رفتن به محتوای اصلی

زورگیری!

زورگیری!
image-20220815200055-1

اسمی با مسما!

ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی، در امروز خود با انبوهی از مسایل سیاسی مواجه است. از تداوم سیاست خارجی هستی‌سوز کشور و "برجام" هنوز فرجام مبهم تا تشدید سرکوب‌ها در درون‌مرز و وسوسه‌ برای دست زدن به ترورها علیه مخالفان برون‌مرزی و نیز موارد بسیار دیگر. بیشتر از این‌ها اما، انواع معضلات اجتماعی‌اند در اشکال مختلف که چیزی جز پیامدهای مستقیم و غیرمستقیم همین سیاست‌های در حال تولید و بازتولید نیستند. پدیده زورگیری نیز چونان تهدیدی جدی علیه امنیت اجتماعی، در زمره همین معضلات است‌. 

نمی‌توان دانست ابتکار چه کسی بود که موفق به تولید اصطلاح "زورگیری" شد؛ در هرحال اما اصطلاح دقیقی است که می‌تواند این نابهنجاری اجتماعی را درست همانگونه به تصویر بکشد که رخ می‌دهد. تصادفی نیست که این توصیف خصلت نمای واقعیت تلخ اجتماعی زورگیری در امروز کشور، وسیعاً ورد زبان‌ها شده و توانسته است سریعاً در ایران و به ویژه تهران جا بیفتد.

اما معنی زورگیری چیست، متوجه چه چیزی است و به چه کسانی اطلاق می‌شود؟ زورگیری، توسل جستن به زور از سوی لومپن‌های‌ ندار است که از سر استیصال به هر داشته‌ی هر دیگری دستبرد می‌زنند! ترکیبی است از دزدی و قمه‌کشی، سرقت‌ای مستعد ارتکاب جنایت و نتیجتاً: هم تولید وحشت اجتماعی و هم بازتاب دهنده فضای ناامنی در جامعه.

روزنامه‌ها در جمهوری اسلامی، به کرات از فلان یا بهمان عملیات در اصطلاح قدیمی موسوم به راهزنی محیر العقول و در عبارت مد روز همان زورگیری بزن بهادر خبر و گزارش می‌دهند. کم هم پیش نمی‌آید که در آنها، همزمان چندین گزارش از حمله این یا آن زوج و کوپل موتور‌سوار کیف‌قاپ‌ به رهگذرها منعکس نشود. در یکی‌شان از هجوم به خانمی در پیاده‌رو می‌خوانیم که با هل داده‌شدن توسط زورگیر کیف دزد نقش کف زمین شده است و در دیگری خانم جوانی که چون دست به مقاومت زده، زخم بر ‌داشته و لباس‌اش پاره ‌شده است. ورق زدن روزنامه‌ها در این رابطه، آدمی را در وحشت، حیرت و نفرت می‌نشاند.

حالا دیگر کار بجایی رسیده است که بر اساس شنیده‌ها، کمتر خانواده و جرگه ارتباطی را می‌توان در شهرهای بزرگ سراغ گرفت که دستکم عضوی از آن از مورد یورش قرارگرفتن‌ با سلاح سرد مصون مانده باشد. واقعاً دردآور است وقتی شنیده می‌شود که از نخستین رد و بدل‌ها در بسیاری از گردهمایی‌های خانوادگی و دوستانه، یکی هم رد و بدل تجربه‌ها در رابطه با این یا آن زورگیری همراه با قمه‌کشی است. نقل ماجرای فلان تبهکاری مربوط به ربودن کیف دستی نه تنها خانمی مسن و یا رفتن زوری به سراغ جیب مردانی سال‌مند و اخیراً حتی جوان‌ها‌ تبدیل به امری عادی شده است. فقط هم نه در فلان جایی از محلات خلوت بلکه در دل نقاط پر ازدحام شهر.

اما کدام است ریشه چنین تولید ناامنی در جامعه؟

خوراک – پوشاک – پناهگاه، همواره در هستی انسان جنبه محوریت داشته‌اند و کماکان هم دارند. انسان، باید تغذیه شود تا بتواند به زیست خویش ادامه دهد، باید بتواند خود را با پوشش مناسب در برابر برودت طبیعت و گزندگی آفتاب آن محفوظ بدارد و نیز از زیر سقفی برخوردار شود که انسان را مامن است. اما شرط پایه برای برخورداری از این سه نیاز حیاتی، همانا وجود و تداوم امنیت فردی و نیز امنیت جمعی است. انسان اساساً موجودی اجتماعی است و امنیت، سنگ‌پایه دوام آن. بدون تامین امنیت جانی و مالی شهروندان، نه روا خواهد بود که سخن از ثبات اجتماعی رانده شود و نه می‌توان روی شکل‌گیری اعتماد اجتماعی حساب کرد.

