رفتن به محتوای اصلی

خیزش روشنفکران و جوانان ایران!

خیزش روشنفکران و جوانان ایران!
به مناسبت پنجاهمین سالگرد جریان فدایی

مطلب زیر تلاشی است برای بررسی شرایط سال‌های شصت و هفتاد میلادی و رابطه جریان‌های روشنفکری و جنبش دانشجویی ایران با جریان‌های مشابه در اروپا و آمریکای لاتین و رابطه فداییان با این جنبش. این مطلب کوششی است برای پاسخگویی به این سوال که جنبش روشنفکری دانشجویی ایران و فداییان را در کدام چارچوب جهانی می‌توان تبیین کرد صرف‌نظر از قضاوت مثبت یا منفی به کلیت یا این یا آن جنبه آن. امید است این تلاش بتواند مورداستفاده کسانی که در جهت بررسی و تحلیل تاریخ معاصر ایران می‌کوشند و اسیر تمایلات روز سیاسی نیستند قرار گیرد

اوج‌گیری جنبش دانشجوئی ايران در نيمه دوم دهه ۴۰َ
پس از رفرم های سال ۴۱ نيروهای اپوزيسيون در موقعيت تدافعی قرارگرفته و سرکوب شدند. مبارزات دانشجويان و جوانان ايرآن‌که تا اين زمان مستقیماً در رابطه و تحت رهبری سازمان‌های اپوزيسيون بود نيز نزول نموده و دانشگاه‌ها در نيمه اول دهه ۴۰ آرام و حرکات اعتراضی محدود بود. تحليل گران رژيم بر اين نظر بودند که در شرايط تضعيف سازمان‌های اپوزيسيون، مبارزات دانشجوئی محدود خواهد ماند و تصور می‌کردند با رفرم و بهبود سطح آموزشی دانشگاه‌ها و به وجود آوردن امکانات تفریحی مانند کاخ‌های جوانان و امکانات رفاهی، دانشگاه‌ها برای يک دوره طولانی قابل‌کنترل است. آنچه از چشم تحليل گران رژيم پنهان بود، نطفه بندی جنبشی کاملاً متفاوت از گذشته در دانشگاه‌ها بود. جنبشی در حال نطفه بستن بود که نه‌تنها تحت رهبری هیچ‌یک از جريانات سياسی گذشته کشور نبود بلکه همه آن‌ها را نفی می‌کرد. جنبشی که رژيم شاه را مسبب همه مشکلات کشور، روحانيت را مرتجع و توده‌ای‌ها را بی‌عمل می‌دانست و سياست صبر و انتظار جبهه ملی‌ها را مسخره می‌کرد. جنبشی که با مبارزات پيشين دانشجويان در دهه ۳۰ تحت رهبری سازمان‌های جوانان جبهه ملی و حزب توده ايران کيفيتا متفاوت بود. شکل‌گیری اين جنبش با اوج‌گیری جنبش جوانان در اروپا و آمريکا هم‌زمان است من در مطلبی تحت عنوان "بررسی جنبش دانشجویی ایران در سال‌های ۴۷ تا ۵۲" کوشیده‌ام که مشخصات این جنبش و شرایط آن روز را ترسیم کنم.

ادبیات
گفته می‌شود که ادبیات منعکس‌کننده روح زمانه است. به‌عبارت‌دیگر آثار ادبی که موردتوجه زمانه قرار می‌گیرد انعکاسی است از روحیات و روندهای مسلط در جامعه و از این راه پیش‌قراول تحولات اجتماعی که درراه است.
جامعه ایران در نیمه دهه چهل ظاهراً ساکت است و تسلیم. با سرکوب و خلع سلاح شدن سازمان‌های سیاسی اپوزیسیون و با قدم گذاشتن کشور به رشد اقتصادی به نظر می‌رسد تلاطم‌های اجتماعی به گذشته‌های دور تعلق دارند. در همین دوران قبل از همه صداهای دیگری در عرصه ادبیات بگوش می‌خورد.
فروغ فرخزاد در آخرین شعرهای خود فضای اجتماعی دیگری را تصویر می‌کند. او در هیئت اعضا خانواده خود فضای حاکم بر جامعه و اطرافیان را به‌نقد می‌کشد و از انبارهای باروتی که زیر کاشی‌های حوض، از خمپاره‌هایی که در باغچه‌ها و از بمب‌های کوچکی که در کیف بچه‌مدرسه‌ها نهان شده سخن می‌گوید و دست‌هایش را در باغچه می‌کارد و می‌داند که سبز خواهد شد. شاملو در این عرصه مؤثرترین پیش‌قراول است. او از شاخه‌ای سخن می‌گوید که در شرایطی که شب مسلط است و دریا سرد است به‌سوی نور فریاد می‌کشد.و در سال‌های بعد از شیر آهن کوه مردانی که میدان خونین سرنوشت را به پاشنه آشیل در می‌نویسند سخن می‌گوید. سیاوش کسرایی باوجودآنکه ازنظر سیاسی به حزب توده گرایش دارد از جاودانه شدن حماسه چه گوارا سخن می‌گوید و در قلب روشنفکران آن زمان ویتنام دیگری را می‌بیند. صمد بهرنگی و داستان‌های او با روشن‌ترین بیان شرایط روحی و فکری حاکم بر روشنفکران آن زمان کشور را ترسیم می‌کند که با توجه به نقش وی در ادامه مقاله به او خواهم پرداخت
فضای نوینی که در ادبیات ایران زاده شده، در سال‌های دهه پنجاه گسترش می‌یابد. فضایی که در کارهای غلامحسین ساعدی، شفیعی کدکنی، اسماعیل خویی، نسیم خاکسار، محسن یلفانی و ده ها نویسنده و شاعر آن زمان مشهود است و می‌توان درسالهای بعد در شکل تند و حتی شعارگونه در کارهای خسرو گلسرخی و سعید سلطان پور مشاهده کرد. فرج سرکوهی در مقاله‌ای تحت عنوان "جنگ چریکی، هنر و ادبیات؛ خنجی خونین بر چهره ناباور آبی و نسیم خاکسار در مقاله اخیرش تحت عنوان "سیاهکل و مبارزه چریکی در منظر ادبیات داستانی" تحولات ادبی و هنری ان دوران را به‌روشنی توضیح داده‌اند.
در این سال‌ها ترانه‌هایی خوانده می‌شود که به موسیقی اعتراضی مشهور شده. در حاشیه آهنگ شبانه منفرد زاده که توسط فرهاد خوانده می‌شود نجوای گنگ سیاهکل بگوش می‌خورد. جنتی عطایی در ترانه دریایی که با صدای گوگوش خوانده می‌شود از دل دریایی خود که چشمه برایش کوچک است و از رگ‌هایی که بجای خون شعر سرخ رفتن و تازه شدن در آن جاری است و اینکه زمان راهی شدن فرارسیده سخن می‌گوید.
ادبیات و هنری که در این دوران موردتوجه روشنفکران و دانشجویان کشور است با ادبیات سال‌های دهه سی کیفیتا متفاوت است. از روحیه سرد و زمستان دوران گذشته اثری نیست. نوشته‌ها مملو است از امید و حرکت، اعتراض و طغیان، ستایش مقاومت و قهرمانان این راه. چنین ادبیات و روحیه‌ای نه با آغاز مبارزه مسلحانه بلکه از چند سال قبل از آن آغاز شد و فداییان نه آغازکننده چنین روحیه‌ای بلکه محصول چنین روحیه‌ای هستند.
موج جدید ادبیات و هنر ایران در این دوران هم‌زمان است با اوج‌گیری مبارزه روشنفکری دانشجویی در اروپا. در آنجا هم مارتین لوتر کینگ از رؤیایش سخن می‌گوید. جان لنون همه را به تجسم دنیای فردا فرامی‌خواند و باب دیلون و جون بائز پاسخ به این سوال که شستن کوه توسط آب؛ و شنیدن صدای ستم دیدگان و نابودی ظلم چه زمانی نیاز دارد را در خود حرکت و برپایی طوفان (دمیدن درباد) می‌دانند و از قطعیت پیروزی و دگرگونی جهان و برپایی جهانی عادلانه و انسانی سخن میگویند.

