلیاردی سرپوش بگذارد، واقعیت این است که دیگر نه تنها اکثریت مردم ایران از این حکومت روی برگردانده و اعتماد خود را نسبت به آن بریدهاند، بلکه ترس مردم نیز از مقابله با آنها فرو ریخته است. روندی که با دیماه گذشته آغاز شد، با مقاومتهای زندانیان سیاسی و اعتصابات غذا در زندانها، اعتصابات و تظاهرات کارگری واعتراضات رو به گسترش اقشار دموکراتیک دیگر، جنبش دختران خیابان انقلاب و بالاخره با به خیابان ریختن و مقابلههای چند روزه مردم کازرون ادامه یافت.
منتظر تکرار جنبشهای دیماههای دیگر باشیم
بعد از این نه تنها باید خود را برای خیزشهای همگانی مشابه آنچه دیماه اتفاق افتاد، و اعتراضاتی مشابه آنچه در کازرون افتاد آماده بکنیم، بلکه باید درسهای یادگرفته از قیام دیماه و شورش چند روزه کازرون را یادآوری کرده و خود را برای جنبشهای دموکراتیک و عدالتجویانه مشابه آن حاضر نمائیم. یکی از ویژگیهای پایهای این جنبشها این میباشد که همه آنها بر پایههای خواستههای آزادیخواهانه، دموکراتیک، ضد تبعیض و عدالت جویانه مردمی عمل میکردند. خواستههای مردمی از قبیل نبود ثبات شغلی و عدم پرداخت حقوق کارگران، پایمال شدن حقوق زحمتکشان، روشنفکران، اقشار متوسط جامعه، گروههای اتنیکی مختلف، زنان و دیگر اقشار دموکراتیک اجتماعی. این در شرایطی اتفاق میافتد که مردم بخوبی از اختلاسهای میلیاردی حکومتیان و هزینه کردنهای سرسامآور آنها در دیگر کشورهای منطقه آگاه میباشند. این در شرایطی میباشد که تمام اقدامات سرکوبگرانه حکومتی قادر نبوده انبوه حرکات اعتراضی مشابه دختران خیابان انقلاب را بر جای خود بنشاند.
استراتژی آمریکا و اسرائیل برای کیش مات کردن ایران
نئوکانها معامله نمیکنند، تعامل نمیکنند، مذاکره و سیاستورزی نمیکنند. آنها پروژه و پلان طراحی کرده و سپس پیاده میکنند. آنچه که آنها برای ایران در نظر دارند، در صحبتهای اخیر جان بالتون، دونالد ترامپ و بخصوص بعدها مایک پامپیو با جزئیات بیشتری مطرح گردیده است. وقتی نئوکانها بر سر کارند، قوانین بینالملل و نقش سازمان ملل متحد و دیگر اتحادیههای بینالمللی از پنجره به بیرون پرتاب میشود. آنها بصورتی تک بعدی و به تنهائی بر تمام دنیا دیکته میکنند که از همگان چه انتظاراتی دارند. همه دنیا باید یا حامی و پشتیبان سیاستها و برنامههای آمریکا باشند، در غیر این صورت به نوعی دشمن آمریکا تلقی میگردند. نمونه پروژهها و پلانهای آنها را در عراق، افغانستان و سوریه و جاهای دیگر شاهد بودهایم. سناریوی سوریه نشان داد که آمریکا و انگلیس با تمام عظمت قدرت نظامی و اقتصادی مشترک خویش همچنان که در ویتنام به گل نشستند، در سوریه هم میتوانند به گل بنشینند.
مایک پامپیو وزیر خارجه کنونی و رئیس سابق سازمان مرکزی اطلاعاتی آمریکا جزئیات پروژه ایران را تا حدود زیادی روشن کرد. آنها از یک طرف خواهان تعویض حکومت در ایران میباشند، از طرف دیگر خواهان داشتن نقش فعال در بازسازی و مدرنیزه کردن اقتصاد ایران بعد از جمهوری اسلامی ایران میباشند. ترجمه فارسی این گفتار مایک پامپیو هجوم شرکتهای آمریکائی جهت سرمایهگذاری و تبدیل ایران به یکی از مستعمرات جدید آمریکا میباشد. آنها در زمینه زمانبندی پیاده کردن چنین پلانی بخاطر درگیری فعلیشان در کره شمالی و سوریه چندان عجلهای ندارند. فشارهای اسرائیل بر دوستانش در تسریع این پروژه بعد از پیروزیهای اخیر حزبالله در انتخابات لبنان چندین برابر شده است. در شرایطی که هنوز آنها در آغاز پروژه مربوط به کره شمالی میباشند و عملا پروژه آنها در سوریه بصورتی ناکام ماند، طرح و برنامه آنها در مورد ایران به احتمال زیاد و تا حدود زیادی به دوران بعد از حل و فصل پلان آنها در مورد کره شمالی کشیده شده و واگذار میگردد.