در جامعه زیر سلطه جمهوری اسلامی اما، نه تنها این یا آن وجه از امنیت، بلکه اصلاً نفس امنیت مخدوش است. نه اینکه گمان شود حکومت ولایی جمعیت گزمه و عسس کم دارد و نمی‌تواند امنیت قلدرمنشانه برقرار کند؛ این نظام خشونت‌اندیش و خشن‌رفتار، به لحاظ وفور زندان و زندانی اگر هم رکورددار طول تاریخ استبداد ایرانی نباشد از سرکوبگرترین آنهاست. توسل به خشونت دولتی در جمهوری اسلامی، هنجار ایدئولوژیک و رفتار سیاسی است و کم نیستند کهریزک‌های متعدد در آن، که در هر یک از آنها جان و تن و روان شهروندان اعم از مخالفان و منتقدان نظام و یا خلافکاران و بزهکاران مرتکب تخلف، از بام تا شام زیر تازیانه جانفرسا می‌روند و مامورانی نیز در این چاردیواری‌ها از هیچ بی‌شرافتی در حق حیثیت بازداشتی‌ها کمترین ابا ندارند. برخورد فوق ضد انسانی که در اداره آگاهی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی نسبت به زورگیرها صورت می‌گیرد در کمتر کشوری همانند دارد. با اینهمه طبق آمارهای قوه قضائیه و داده‌های نیروی انتظامی که به احتمال بسیار پوشش‌دهنده همه واقعیت هم نیستند، پدیده زورگیری به وسعت در حال زایش و رویش مداوم است.

توسل به سرقت گرچه در ادامه خود بدل به خصلت در شخص سارق می‌شود و شکل عادت به خود می‌گیرد، در آغاز اما اساساً ناشی از نداری و فقر است. این نیاز و احتیاج است که دزد را محرک می‌شود، حالا چه دزدی او متوجه یک قرص نان باشد و چه برای تامین پول مواد مخدر! آنچه هم که او را تشویق و تشجیع به اعمال شنیع می‌کند، همانا قرار گرفتن فاصله دهشتناک طبقاتی موجود در معرض دید اوست. لومپن بی‌چیز است ولی چشم‌اش واقعیت‌ها را می‌بیند و گوش‌اش حقایق را می‌شنود. وقتی او هم‌سن و سال‌های توانگر خود را تماشا می‌کند که چگونه با ثروت بارآورده والدین مشغول عیش و نوش از هر نوع آنند، عقده روی عقده می‌انبارد، دچار حس عمیق تنهایی و بی‌کسی می‌شود و غده سرقت در وجودش رو به بازتکثیر شدن می‌نهد. او نه آگاه به ماهیت مناسبات اجتماعی است و نه توانایی پاسخ دادن اجتماعی به نابرابری‌های غیر قابل وصف و هضم را دارد. او انسان را گرگ انسان می‌بیند و خود یک گرگ می‌شود. چون همه جامعه را دشمن خویش می‌پندارد، آماده تعرض به هرکس و دستبرد به هرچیز هم می‌شود.

از چشم جمهوری اسلامی باید دید!

این آس و پاس‌ هراس‌افکن در جامعه، خوب می‌داند که اگر گیر بیفتد آش و لاش‌‌ در گوشه‌ای از پاسگاه نیروی انتظامی است‌ و بعدش هم برای مدتی زندانی شدن. نقطه تاریک‌تر اما آنجاست که بیشترینه‌ زورگیران گیر افتاده تا از حبس رهایی می‌یابند، باز و اول از همه در فکر تهیه چاقوی ضامن‌دار و قمه می‌شوند؛ چرا که نیاز به ابزار کار دارند! آنها مگر در کهریزک‌های قاضی مرتضوی‌ها دوره بازآموزی رفتاری می‌بینند تا بدل به شهروند قانون‌باور شوند؟ یا در پی آزادی از زندان‌ها برخوردار از امکان کار و کنترل اجتماعی می‌شوند تا از جرگه لومپنیسم به جبهه کار و زحمت نقل مکان کنند؟

اما تا اینجای کار، می‌توان گفت که تنها هم ایران اسلامی نیست که با پدیده جیب‌بر و کیف‌قاپ روبروست.  در دیگر کشورها و به ویژه کشورهای دارای حکومت‌های فاسد و غیرمسئول در قبال سرنوشت شهروندان هم می‌توان نمونه‌های کمابیش مشابه‌ این سارقین بیرحم را دید. دزدی، کژرفتاری و جرم و جنایت، عوارض نابهنجاری‌های اجتماعی در هر جامعه‌اند و هر چه هم حکومت‌ها در آنها‌ ناکارآمدتر و فاسد‌تر باشند، بدخیمی‌ها از این‌دست شیوع و شدت بیشتری دارند. مسئولیت در این موارد هم عمدتاً متوجه حکومت‌ها است و احساس مسدولیت هم نه فقط در پسا وقوع جرم بلکه بیشتر از آن در زمینه پیشگیری از خلاف‌کاری‌های اجتماعی به یاری تمهید دیدن‌های مسئولانه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی.