مباحث نظری
در سال‌های دهه بیست نیروهای چپ در مباحث نظری سیاسی اجتماعی برتری مطلق بر سایر گرایش‌ها دارند و در درون نیروهای چپ ایده‌های احزاب کمونیست کارگری و برداشت نماینده آن در ایران یعنی حزب توده و نزدیکان به این حزب هژمونی دارد. با انشعابات درون حزب (خلیل ملکی و همفکرانش) و انشعاب مائوئیست ها در دهه چهل موقعیت این حزب تضعیف می‌شود ولی کماکان نظرات اندیشمندان این طیف غلبه دارند. در اوایل دهه ۴۰ پس از جدایی راه احزاب کمونیست چین و شوروی طرفداران اندیشه‌های مائو نیز در مباحث نظری بالأخص در نشریاتی که در اروپا منتشر می‌شوند فعال‌اند.
در نیمه دوم دهه چهل با انتشار نشریات نظری سیاسی اجتماعی که با استقبال مواجه شد نظیر نگین، جهان نو، گاهنامه آرش فضای جدیدی در این عرصه شکل گرفت. نویسندگان این نشریات نظیر منوچهر هزارخانی، احمد اشرف، مصطفی شعاعیان، امیر پرویز پویان؛ مصطفی رحیمی، داریوش آشوری، شاهرخ مسکوب و ... فضای نوینی در مباحث نیروهای چپ را نمایندگی می‌کردند. فضای حاکم بر این نشریات فاصله‌گیری از ایده‌های مطرح توسط احزاب کمونیست و یا مائوئیست و منعکس کردن ایده‌های متفاوت مطرح در اروپا و آمریکاست.
جنبش روشنفکری دانشجویی اروپا همانند هر جنبشی طیف متنوعی از نظرات را در خود جا داده. مشخصه این جنبش و اندیشمندانش تلاش برای فرا رفتن از ایده‌های پذیرفته‌شده و نوجویی در عرصه نظر است. در کنار ایده‌هایی که رگه‌هایی از نظرات مائوئیستی، تروستکیستی، آنارشیستی و یا سوسیال دمکراتیک را با خود حمل می‌کنند، یک نحله فکری جدید در جنبش روشنفکری اروپا ایده‌هایی است که بعدها بنام چپ نو نام‌گذاری شد. ایده‌هایی که با دو جریان نیرومند فکری آن زمان یعنی نظرات احزاب کمونیستی و نظریات مائوئیستی فاصله گرفت. این نظرات در ایران مطرح و برخی مقالات آنان در نشریات منتشر می‌شد. کتاب‌های پل سوییزی، پل باران و پولانزاس در همان دوره ترجمه و در محافل روشنفکری منجمله جوانان نسل اول فداییان مطالعه می‌شد.
کسانی که در نشریات ایران رقم می‌زنند مشابه اروپا و آمریکا طیفی از نظرات را در برمی‌گیرند. برخی از آنان مانند هزارخانی آشکارا به سمت نیروهای چپ نو سمت‌گیری دارند و در مجموعه آنان منجمله روشنفکران منشعب از حزب توده‌ایران به درجات متفاوت رگه‌هایی از ایده‌های چپ نو، تروستکیستی، سوسیال دمکراتیک وجود دارد ولی فضای عمومی، تلاش برای طرح ایده‌های متنوع در درون جریان چپ و فاصله‌گیری از دو قطب نظری نیرومند آن زمان است. در نوشته‌های آن زمان تأثیرپذیری از مباحث مطرح در اروپا و امریکا آشکار است.
نظریه‌پردازان گروه اول فداییان بیژن جزنی و حسن ضیا ظریفی در این دوره در زندان‌اند و در این مباحث شرکت ندارند. نوشته‌های جزنی در زندان بر تدوین مشی سیاسی و پاسخگویی به مشکلات نظری این راه متمرکز است و در این عرصه نقشی تعیین‌کننده دارد ولی در شرایط بسته و امکانات محدود زندان به مباحث پایه‌ای نظری نمی‌پردازد، هرچند در نوشته‌های او می‌توان عناصری از تفکر حاکم بر جنبش کمونیستی آن زمان را مشاهده کرد. وی همواره تأکید می‌کند که چپ‌های ایران نباید در منازعات مابین دو حزب کمونیست چین و شوروی جانب‌دار یکی از آن دو باشند. با توجه به پشتوانه نظری هر دو حزب در این مباحث، خودداری از جانب‌داری نمی‌تواند به عرصه مباحث نظری گسترش نیابد و به‌بیان‌دیگربا پذیرش ایده‌هایی بافاصله از نظرات این دو قطب همراه نشود. به همین دلیل خود این موضع‌گیری حائز اهمیت بود. هرچند در نوشته‌های او این موضع به عرصه‌های نظری فرا نمیروید.
هر چند نوشته "مبارزه مسلحانه هم استراتژی تاکتیک" مسعود احمد زاده جانبداری بسمت نظرات مائو دارد ولی مباحث نظری از زاویه های گوناگون در درون نسل اول فداییان (گروه پویان، احمدزاده،) مطرح است. این مباجث بعدها در درون سازمان چریک‌های فدایی خلق تداوم نمی‌یابد و ضربات و دستگیری‌های پی‌درپی مجال پیشبرد این مباحث را سد می‌کند.