آیا برای رودرروئی با بحرانهای در پیش آمادگی لازم را داریم
خیزشها و طغیانهای مردمی از این به بعد میتوانند تنها دو چهره ویژه در خود داشته باشند، یکی روند و چهرهای دموکراتیک، آزادیخواهانه، عدالتجویانه و تحولگرانه و انقلابی که جنبش مردمی را در راستای تولد ساختار حکومتی مدرن، مدنی، دموکراتیک و مردمی هدایت میکند. روند دیگری چهرهای نئولیبرالی محافظه کارانه، سرکوبگرانه و تخریبی که نیروهای عدالتخواه و دموکرات را به گوشه انزوا سوق داده و با حمایت اولیه دولتهائی مثل آمریکا، انگلیس و اسرائیل، دیکتاتوری نئولیبرال و محافظهکار خویش را بر نیروهای دموکراتیک اعمال کرده و ایران را بعنوان بازار بزرگ جدیدی دو دستی تقدیم شرکتهای سودجوی بینالمللی نماید که در آن تنها احزاب نمایندگان نئولیبرالی امکان فعالیت داشته باشند.
بخش عظیمی از مردمی که از حکومت جمهوری اسلامی ایران بریده و هنوز آلترناتیو و راهکار دموکراتیکی برای حرکت به پیش برای خویش نیافتهاند، در خطر افتادن در باتلاق این راهکار نئولیبرالیستی و محافظهکارانه میباشند. افراطگران ناسیونالیستی فارس و ترک و کرد و غیره از جمله نیروهایی میباشند که بر این طبل میکوبند.
اگر چپهای دموکرات ایران نتوانند این جنبشها و طغیانهای عمومی را در راستائی دموکراتیک و آزادیخواهانه متشکل نموده و هدایت نمایند، طغیان سیل خیابانی مردم به دامان این افراطیون تخریبگر خواهند افتاد. نمونه واضح آن شمار کسانی میباشند که در اردوگاه "برنی سندرز" در آمریکا بودند، اما بعد از حذف شدن وی از صحنه انتخابات توسط حزب دموکرات، به جبهه "دونالد ترامپ" پیوستند.
چه باید کرد
این سوالی چندین میلیارد دلاری است. کاشکی میشد در چندین جمله به جواب این سوال پرداخت. شاید برای پرداختن راحتتر به این مساله، این سوال را به این صورت تغییر داد. چگونه چپ دموکرات ایران، و در راس آن حزب چپ ایران (فدائیان خلق) خواهد توانست خلا حضور سیاسی آلترناتیو رادیکال و دموکرات را در جامعه ایران پر بکند؟ ما یک بار این اشتباه را مرتکب شدهایم. تکرار آن روا نیست. در عبور از جمهوری اسلامی ایران، همان اندازه که نظام حاکم اسلامی رقیب سیاسی ما میباشد، شاید به میزان قدرتمندتر از آن، نئولیبرالیسم جهانی نیز رقیب ما در تعیین ماهیت نظام سیاسی آینده حاکم بر ایران میباشند. مگر یادمان رفته است که در انقلاب سیاسی بهمن پنجاه و هفت، ما خواهان عبور از دیکتاتوری شاه، به نظامی آزاد، دموکراتیک و عدالتخواه بودیم. چگونه جمهوری اسلامی ایران را بعنوان بخشی از کمربند سبز بر ایران حاکم کردند.
اگر نئولیبرالیسم جهانی بی بی سی، صدای آمریکا و رسانههای غیردولتی سرمایهداری کلان را دارد که همگی روایت سیاسی واحدی را تبلیغ میکنند، ما از چه طریقی قادر خواهیم بود نه تنها در وسیعترین مقیاس صدای خود را بگوش مردم برسانیم، بلکه فعالترین میزان نقش را در سازماندهی حرکات و اعتراضات دموکراتیک و مردمی ایفا نمائیم. اگر چنین نقشی را یکصد سال پیش "پراودا" در روسیه با دست به دست گشتن ایفا میکرد، در دنیای دیجیتال و اینترنتی امروز کدامین واسطههای رسانهای و ارتباطی چنین نقشی را میتوانند ایفا نمایند؟
دنیز ایشچی 24 می 2018