اما آنچه به پدیده سرقت خیابانی در ایران کنونی ویژگی خاصی می‌بخشد، رنگی است که از فضای جمهوری اسلامی گرفته و همین هم نام زورگویی را برایش ساخته و پرداخته است! وقتی خشونت در جامعه نهادینه ‌شود و مقدمتاً و مستمراً هم توسط خود حکومتی‌ها به عمل آید، آنگاه بسیار طبیعی است که از بستر خشونت کلان، خشونت‌های خرد و ریز مثل قارچ برویند و در گستره جامعه منتشر شوند. جامعه‌ای که در خشونت بزید نمی‌تواند طفل خشونت نزاید. کافیست سارق فقط یک موتور قرض بگیرد و قمه‌ای به کمر ببندد و با شکل دادن فوری تیم عملیاتی، به دل جامعه زده و طعمه را هر کس که می‌خواهد باشد نشانه گرفته و با حمله بردن به وی پول خونین برای خود دست‌وپا کند. بعلاوه وقتی هر روز در کشور خبر اختلاس‌های میلیاردی از درون نظام و دست‌پرورده‌های آن وسیعاً در جامعه منتشر می‌شود که آخرین رسوایی آن همین دزدی هزاران میلیاردی در فولاد مبارکه بود، چرا دزدان خرده‌پای  آفتابه دزد قمه بدست در این دزد بازار تحریک به هر رذالت نشوند؟!

بهره‌گیری حکومت از زورگیر!

بسیاری از این زورگیرها در جمهوری اسلامی، پای ثابت هیئت‌های عزاداری هستند و نوچه‌های مداحان محبوب حکومتی‌ها. در میان این زورگیرها کم هم نیستند آنانی که در همین نیروهای انتظامی آشنایان ناجی خود و حتی شریک جنس مسروقه‌شان را دارند! نباید از یاد برد که حکومتی‌ها از این لومپن‌های به راحتی قابل خریداری با مبلغی ناچیز و فاقد هرگونه رحم و مروت در انجام ماموریت محوله، برای اهداف خود بارها سربازگیری کرده‌ و همچنان هم آنها را چونان ذخیره‌ای برای روز مبادا در بزنگاه‌ سرکوب می‌دانند.

از سرکوبگری‌های دی ٩٦ و آبان ٩٨ هم که مثال نیاوریم، از اعتراف صریح سردار حسین همدانی فرمانده وقت سپاه محمد رسول الله تهران در ١٣٨٨ دیگر نمی‌توان گذشت که با افتخار از سازمان‌دهی اوباش برای سرکوب "جنبش سبز" سخن گفت. راستی چه کسانی مستعدتر از زورگیران در میان این اوباش برای چنین برنامه‌هایی؟ آنهم زمانی که دسته قمه‌ در دست حکومت باشد و زورگیر بی‌هراس از هرگونه عواقب و برعکس با وعده رسیدن به پاداش چرب، رهسپار خیابان شود و عربده بکشد؟

در ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی هیچ عارضه اقتصادی و‌ اجتماعی را نتوان یافت که راه حل بنیادین آن از معبر سیاست نگذرد. مبارزه اساسی با زورگیری در این حکومت مبتنی بر زور، آنهم زور زیر علم دین و آخوند جماعت که تاریخاً خوگرفته با گنده لات‌هایند و در کار نوچه‌پروری‌، با مبارزه علیه این نظام گره خورده است. این اما نه بدانمعنی، که در همین شرایط نباید حکومت را تحت فشار قرار داد تا امنیت اجتماعی در کشور دیگر بیشتر از این در معرض آسیب قرار نگیرد. حداقل اینست که زورگیران را باید بازداشت کرد، زیر شرایط بازآموزی و بازپروری قرار داد و بگونه کنترل شده شغلی برای‌شان فراهم آورد تا این پدیده شوم اجتماعی اگر هم ریشه‌کن نمی‌شود دستکم تحت کنترل قرار گرفته و دامنه آن فرو بکاهد.