صمد بهرنگی
ازآنجاکه داستان‌های صمد بهرنگی بیش از هر نوشته‌ای در آن زمان انعکاس‌دهنده ایده‌ها و روانشناسی جنبشی است که در حال شکل‌گیری بود، جا دارد که جهت شناخت آن جنبش بر نظرات وی بیشتر مکث شود.
ماهی سیاه کوچولو شناخته‌شده‌ترین سمبل آن نسل است. همه‌کسانی که به‌نوعی با آن جنبش و یا بعدها با فداییان در ارتباطند، این سمبل را می‌شناسند. ماهی سياه کوچولو نمود نفی پذيرش زندگی روزمره جاری و شورش علیه ارزش‌های پذیرفته‌شده ايست که توسط ديگران دفاع می‌شود. ماهی سياه کوچولو نماد جوانی است که مرزها را درهم می‌شکند خطر و دشواری‌ها را می‌پذیرد و به جستجوی دريا می‌رود. دريا تحولات عظيم اجتماعی است. دریا جامعه‌ایست که ماهی‌ها در آن آزادند و امکان دارند که به هر سو حرکت کند. محدودیت‌های چشمه کوچک وزندگی روزمره آن‌ها را آزار نمی‌دهد. ماهی سياه کوچولو جستجوگر است؛ شورش گر است؛ آرمان‌خواه است و این‌ها همه بیان‌کننده آرزوها و روانشناسی نسلی از جوانان و روشنفکران ايران بود که به صحنه ميامدند. ماهی سیاه کوچولو نماد نه گفتن است و به همین دلیل نماد نسلی می‌شود که نه می‌گوید.
نماد دیگر نوشته‌های صمد بهرنگی چوخ بختیار است. این عنوان را قبل از صمد، عزیز نسین و روشنفکران ترک بکار برده بودند. چوخ بختيار نمود يک شهروند اقشارمتوسط جامعه ماست. فردی که شغل آبرومندی دارد؛ خانواده داشته و خانواده‌اش را دوست دارد. به‌طور نامرتب روزنامه و گاها کتابی می‌خواند تا بتواند در مجامع اظهارنظر کرده و از ديگران عقب نماند. نسبت به مسائل اجتماعی موضع دارد ولی حاضر نيست در اين رابطه اقدامی نمايد که هزينه داشته باشد. چوخ بختيار نمادی از اقشار متوسط جامعه ايران است. فردی که همه خوب و بدهای جامعه ايران را نمايندگی کرده و از ارزش‌های پذیرفته‌شده جامعه پاسداری می‌کند. ازنظر صمد چوخ بختيار سمبل ايستايی است. صمد چنين چهره‌ای را به‌عنوان چهره پاسدار زندگی جاری جامعه زير بار تندترين انتقادات می‌گیرد.
روشنفکران و دانشجویان آن دوران در ایران و جهان می‌خواستند جامعه‌ای بسازند که در آن‌همه نابرابری‌ها و ظلم‌ها ریشه‌کن شده و همه آن چيزهايی که انسانی و مثبت می‌دانستند حاکم باشد. خواست جنبشی که در آن روزها شکل گرفت به دگرگونی قدرت سياسی محدود نمی‌ماند. جنبشی در حال تکوین بود که می‌خواست همه‌چیز را دگرگون کند و جامعه‌ای از بنیان متفاوت بسازد. جنبشی که فرهنگ و تمامی مناسبات اجتماعی را زیر سال می‌برد. ثروت را به‌عنوان مرکزی‌ترین ارزش جامعه تحقیر می‌کرد. نوع دیگری لباس می‌پوشید، تفریحاتی متفاوت داشت و موسیقی متفاوت از موسیقی موردپسند جامعه را می‌پسندید. در ایران علیه روابط سنتی حاکم طغیان کرده بود. نقش خانواده در انتخاب همسر را زیر سال می‌برد؛ خواستگاری و مهریه و نظایر آن را تحقیر می‌کرد و خواهان آن بود که در همه عرصه‌های سیاسی و اجتماعی مشارکت کند. صمد بهرنگی زبان اين جنبش و ماهی سیاه کوچولو نماد آن بود.
نوشته‌های صمد بهرنگی همه خوب و بد تمایلات روشنفکران و دانشجویان آن زمان را منعکس می‌کند. در نوشته‌های صمد بهرنگی مرز خوب و بد ترسیم‌شده و روشن است. همه باید تصمیم بگیرند. میانه‌ای وجود ندارد. همه یا با الدوزند یا با زن بابای زورگو. میانه‌ها در خدمت زن بابا هستند و چوخ بختیارهای شایسته تحقیر. جامعه صمد رنگارنگ نیست. او نفرت از بدی و حاملین آن را آموزش می‌دهد و خوبی را تقدیس می‌کند. او ستمدیده‌ها را به مقاومت و مبارزه فرامی‌خواند. او زبان گویای نسل و جنبشی است که هم‌زمان با مرگ وی در حال شکل‌گیری است. من پانزده سال پیش در نوشته‌ای تحت عنوان "صمد و ماهی سیاه کوچولویش" به‌تفصیل به نوشته‌های او پرداخته‌ام.
بسیاری از تحلیل گران صمد بهرنگی را نماینده جنبش چریکی می‌دانند. صمد بهرنگی در سال ۱۳۴۷ درگذشت و نوشته‌های وی در سال‌های ۱۳۴۶ و قبل از آن نوشته‌شده. در اين زمان بحث مبارزه چريکی در محافلی که صمد به آن‌ها تعلق دارد در آغاز کار است و هنوز دو سال تا نوشته رد تئوری بقای پويان و مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتيک مسعود احمدزاده زمان لازم است. صمد بهرنگی نه نماینده جنبش چریکی و عمل مسلحانه بلکه منعکس‌کننده جنبشی است که در نیمه دوم دهه چهل شکل گرفت و فداییان از دل آن بیرون آمدند.
طبیعتاً چریک‌ها در نوشته‌های صمد و مبارزه‌جویی نهفته در آن‌ها انعکاسی از ایده‌ها و مبارزه خود را می‌دیدند و ماهی سياه کوچولو به سمبل فداييانی که اسلحه بر کف گرفته و در مقابله با ديکتاتوری حاکم مرگ را پذيرا می‌شدند؛ تبديل شد. ولی چنين قهرمانانی نه در ايران و نه در جهان محدود به چریک‌ها و معتقدين به مشی چريکی نبوده‌اند. ویتنامی‌ها وان تروی را داشتند، آلمانی‌ها روزالوگرامبورگ را ؛ مکزیکی‌ها زاپاتا را و ما بابک و ستارخان را. آرمان‌خواهی، فداکاری و دلاوری ماهی سياه کوچولو می‌تواند سمبل تمامی جنبش‌های آرمان‌خواهی باشد که به مبارزه راديکال با دشمن رو آورده‌اند. اين سمبل در آن دوران توسط روشنفکرانی که با مبارزه چریکی موافقت نداشتند نیز پذیرفته شد.

جنبش دانشجویی
در اواخر دهه شصت جنبش دانشجویی رادیکال و نیرومندی فضای سیاسی اجتماعی کشورهای اروپایی و آمریکا را تحت تأثیر خود قرارداد و تأثیرات بزرگی بر حیات اجتماعی این کشورها برجای گذارد. جنبش جهانی دانشجويان و جوانان در سال‌های۷۳-۶۸ موضوع بررسی بسياری از تحليل گران مسائل اجتماعی بوده است. بخش بزرگی از اين تحليل گرآن‌که من نيز نظر آنان را می‌پسندم، تغيير ترکيب دانشجويان در آن سال‌ها را عامل عمده شکل‌گیری اين جنبش می‌دانند. مطابق اين نظر تا قبل از جنگ و در سال‌های اوليه پس از جنگ عمدتاً فرزندان اقشار ثروتمندتر جامعه امکان می‌یافتند که به دانشگاه راه‌یافته و به درجات عالی تحصيلی نائل آيند. چنين کسانی در خانواده خويش يگانگی بانظم موجود را فراگرفته و حداکثر مايل به اصلاحات و رفرم در آن بودند. در سال‌های دهه ۶۰ اين امکان برای بخش بزرگی از فرزندان اقشار غير ثروتمند جامعه فراهم گرديد که به دانشگاه‌ها راه يابند. اينان کسانی بودند که در سال‌های دشوار پس از جنگ متولد و در دوران تحولات اجتماعی گسترده اين سال‌ها بزرگ‌شده بودند و به دلیل موقعيت اجتماعی خانواده‌هایشان خود را بانظم موجود در تضاد می‌دانستند. آنان خواستار تغيير بودند و موقعيت نوين اجتماعی به آنان اين شخصيت و اعتمادبه‌نفس را می‌داد که در جهت اين خواست خود حرکت کنند و اين عامل عمده شکل‌گیری جنبش جوانان و دانشجويان در اروپا و آمريکا در اين سال‌ها بود. شرايط سياسی آن دوران مثل جنگ سرد، پيروزی انقلاب کوبا، جنگ ويتنام، انقلاب الجزایر، جنگ اعراب و اسراييل و حوادث سياسی از قبيل قتل مارتين لوتر کینگ عواملی بودند که بر بستر آن عامل پایه‌ای بر چگونگی روندها و خصوصيات اين جنبش مؤثر گرديد. این جنبش بالأخص در کشورهایی مثل آلمان روابط اقتدارگرایانه و پدرسالارانه بازمانده از گذشته در دانشگاه‌ها و خانواده را اولین آماج مبارزه خود قرارداد.


اگر تحليل فوق را در رابطه با اين جنبش در اروپا و آمريکا بپذيريم، عامل ذکرشده به درجاتی بيشتر در ايران صادق است. تعداد دانشجويان در اين سال‌ها به شکل تصاعدی افزايش يافت. دانشجويان ديگر چون گذشته بخش کوچکی از جوانان ايران نبودند. اکثر خانواده‌های ثروتمند ترجیح می‌دادند که فرزندان خود را به خارج از کشور بفرستند و بسیاری از آنان تحت تأثیر فضای حاکم بر دانشگاه‌ها در این کشورها به فعالیت اجتماعی روی آوردند و در کنار ديگر دانشجويان ايرانی مقيم خارج به فعالیت‌های کنفدراسيون دانشجويان ايرانی در خارج از کشور جذب شدند. اکثريت قريب به‌اتفاق دانشجويانی که در اين سال‌ها به دانشگاه راه می‌یافتند از طبقات متوسط و غير ممتاز جامعه بودند. در ايران بيگانگی با حکومت به دلیل استبدادی و ماوراء قانون بودن حاکمان همواره عمیق‌تر و گسترده‌تر از اروپا بوده است.

من سال ۴۷ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شدم. من نيز مثل ديگران از محصلينی بودم که موفق شده بودند در کنکورهای ورودی نمرات ممتاز به دست آورند. همه آشنايان و نزديکان ما بما احترام گذارده و در ما اين احساس را که ما سازندگان جامعه فردا خواهيم بود، تقويت می‌کردند. ما دانشجويآن‌که تعدادمان به‌مراتب بيش از سال‌های قبل از رفرم بود، تغيير می‌خواستیم و در خود اين اعتمادبه‌نفس و اين نيرو را می‌دیدیم که قادريم اين تغيير را متحقق کنيم. ما می‌خواستیم کشورمان در سطح کشورهای اروپائی قرار گيرد. ما بااستعدادترین جوان‌های کشور بوديم و خواهان آن بوديم که جامعه‌ای بسازيم که در آن هر کس بر مبنای استعداد و لياقتش موقعيت داشته باشد. ما خواهان جامعه‌ای بوديم که در آن فساد و ارتشا و پارتی‌بازی ریشه‌کن شده باشد. ما می‌خواستیم جامعه‌ای بسازيم که در آن از استبداد و زورگویی اثری نباشد و تصور می‌کردیم که قادريم همه آن‌ها را متحقق کنيم. اين نه‌فقط روحيه دانشجويان ايرآن‌که روحيه غالب در سرتاسر جهان بود.
جنبش دانشجویی نوینی در سال‌های آخر دهه ۴۰ شکل گرفت که برخلاف جریان‌های پیشین دانشجویی نه‌تنها تحت رهبری سازمان‌های اپوزیسیون (حزب توده‌ایران و جبهه ملی) نیست بلکه فعالان آن موضع منفی در قبال این جریانات دارند. در اولین گام این جنبش خواستار برقراری روابطی کیفیتا متفاوت با روابط حاکم بر دبیرستان‌ها و محیط‌های آموزشی آن زمان گردیدند. آن‌ها خواستار شرکت در تصمیم‌گیری و اداره همه اموری بودند که به آن‌ها مربوط بود و تبعیت از تصمیمات مسئولان بالادست و سرخود را پایین انداختن و درس خواندن را رد می‌کردند. هرچند محیط دانشگاه‌ها همیشه با محیط دبیرستان متفاوت بود ولی از نیمه دوم دهه چهل این تمایزات، اعتمادبه‌نفس دانشجویان، خواست اداره و مشارکت در همه امور و خلاصه شورش علیه همه روابط قیم سالارانِه ابعاد جدیدی یافت ورود به دانشگاه معنای ورود به دنیایی جدید از پایه متفاوت با دبیرستان را یافت. چنین روحیه‌ای گسترش‌یافته و به روابط خارج از دانشگاه و خانواده هم امتداد یافت. تضعیف و حتی حذف نقش خانواده در انتخاب همسر؛ دادن مضمونی جدید به مراسمی مثل خواستگاری؛ شورش علیه دخالت خانواده و پدر و مادر در زندگی روزمره، در نحوه لباس پوشیدن از نمونه‌های اعتراض به روابط پدرسالاری حاکم بر جامعه در همه ابعاد آن بخصوص در مورد دختران بود.

در سال‌ها بعد چنین اعتراض و روابطی بالأخص بین دانشجویانی که به فداییان گرایش داشتند ابعاد گسترده‌تری یافت و از نفی تسلیم به رابطه بالا و پایین در دانشگاه و خانواده فراتر رفته و به نفی تند ارزش‌ها و پرنسیپ های سنتی حاکم بر این روابط گسترش یافت.
لازم به تأکید است که نخستین نقطه عزیمت اولیه جنبش دانشجویی اروپا در همان زمان همین موضوع یادشده یعنی اعتراض به روابط قیم سالارانه و پدرسالارانه در محیط‌های آموزشی و خانواده بود که بعدها به جنبه‌های دیگر نیز گسترش یافت. دانشجویان در ایران بدون اینکه با آن جنبش ارتباط داشته و روندهای مطرح در آن را بدانند به دلیل روحیات مشترک دانشجویان در تمام جهان در آندوران همان مسیر را طی کردند. مسیری که به گونه‌های متفاوتی در ترکیه و آمریکای لاتین هم طی شد.
کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که عمدتاً با تلاش دانشجویان وابسته به حزب توده‌ایران و جبهه ملی تشکیل‌شده بود در این سال‌ها توان و مضمونی دیگر یافت. دانشجویانی که برای تحصیل به اروپا و آمریکا آمده بودند در این سال‌ها با محیط اجتماعی فعال و پرشور دانشگاه‌های این کشورها مواجه شدند. این دانشجویان جزیی از جنبش دانشجویی اروپا و حامل همه روحیات و ایده‌های مطرح در این جنبش‌اند. برخی از آنان مثل بهمن نیرومند در کشور خود از چهره‌های مطرح آن جنش‌اند.
جریان‌های سیاسی ایرانی در درون کنفدراسیون فعال‌اند. بخش مهمی از دبیران کنفدراسیون به جریان‌های معتقد به اندیشه مائو گرایش دارند ولی کنفدراسیون دانشجویان یک جریان دانشجویی است که همه نیروهای آن در دانشگاه‌های خود با حرکات دانشجویی محیط در تماس بوده و درواقع کنفدراسیون مستقیماً جزئی از جنبش دانشجویی جهانی آن دوران است که در رابطه با ایران کار می‌کند. طبیعتاً موضوعات موردتوجه کنفدراسیون مسائل ایران است. اولویت کنفدراسیون برمبارزه با استبداد و فعالیت‌های حقوق بشری و مسائلی که در جامعه ایران جریان دارد نه ناشی از ماهیت متفاوت این دو حرکت بلکه به دلیل شرایط متفاوت این کشورهاست و این امر موردپذیرش فعالین جنبش روشنفکری و جوانان اروپا و آمریکاست و آن‌ها از فعالیت کنفدراسیون حمایت کرده و در خیلی موارد دراعتراضات دانشجویان ایرانی علیه استبداد مشارکت می‌کنند.

تاکتیک مسلحانه
بهمن سال ۱۳۴۹ اولین عملیات مسلحانه انجام‌شده و در سال ۱۳۵۰ سازمان چریک‌های فدایی خلق شکل می‌گیرد. این سازمان اعتقاد به مبارزه مسلحانه را به‌عنوان وجه مشخصه خود و تمایزش با دیگر سازمان‌های چپ اعلام نمود. سازمان‌هایی نیز که مبارزه چریکی را تائید نمی‌کردند بر همین مبنا در مورد این سازمان قضاوت کرده و آن را موردنقد قراردادند.
تأسیس این سازمان هم‌زمان است با دوران اوج جنگ سرد و جهان دوقطبی. در جهان دوقطبی آن روز جهان غرب بدو بخش کشورهای پیشرفته اروپا و آمریکا و کشورهایی که با عنوان "در حال رشد" معروف بودند تقسیم می‌شود. در آن دوران هیچ‌یک از کشورهای گروه دوم موفق نگردیدند به درجه ای از رشد دست یابند که بتواند آنها را در رده کشورهای پیشرفته قرار دهد. نیروهای ملی که در این کشورها قدرت می‌گرفتند، درراه رشد با سد انحصارات بزرگ مواجه شده و در جهت برقراری ارتباط با کشورهای بلوک شرق حرکت می‌کردند و این برای کشورهای غربی قابل‌تحمل نبود و در جهت سرنگونی آن‌ها حرکت می‌کردند. دنیای آن روز دنیای کودتاهای نظامی و جنگ‌های رهایی‌بخش است.
در چنین شرایطی اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق اندیشمندان چپ و میانه در سر تا سر جهان براین نظرند که تحولات دمکراتیک (یا سوسیالیستی) بدون اعمال قهر یا به‌عبارت‌دیگر مقاومت قهرآمیز در برابر قهر نیروهای حاکم و کشورهای غربی ناممکن است. مبارزه مسلحانه جهت گذار موردتوافق اکثر نیروهای چپ است. آنچه مورد اختلاف بود؛ مبارزه چریکی یا بکار گیری سلاح در راستای جلب توده‌ها به مبارزه است. در اروپا و آمریکا کسانی که معتقد به بکار گیری سلاح‌اند نقشی حاشیه‌ای دارند و توسط اندیشمندان جنبش روشنفکری آن روز تائید نمی‌شوند ولی همان اندیشمندان به‌کارگیری قهر در برابر قهر نیروهای مستبد درکشورهای دیگر را از زاویه ارزشی در آن شرایط رد نمی‌کنند و برخورد منفی با جریان‌های چریکی در ایران و آمریکا ندارند. چه گوارا محبوب‌ترین چهره ‌این جنبش است و عکس‌های او در همه تظاهرات آن زمان بچشم می‌خورد
مسعود احمدزاده مبارزه مسلحانه را هم تاکتیک و هم استراتژی می‌داند. در این نگاه شرایط عینی انقلاب آماده است و مردم آماده پیوستن به جنبش‌اند. خیلی زود اثبات شد که پروسه جلب مردم به جنبش پروسه ایست طولانی. بکار گیری سلاح برای جذب مردم به جنبش یک امر تاکتیکی است. جریان‌های سیاسی در وحله اول برمبنای پایه‌های نظری، اهداف و برنامه‌ها از هم تفکیک می‌شوند. تاکتیک‌ها و اشکال مبارزاتی سیاسی و اجتماعی به‌تبع آن مطرح شده و بر اساس کارآییشان مورد قضاوت قرار میگیرند. تاکتیک‌ها و اشکال مبارزاتی همواره می‌تواند تغییر کند بدون اینکه ماهیت و موقعیت یک جریان در قبال نیروهای دیگر دگرگون شود. مرکزی شدن مبارزه چریکی در مرزبندی بین فداییان و دیگران خطا بود و هست.
بخش مهمی از نیروهای معتقد به مبارزه مسلحانه در ابتدای شکل‌گیری آن در سال‌های بعد ضرورت بکار گیری سلاح را رد کردند، بدون آنکه چارچوب‌های فکری و برنامه‌ای آن‌ها دگرگون شود. سرکوب سازمان چریک‌های فدایی خلق، دستگیری و کشته شدن کادرهای درجه اول این سازمان امکانات بررسی و تصحیح تاکتیک‌ها و روش‌های مبارزاتی را دشوار می‌کرد ولی چنین مباحثی که در درون سازمان، در زندان‌ها و در محافل دانشجویی جریان داشت، موقعیتی به وجود آورد که در ابتدای انقلاب کسانی که به همان ایده‌های اوایل دهه پنجاه در رابطه با تاکتیک مسلحانه اعتقاد داشتند اقلیت کوچکی از فدایی‌اند.
متأسفانه چهل سال بعد از شکل‌گیری سازمان چریک‌های فدایی خلق و دگرگونی‌های بزرگی که در افکار اکثریت‌قریب‌به‌اتفاق نیروهای آن روز فدایی رخ‌داده هنوز در مباحث مربوط به این سازمان به‌کارگیری سلاح در توضیح جریان نقش عمده دارد و تمامی فعالیت‌های آن نسل از روشنفکران و دانشجویان ایران تحت‌الشعاع بحث در قبال این تاکتیک قرار می‌گیرد.
مشخصه جنبش شکل‌گرفته در آن سال‌ها رادیکالیسم، رمانتیسیسم و مبارزه‌جویی آن نسل است. به‌کارگیری سلاح بخشی از عملکرد این جریان در یک دوره تاریخی است و نه مبنای تمایز آن با دیگر نیروها.

آغاز مبارزه مسلحانه
عملیات سیاهکل اولین عملیات مسلحانه و چریک‌های فدایی خلق اولین سازمان معتقد به مبارزه چریکی در آندوران نیست. پس از پیروزی انقلاب کوبا موجی در بررسی این تجربه و به‌کارگیری آن در کشورهای مختلف به راه افتاد. در ایران حزب توده‌ایران هیاتی را به بررسی امکان مبارزه مسلحانه در ایران با مسئولیت نورالدین کیانوری تعیین کرد و یکی از مأموریت‌های حکمت جو و خاوری از مسئولین حزب که از خارج به ایران اعزام شده و دستگیر شدند، بررسی امکانات چنین مبارزه‌ای در ایران بود. تلاش‌هایی که در این راستا در کشورهای مختلف در سال‌های اول دهه شصت صورت گرفت همگی با شکست مواجه شد.
سه سال قبل از سیاهکل گروه بیژن جزنی دستگیر شد. باوجودآنکه بخشی از کادرهای این جریان دستگیر نمی‌شوند، دستگیری این گروه در حد یک خبر پراهمیت باقی می‌ماند ولی هیچ واکنشی در جامعه بر نمی آنگیزد. دو سال قبل از آن گروه‌های نیکخواه و دامغانی دستگیر می‌شوند. دستگیری آنان به دلیل رابطه‌شان با تلاش برای ترور شاه وسیعا منعکس می‌شود ولی بدون واکنش می‌ماند. قشقایی‌ها و کردها در همان زمان مبارزه مسلحانه علیه رژیم را آغاز کردند و مدتی ادامه دادند ولی مبارزه آنان باآنکه گسترده‌تر از جریان سیاهکل بود انعکاسی محدود دارد. این امر به نیروهای چپ محدود نیست. یک گروه مذهبی در سال ۴۴ (بجنوردی، سرحدی زاده) در تدارک مبارزه مسلحانه دستگیر می‌شوند ولی دستگیری آن‌ها بی انعکاس می‌ماند. این مبارزات و دستگیری‌ها به این دلیل انعکاس نیافت که در سال‌های ۴۶ و قبل از آن، جنبش روشنفکری دانشجویی رادیکالی که تشریح شد هنوز شکل نگرفته بود.
این شروع حرکت مسلحانه در سال ۵۰ نبود که فضای روشنفکری کشور را تحت تأثیر قرارداد. این جنبش شکل‌گرفته روشنفکری دانشجویی منعکس در ادبیات؛ هنر و تظاهرات دانشجویی است که از شروع مبارزه مسلحانه استقبال کرده و تداوم آن را موجب می‌شود. فراموش نکنیم که در انتهای سال ۵۰ تنها ۶ چریک با کمترین امکانات زنده مانده‌اند. مجاهدین بدون هیچ اقدامی به‌طور تقریباً کامل دستگیرشده و تشکیلات آن‌ها از هم می پاچد ولی هر دو سازمان در آن شرایط خیلی سریع تجدید سازمان می‌کنند. این جنبش قبل از سیاهکل متولدشده و شکل‌گیری فداییان محصول این جنبش بود و پس از کنار گذاشتن سلاح هم، این جنبش به حیات خود ادامه می‌دهد.

نگاه دیگر
در طی چهل سال اخیر نگاه دیگری به شکل‌گیری و ماهیت جریان فدایی و جنبش چپ ایران در سال‌های دهه پنجاه نقش مسلط داشته و هم توسط کادرهای حزب توده و هم توسط بخش عمده شخصیت‌های فدایی مطرح‌شده. در این نگاه فداییان جزیی از جنبش جهانی کمونیستی آن روزاند که به دلیل انحراف و چپ‌روی (ازنظر توده‌ایها) و یا بی‌عملی و انحرافات حزب توده‌ایران( ازنظر فداییان) راه دیگری و مبارزه مسلحانه را برگزیدند و سازمان خود را تشکیل دادند.
در این نگاه با نفی مبارزه مسلحانه طبیعی است که جریان فدایی دلیلی برای جدایی از احزاب کمونیستی کارگری ندارد. نمود برجسته این نگاه در پوستری است که حزب توده هنگام پیوستن گروه منشعب از سازمان به حزب در سال ۵۸ انتشار داد. در آن پوستر حزب توده در چهره یک کارگر مسن باتجربه که چکش سنگینی در دست دارد جوان ریزاندامی را که مسلسل در دست دارد در آغوش گرفته و به‌بیان‌دیگر جوانان بی‌تجربه و خطاکار فدایی به آغوش نماینده باتجربه احزاب کمونیستی کارگری ایران بازمی‌گردند. اکثریت رهبری سازمان اکثریت نیز در سال ۶۰ همین نظر را پذیرفت. در این نگاه سازمان یک جریان انشعابی از حزب توده است که پس از تحولات فکری ازلحاظ نظری به جایگاه اصلی خود یعنی احزاب کمونیست کارگری که حزب توده نماینده آن است بازمی‌گردد و به حزب توده‌ایران می‌پیوندد.
این نگاه به شرایط شکل‌گیری این جنبش و روحیات و روانشناسی نیروهای شکل‌دهنده آن‌که در آن زمان با کمونیست‌های متمایل به شوروی و چین متمایزند بی‌توجه بود و به همین دلیل نیز با عدم موفقیت مواجه شد.
در سال‌های بعد موضوع وحدت یا پیوستن این دو جریان به یکدیگر کنار گذاشته شد ولی این نگاه به مبدأ حرکت فداییان ولو با موضع تند به حزب توده‌ایران کماکان مطرح است. به نظر من تحلیل از جنبش شکل‌گرفته در سال‌های دهه ۴۰ و ۵۰ بدون ترسیم جایگاه جریان در طیف‌بندی‌های نظری عملی جهانی ناقص و یا خطاست.

منبع:
رادیو زمانه

دیدگاه‌ها

مهدی فتاپور

رفیق عزیز، صالح
بحث من در پرگار یک بحث در عرصه سیاست است. قدرت یا ضعف چپ در یک مقطع یعنی اینکه تا چه حد نیروهای چپ توانسته اند سازمان نیرومندی بسازند، تا چه حد توانسته اند توده های مردم را به حقانیت ایده های خود متقاعد سازند، تا چه حد کادرهای توانا و با تجربه نظری و سیاسی دارند و .... اینکه من و شما ایده های چپ را دارای حقانیت میدانیم و اینکه بقول شما جوهر چپ قدرت یا به بیان من حقانیت دارد تغییری در این امر نمیدهد. من نگفتم چپ حقانیت داشت من گفتم چپ توانسته بود روشنفکران و دانشگاهیان را جلب کند و در دانشگاهها نیرومند ترین جریان بود ولی نتوانسته بود توده های مردم را جلب کند و قدرت در سیاست هم در همین جاست. خمینی حقانیت نداشت ولی مردم را پشت سر خود داشت و توانست ما و بقیه را سرکوب وقلع و قمع کند. در ضمن در رابطه با انقلاب بهمن من اعتقاد دارم مساله در وجه عمده داخلی بود و تاثیر کار خارجی ها مساله تعیین کننده نبود. روحانیت بدلیل اینکه تشکیلات داشت و آزاد و علنی میتوانست فعالیت کند و بقیه تشکل ها همه سرکوب شده بودند توانست از موقعیت بدست آمده استفاده کند. غربیها وقتی دیدند او برنده است سعی کردند با او بسازند و از این موقعیت استفاده کنند ولی در قدرت کرفتن او مسائل داخلی اساس بود

جمعه, 19.02.2021 - 21:41 پیوند ثابت
صالح

باسلام خدمت رفیق فتاپورگرامی .امیدوارم که این کامنت به دست شمابرسد.صرفا نظراست ونه چیز دیگر.امروزدربی بی سی درپرگاردرباره سخنان شما نکاتی به نظرم رسیدکه خدمتتان عرض میکنم .چپ درمعنی اصل خودش یعنی اعتراض مردم نسبت به زندگی شان .یعنی جوهرچپ نمایانگراعتراضاتی است که زحمتکشان یک جامعه نسبت به حکومت دارند به اضافه اینکه چپ راه حل نیز ارائه میکند.بنابراین درست است که سازمانها واحزاب چپ دراول انقلاب ضعیف بودنداما دقیقا ازمردم وخواسته هایشان نمایندگی میکردندوبه اضافه راه حلی که میدادند.پس اگرراه حل ها طرفدارنداشت دلیل برضعف چپ نبود.دلیل برضعف نمایندگانش بود.انقلاب را مردمی کردندکه درذات خودچپ بودند.حال اینکه درآن برنامه بگوییدچپ ضعیف بودبه نظرم اشتباه است درست این بود که بگوییدنمایندگان چپ ضعیف بودندوالا چپ آنقدرقوی بودکه درمجموع حتی بانیروهای سنتی بتواندحکومتی راسرنگون کند.واصولا چه درزمان پهلوی وچه بعدازانقلاب این چپ بطورکلی یاهمان مردمی که حقشان رامیخواستندسرکوب شدندنتیجه اش هم اینکه راست پیروز شد.برای روشنترشدن شما فقط یک نمونه بیاورید که بعدازانقلاب نهادهای تازه تاسیس شده ازمردم دفاع کند.ویادست مردم باشد.ودرمقابل آن تمام کسانی که سرکوب یا اعدام شدند(همان سالهای اول انقلاب)میتوان گفت که چپ بودند.چون ازوضعی که درست شده بودناراضی بودند.ونکته دیگراینکه درسخنانتان به عامل خارجی هیچ اشاره ای نکردید.درصورتیکه بی بی سی خودش واضح میگوید که ازخمینی دفاع کرد.حال هفت خواهران به کنار.

جمعه, 19.02.2021 - 18:55 پیوند ثابت
مهدی فتاپور

آیا این اتفاق افتاده است یا نه و اگر افتاده است من که در یک بحث هاردتاک باید جواب دهم و دروغ هم نمیگویم. اتفاقی در سازمان افتاده که از نظر من جنایت است اگر افرادی یک تکه حرف را بشکل دیگر مطرح میکنند و با شما طرف بحث میشوند ربطی به بحث من ندارد و اگر این ارزیابی من غلط است در آنصورت میتوانیم با هم بحث داشته باشیم و من اگر قانع شدم تصحیح میکنم. قتل درون سازمانی با همه ارزشها و اعتقادات فداییان متنافر است و هم در همانزمان و هم بعدها فداییانی که شنیده اند اعتراض کرده اند و من عمل قتل پنجه شاهی را فاقد توضیح سیاسی میدانم و بر این اساس توضیح داده و میدهم. البته فکر میکنم موضوع این مطلب چیز دیگری است و حرفهای قابل بحث احتمالا خیلی دارد و اگر موافق باشید این بحث را پایان دهیم

جمعه, 12.02.2021 - 21:14 پیوند ثابت
ناشناس

رفیق فتاپورمن منظورم این است که چرااصلا مطرح کنید که من برای دفاع ازشما مجبوربه توضیح به آن بیشرمی شوم که کل فداییان رازیر ضرب میبرد.شما هم برطبق استثنا قاعده راازبین نمیبردنمی بایدمطرح میکردید.یکبارخودسازمان مطرح کرددیگرادامه اش بی موردبود.درثانی مگرفداییان ازآسمان آمده بودند.آنها هم مردمی ازسرزمین خودمان بودندکاملاانسان نه انسانی کامل که هیچ کجا پیدانمیشود.

جمعه, 12.02.2021 - 17:06 پیوند ثابت
مهدی فتاپور

رفیق عزیز. بنده در آن مصاحبه نگفتم فداییان جنایت کردند. لطفا نه بریده یک تکه را که یک نفر گذاشته بلکه کل مصاحبه را گوش کنید. من در آنجا در رابطه با سوالی در مورد قتل پنجه شاهی گفتم این کار جنایت بوده و با ایده ها و نظرات فداییان هیچ انطباقی نداشته. شما نظری جز این دارید. در ثانی شما اگر این مطلب و سایر مطالب مرا بخوانید این نتیجه گیری ها را نمیکنید
 

پ., 11.02.2021 - 19:17 پیوند ثابت
جلال

همین حرف رادرمصاحبه بافانی دربی بی سی میزدیدنه اینکه درآن مصاحبه چریکها جنایت کردندواینجا حرکات سیاسی راهم مدنظرقرارمیدهید.من نمیدانم این مرض خودزنی چه مرضی است که به جان بعضی ازفدایی ها افتاده .آخردرپیداکردن کلمات قدری دقت کنید.الان بایستی همین رفقای حزب چپ دردیگرگروه های تلگرامی جورتفسیرصحبت های شمارا بکشند.رفیق فتاپورمگرالان براوج وقطعیت تئوریک نشسته ایدکه آن زمان راچنان بیرحمانه میکوبید.اقلا ازحزب توده یادبگیریدصداقت دیدگاه الانتان باشدبرای وقتی که پیش بینی های تحیلیل هایتان درست ازآب درآمد.

س., 09.02.2021 - 17:16 پیوند ثابت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • No HTML tags allowed.
  • نشانی‌های وب و پست الکتونیکی به صورت خودکار به پیوند‌ها تبدیل می‌شوند.
CAPTCHA
کاراکترهای نمایش داده شده در تصویر را وارد کنید.
لطفا حروف را با خط فارسی و بدون فاصله وارد کنید