در هرحال اما، منبع تولید و تغذیه اکثریت قاطع زورگیران را یا در خانوارهای بی‌چیز باید سراغ گرفت و یا در خانواده‌های بی سرپرست‌. عامل اصلی این پلیدی، محرومیت و نداری است و همانا فاصله طبقاتی مدهش. زورگیری، فرزند شرور فقر است.

بهزاد کریمی ٣ شهریور ١٤٠١ برابر با ٢٤ اوت ٢٠٢٢   

 

 

دیدگاه‌ها

بهزاد کریمی

دوست گرامی سعید با سلام و ممنون بخاطر پرسشگری‌ات. تنها با پرسیدن‌ها و اندیشیدن‌ها خواهیم توانست راه درست را بیابیم و رهروش باشیم.

1) ما حزب خود را حزب برنامه محور تعریف کرده‌ایم. این یعنی، مصداقی کردن ارزش‌ها و افق‌هایی که این حزب حول آنها شکل گرفته است. به همین اعتبار، این حزب حزبی است جامعه محور و از طریق برخورد با معضلات جامعه و نیز ارایه راه حل‌ها و پیشنهادهای برنامه‌ای است که هم با مردمان، هم دستگاه قدرت و هم همه جریانات سیاسی دیگر تنظیم رابطه می‌کند. هم از اینرو، کوشش کار گروه‌های حزب در عرصه‌های مختلف اینست که حزب را به پاسخ‌های برنامه‌ای خرد و کلان و آمادگی‌ها جهت مواجهه جاری و آتی با مشکلات و نیازهای کشور مجهز کند.

2) چیستی رابطه کار یدی و فکری، سئوال جالبی است! این دو نوع کار، در تضاد مطلق نیستند، بلکه در عین استقلال نسبی از یکدیگر سخت هم تنیده در همدیگرند. نکته اینجاست که هرچه بشریت بر دانش خود می‌افزاید و امر فن‌آوری‌ غنامندی بیشتری به خود می‌گیرد، کار یدی فزونتر اندیشه‌ورزتر می‌شود! گرچه کار فکری در گستره و ژرفا با شتابی بیشتر پیش می‌رود، اما کار یدی از بین نخواهد رفت بلکه فنی تر خواهد شد. به دیگر سخن این تضاد را باید در مقتضای پیشرفت‌های بشریت نگریست و کاوید و بررسید. همانگونه که شکاف روستا و شهر، با چنان سرعتی پر می‌شود و نیز در حال پرشدن است که معلوم نیست در آینده نه چندان دور چه چیزی ممیزه این دو خواهد شد! هم از اینروست که اقتصاد سیاسی و جامعه‌شناسی سیاسی را نیز باید از منظر آخرین تحولات ساختاری جهانی و ملی چه در رابطه با کار یدی و فکری و چه شهر و روستا و چه مواردی از این‌دست، خواند و دریافت.

دستت را به گرمی می‌فشارم.

بهزاد کریمی

ش., 27.08.2022 - 20:15 پیوند ثابت
سعید

باسلام مجدد.سئوال دیگرمربوط به کارفکری ویدی بود.چنین که دیده میشودکارفکری همیشه وجودخواهدداشت مخصوصا درحوزه علوم محض وآموزش پس آیا میتواندکارفکری ویدی اختلافشان برداشته شود.

جمعه, 26.08.2022 - 18:10 پیوند ثابت
سعید

با سلام خدمت رفیق بهزادکریمی.سئوالی داشتم که ربطی به این مقاله ندارد. آیا دیدگاه حزب برای عمل چه دراین رژیم یا دررژیمی که احزاب توان واردشدن به قدرت را داشته باشند معیار واردشدن یا نشدن ویا واردشدن باملاحظاتی چه میتواندباشد. مثلا دراین رژیم تمام درها بسته است وممکن است درآینده درهای تعامل برای احزاب بازشود مقدار این تعامل به چه چیزبستگی داردو فرضا دریک رژیم کاملا باز حزب سیاست های کلان خودش را چگونه در اهداف جزیی برای عمل سرشکن میکند. آیا نواقص کارهای جناح راست را جبران میکند. بسیازخلاصه عرض کنم چگونه حزب اهداف کلی اش را در عمل واقعی به پیش میبرد. واگردرهمان زمان یک رژیم بازصحنه عمل بسیارجزیی بودحزب چگونه برخوردمیکند؟ این جمله بسیار ناقص است ولی آیا حزب پیمانکار توده مردم میشود؟ ببخشیداینگونه عنوان کردم عیب ازمن است.

جمعه, 26.08.2022 - 09:41 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید